معنی نام تپوریان و آماردان
تپوریان میتوانند همان اناریان سکایی (آنانکه زنان بر آنان حکومت میکنند) باشند که بنا به استرابون سنت مادرسالاری داشتهاند و به همراه کاسپیان نام برده شدهاند. سنت مادرسالاری مردگیران مازندران هم در این رابطه قابل توجه است.
تُپور در روسی همان تبر فارسی است. نظر به اینکه نام تائورهای سکایی الهه پرست در اسطورهٔ سکایی پسران تارگیتای با ابزار تبر نشان داده شده است. لذا دو قوم الهه پرست تائوری و تپوری در داشتن سمبل ابزار تبر با هم اشتراک داشته و منشأ قومی سکایی واحدی داشتهاند.
در مورد دیوان مازندران گفتنی است دیوان اصلی صاحب کتابت آشوریانی بودهاند که در عهد خشتریتی که از کاشان به آمل پناه برده بود، به رهبری رئیس رئیسان شانابوشو، در آغاز حکومت آشور بانیپال به شهر آمل حمله بردند و در زیر حصار این شهر از خشتریتی و آترادات پیشوای آماردان شکست خوردند و ماد مستقل شد. بعداً کیاخسار دژ بهمن (نینوا) خانهٔ دیوان را در سمت شهر دوان آشور (موصل) برانداخت و ایشان را از صحنه تاریخ خارج ساخت.
تائورهای سکایی کریمه (پرستندگان الههٔ دو شیر به دست) و دارندهٔ سمبل تبر هم الههای به نام ایفی ژن (الههٔ نیرومند آبها) را میپرستیدهاند. تائورهای سکایی کریمه (پرستندگان موجود تیزپا) و دارندهٔ سمبل تبر هم الههای به نام ایفی ژن (الههٔ آبها) را میپرستیدهاند.
قبلاً فردی به نام رهام بنی دربان این مطلب را در فیس بوک منتشر کرده بود:
بز دیو موجود افسانهای ایران در مازندران:
»در بخشهایی از مازندران باوری افسانهای وجود دارد مبنی بر وجود موجود افسانهای به نام «بزدیو» (بُز خدا). بزدیوها به صورت قبیلهای و گروهی زندگی میکنند و دارای نظام زن سالار هستند. گفته میشود که دانای قبیله بعد از مرگ به درخت کهنسالی تبدیل میشود.«
به خاطر همین اعتقادات غیرعادی مردم مازندران و گیلان، مغان ماد ایشان را دیوان مازندران و دروغپرستان ورنه خواندهاند. چون چیزهایی را می پرستیدند که نزد مغان ماد ری ضداهورایی بودهاند. ایشان حتی نام پارس را در اوستا نیاوردهاند به خاطر اینکه معنی غیراهورایی، پرخاش کننده (نام پلنگ نزد سکاها) میداده است.
مطابقت تبریها با اناریان (اناریکاها):
اِسترابوان به نقل از اِراتوستن، ساکنان کرانۀ جنوبی دریای مازندران را از مشرق به مغرب هیرکانیان، امردان، اناریکاها (اناریان)، کادوسیان، آلبانیان، کاسپیان و اوتیان نام میبرد.
در این فهرست نام اناریکاها درست در جای نام مردم مادرسالار تپوریان (تبریها) قرار گرفته است، لذا نام اناریکاها در معنی قوم زنان (غیر نران) به جای همان تپوریان (تبریها) است. خود استرابون در جای دیگر از سنت مادرسالاری تپوریان یاد کرده است که رد پای این سنت در جشن زنانۀ مردگیران مردم مازندران به یادگار مانده است.
استرابون خود تپوریها (تبریها) را طوری توصیف کرده که دارای سنت مادرسالاری به نظر میرسند. چه بنا به خبر استرابون: “مردان و زنان تپوری یعنی همان طبریها خود را آرایش عجیبی مینمودند. مردان موبلند و جامههای سیاه و زنان مو کوتاه و سفید جامه بودند. هرکس که بهترین گواهینامه را برای خود به دست میآورد با هر کس که میخواست ازدواج میکرد.”
سنت اژدهاپرستی نزد آماردان:
داهههای شرق دریای مازندران توتم مار داشتهاند. در سمت تپه مارلیک هم الههٔ ماروش پرستیده میشدهاست. خود مازندران را هم میشود محل پرستش موجود پر پیچ و خم (اژدها) یا درندهٔ بزرگ (ببر) گرفت.
معنی سنسکریتی نام مازندران:
جالب است که نام مازندران را در سنسکریت میتوان به معنی محل درندۀ بزرگ (ببر) گرفت. از اینجا معلوم میشود چرا به گفته والری فلاک مردم مازندران سگان را گرامی میداشتهاند و کاسپیان (گرامی دارندگان سگان) نامیده میشدهاند:
महन् adj. mahan (mazan) big
दारण adj. dAraNa tearing
در جام زرین مارلیک الههٔ آماردان درهٔ سفید رود به صورت اژدها- پلنگ نشان داده شدهاست.
به صراحت گفته نشده است کدام قبیله در مازندران و گیلان دارای توتم مار-اژدها بوده است. ولی به احتمال زیاد این خود قوم آماردان باستانی بوده باشند؛ چون نام مَرد (آمارد) را میشود مترادف مار به معنی کشنده گرفت. در این صورت تبریها از سکاها و آماردان از تبار داههها -سئوروماتهای دارای توتم مار در شمال شرق دریای مازندران بودهاند. درفش اژدهای اشکانیان داهه تبار نزد رومیها معروف بودهاست. درفش اژدهای رستم هفتخوان مازندران (آترادات پیشوای آماردان/مردان) نیز گواه این نظر است. چون سگیستان کهن ایران، موطن رستم هفتخوان مازندران همان کاسپیانه (محل گرامیدارندگان سگان) است.
مطابقت داههها با یازیگها (نیاکان سئورومتی صربها):
داهه را می توان مردهسوز و یا مارپرست معنی کرد. اشکانیان پارتی که از داههها به شمار رفتهاند، هم مردهسوز بودهاند و هم درفش اژدها (مار افعی) داشتهاند. بیشتر محتمل است که معنی مار افعی درست باشد. چون ماساگتها (دارندگان توتم گوزن) و داههها که از قبایل مارپرست سئورومات بودند، بعداً به بالکان رسیدند و روکسولان (آلانهای درخشان، دارندگان توتم گوزن) و یازیگ (سرپ، مارپرست) نامیده شدند و تشکیل ملل خویشاوند کرُوات و صرب را دادند، به تدریج در سلک ملل اسلاو در آمدند.
رستم تاریخی و اساطیری اصلی (رستم هفتحوان مازندران) همان آترادات پیشوای آماردان است:
دکتر بهمن سرکاراتی استاد ما که یادش گرامی باد، در مقاله خود تحت نام “رستم یک شخصیت تاریخی یا اسطورهای؟” نتیجه میگیرد که «رستم (ریشه کن کنندهٔ ستمگران) نه گرشاسپ (در هم شکننده راهزنان) است که مارکوارت میگوید و نه گندوفارس (گندآور) در سمت سیستان که هرتسفلد میپندارد.» ولی از آنجاییکه نگارنده در طی چهار دهه به طور اختصاصی در تطبیق تاریخ مدون و تاریخ اساطیری و حماسی ایران به تفحص پرداختهام، بر این باورم که وی اساساَ همان گرساسپ دیوکش کنار دریای فراخکرت (مازندران) است ولی حماسههایش از گندوفارس پهلوها و پادشاهان بلاش نام (ولخش= بسیار نیرومند و پهلوان) هم متأثر شده است. در واقع رستم هفتخوان مازندران بومی مازندران با مردمی سگپرست (سگیستانی) بوده است. اسم تاریخی وی را همانطور که کتسیاس ذکر نموده است آترادات پیشوای مردان (آماردان) بوده است. که ایرانیان عهد هخامنشی برای ترفیع مقام هر چه بیشتر کوروش او را فرزند همین آترادات پیشوای آماردان، قهرمان بزرگ دوره مادها معرفی می نموده اند. در کتاب آذربرزین نامه هم نام این قهرمان مازندرانی در رابطه آتش به صورت آذر برزین (مخلوق آتش بلندپایه) و نیز به صورت رستم تورگیلی (رستم پهلوان گیلانی) ذکر شده است. در خبر کتاب یهودی- آرامی توویت نام این قهرمان منجی آهیگر (اخگر) قید شده است که این خود ظاهراّ از سوی دیگر یادآور نام کاوه آهنگر قهرمان رهایی بخش است که رابطه با فریدون (کوروش) است.
واقعه تاریخی حماسی مربوط به رستم/گرشاسپ از این قرار بوده است که مطابق کتیبهای آشوری، آشوریان در آغاز عهد آشوربانیپال برای تنبیه شورش مادها به رهبری خشتریتی پادشاه کارکاشی (کاشان) و تسلیم وی، سردار خویش شانابوشو رئیس رئیسان را با لشکری به سوی شهر آمل مازندران میفرستند ولی بعد اخبار مربوط به این لشکرکشی به عمد در کتیبههای آشوری مکتوم میگردد در حالی که ماد مستقل شده است. این بدان معنی است که شانابوشو و لشکرش در پای حصار شهر آمل دچار شکست وحشتناکی از آماردان و مادها شدهاند و ایران مادی مستقل شده است. از ایران شناسان تنها کسی که برای این کتیبه آشوری نظر خاصی مبذول کرده است، همانا پِراشک محقق چک بوده است. ولی وی نتوانسته است نظر خویش را با استفاده از منابع ملی ایرانی در باب هفتخوان رستم مازندران (نبرد گرشاسپ با دیوان کنار دریای فراخکرت) و آزادی کیکاوس (خشثریتی) به خوبی اثبات نماید؛ به احتمال زیاد وی و حتی ناقد وی دیاکونوف از اسطورهٔ بسیار معروف ایران یعنی هفتخوان رستم در مازندران مطلع نبودهاند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطیری ایران