مقایسهی زندگی و هنر آریا آرامنژاد و ویکتور خارا، آوازخوان انقلابی شیلی
آریا؛ ویکتور خارای سرزمین ما
چندی پیش بود که سایت “الجزیره” اشارهای داشت به این که بهار عربی نیز به قدرت جادویی موسیقی پی برده است چنان که دارد صدای اعتراضاش را در انواع موسیقی؛ از فولک گرفته تا هیپ هاپ، میدمد.(۱) این گونه است که خوانندهای چون حماده بن عمر (الجنرال)(۲)، با کلیپی که صدها هزار بیننده از سراسر جهان دارد، یوتیوب را به مرز انفجار میرساند تا توجه جهانیان را بار دیگر به شیوهای دیگر از مبارزه و انقلاب جلب کند؛ شیوهای که در سرزمین من آن را “ترانهی اعتراض” مینامند.
اگر بهار عربی را خوانندگانی چون الجنرال، آمال المثلوثی(۳) و رامی عصام(۴) بر نُتهای موسیقی نشانده و به پیش میبرند، جنبش سبز نیز خوانندهای به جوانی، خوشخوانی و شجاعت همانان در دنیای موسیقی به ثبت رسانده است که اگرچه از مخاطبی به گستردگی جهان عرب برای شنیدن و همصدا شدن برخوردار نیست، میان فارسیزبانان به خاطر شجاعت استثنائی و سبک ابداعیاش در سرودن و اجرای ترانههای اعتراضی، زبانزد خاص و عام است.
آریا آرامنژاد، ۲۸ سال سن دارد و زادهی شهر کوچکی در شمال ایران است. بابل. اگر آوازهای انقلابیون تونسی نظیر آمال المثلوثی، خاطرهی ترانههای جوآن بائز و باب دیلان را در بحبوحهی جنبشهای مدنی و ضدجنگ دهههای ۶۰ و ۷۰ آمریکا، دیگربار زنده کرده باشد(۵)، آریا آرامنژاد را نیز میتوان با ویکتور خارا، شاعر، ترانهسرا و خوانندهی پرآوازه و انقلابی شیلیایی مقایسه کرد؛ از چند منظر.
- نخست، و آنچه مهمتر است و در مورد هر دوی آنان صدق میکند، این است که زندگی سیاسی و هنرشان در هم ادغام شده و در یک جهت است: مقابله با ظلم. هر دو به مبارزه به واسطهی هنر باور دارند و هنرشان وقف آرمانهای مردمیشان شده است، چنان که ویکتور خارا خود در “مانیفستِ” معروفاش که آخرین ترانه و به نوعی وصیتنامهی اوست، این گونه از فلسفهی آواز خواندن و ترانه سرودناش پرده برمیدارد:
Yo no canto por cantar
ni por tener buena voz,
canto porque la guitarra
tiene sentido y razón.
Tiene corazón de tierra
y alas de palomita.
Es como el agua bendita,
santigua glorias y penas...(۶)
«نه برای خواندن است که میخوانم
و نه برای عرضهی صدایم
نه!
من آن شعر را با آواز میخوانم
که گیتارِ پُر احساسِ من میسراید
چرا که این گیتار قلبی زمینی دارد
و پرندهوار، پروازکنان در گذر است
و چون آبِ مقدس
دلاوران و شهیدان را به مهر و مهربانی تعمید میدهد…»(۷)
- دوم این که، سرودهها و آوازهای هر دو سرشار از امید به آینده و به بهارِ شکوفاییست:
guitarra trabajadora
con olor a primavera,
Que no es guitarra de ricos,
ni cosa que se parezca,
mi canto es de los andamios
para alcanzar las estrellas...
«آری گیتارِ من کارگر است
که از بهار میدرخشد و عطر میپراکَند
گیتارِ من دولتمندانِ جنایتکار را به کار نمیآید
که آزمندِ زر و زورند
گیتارِ من به کارِ زحمتکشانِ خلق میآید
تا با سرودشان آینده شکوفا شود…» (خارا – مانیفست – ۱۹۷۳)
«رو لبام قفل سکوت و تو گلوم یه انفجاره
کسی از حال دل من این روزا خبر نداره
زیر پردههای سانسور توی این شهر نفسبُر
من هنوز معتقدم که روبرو فصل بهاره…
میرسه روزی که جای من و تو زندون نباشه
پاسخ سؤال ساده با تفنگ و خون نباشه
کسی به جرم عقیده له نشه تو ملأ عام
نسپردن سر کسی رو به طناب و چوب اعدام…» (آریا – یه روز خوب – ۱۳۸۹ – به مناسبت اعتراضات مردمی در ۲۵ بهمن آن سال)
- سومین وجه اشتراک آنها، اعتمادیست که به همبستگی مردم سرزمینهایشان دارند و امید به این که این، پیروزی به بار میآورَد؛ چنان که میسرایند:
pero del suelo me paro,
porque me prestan las manos,
porque ahora no estoy solo,
porque ahora somos tantos.(۸)
«اما من خود را از زمین بلند میکنم
زیرا که دستانی مرا یاری میدهند،
زیرا که من دیگر تنها نیستم
زیرا که ما اکنون بسیاریم . . .» (خارا – انسان خالق است- ۱۹۷۲)(۹)
«یه روزی میشه این کابوس، از این بی خوابی رد میشه
یه روزی دست این ملت، از این زندونا رد میشه
یه روزی که تو میدونی، میاد و دور نمیمونه
همه دنیای من شاهد، که حرف زور نمیمونه.» (آریا – دلتنگی – ۱۳۹۰ – برای میرحسین موسوی)
- دیگر این که، هر دو برای یک آرمان میایستند و مبارزه میکنند: آزادی.
Mi canto es un canto libre
que se quiere regalar
“mi canto es un canto libre”
a quien le estreche su mano
a quien quiera disparar
“mi canto es un canto libre”
Mi canto es una cadena
“mi canto es una cadena”
mi canto es una cadena
sin comienzo ni final
y en cada eslabon se encuentra
el canto de los demas
el canto de los demas(۱۰)
«آواز من، آوازیست آزاد و رها
که ایثار میکند
به آنکسی که بهپا خاسته است.
به آنکسی که قصد پرواز به بلندای جاودانگی دارد.
آواز من زنجیریست که نه بدایتی دارد و نه نهایتی.
در آواز من تمام مردم را خواهی یافت.» (خارا – آواز من – ۱۹۷۰)(۱۱)
«برای لمس آزادی تنم بدجوری میخاره
تموم فکر و ذکر من، فقط یه گوله کم داره
تو از چشمای خوشرنگِ زَنای شهر بیزاری
بزن خالی شه این عقده
بزن آره تو حق داری…» (آریا – برای لمس آزادی – ۱۳۹۰- در اعتراض به کشته شدن هاله سحابی)
- هر دو در عین حال، در بحبوحهی مبارزات انتخاباتی سرزمینهایشان، تعهد خود را در وقف هنرشان در جهتِ حمایت از نامزد انتخاباتی محبوبشان میبینند:
سال ۱۹۶۹، حزب کمونیست، سوسیالیستها و دیگر گروههای چپ شیلی ائتلافی به نام “جمعیت مردم” تشکیل میدهند که یک سال بعد با معرفی سالوادور آلنده به عنوان کاندیدا وارد رقابت انتخاباتی میشود. آنگاه، خارا در حمایت از آلنده، کنسرت بزرگی در استادیوم “شیلیِ” سانتیاگو برپا میکند.(۱۲)
آریا آرامنژاد نیز به هنگام مبارزات انتخاباتی سال ۱۳۸۸ ایران، ترانهی “ناجی ایران زمین” را در حمایت از میرحسین موسوی میخوانَد و منتشر میکند. البته او پس از تقلب محمود احمدینژاد و کودتای او در جهت تغییر نتیجهی واقعی آن انتخابات نیز، همچنان به واسطهی هنر خود پشتیبان اعتراضات مردمی، جنبش سبز و میرحسین موسوی باقی میمانَد و در اعتراض به حصر میرحسین، ترانهای به نام “دلتنگی” را میخواند.
- آخر این که، خارا و آریا، هر دو به جُرم هنر و آرمانهای انسانیشان به بند کشیده میشوند، شکنجه میشوند و تا پای جان میایستند.
ماجرای خارا این گونه روایت شده که؛ سال ۱۹۷۳ که با وقوع کودتای پینوشه در شیلی، بسیاری از انقلابیون پیشرو از جمله سالوادور آلنده به قتل میرسند و بسیاری دیگر نیز بازداشت میشوند، خارا نیز در جمع دانشجویان دانشکدهی فنی سانتیاگو دستگیر و به همراه عدهی کثیری از آنها به استادیوم سانتیاگو منتقل میشود. در آنجا استخوانهای دست و انگشتهایش را میشکنند و از او میخواهند که در حضور سایر بازداشتشدگان آواز بخواند و او ترانهی “ما پیروز میشویم”، سرود مخصوص حزب اتحاد مردمی را میخوانَد. سپس در روز شانزدهم سپتامبر همان سال، جسد تیرباران شدهاش را کنار خیابان پیدا میکنند.(۱۳)
و حکایتِ آنچه بر آریا در بار نخستِ به بند درافتادناش رفته است، از متن دفاعیهاش در جلسهی دادگاه رسیدگی به اتهامات او در مهر ماه ۱۳۸۹، مکشوف میشود(۱۴):
خرد کردن شخصیت او با دشنامگویی و مورد تمسخر قرار دادناش؛ تهدید به بازداشت همسرش که به گفتهی آریا هیچ گونه فعالیت سیاسی و دخالتی در فعالیتهای او نداشته است؛ توهین به برادر جانبازش و تهدید به بازداشت او در صورت همکاری نکردن آریا با بازجویان؛ تهدید به مرگ توسط نگهبان ادارهی اطلاعات؛ تهدید به اعدام از سوی مقامات بازداشتگاه متی کلای بابل؛ نگهداری در سلول ۵/۱ در ۲ متری بدون کوچکترین امکانات بهداشتی به طوری که پس از مدتی سراسر بدن آریا آکنده از جوشهای عفونی میشود؛ سهلانگاری عمدی در ارائهی داروهای مربوط به بیماری قلبیاش به او؛ همجوار قرار دادناش با سلول کسی که مبتلا به بیماری ایدز است و وادار کردن او به عبور با پای برهنه از روی خونی که به واسطهی خودزنی آن شخص بر کف سلول ریخته است؛ ارائهی اطلاعات توهینآمیز، غلط و انحرافی دربارهی همسرش به او؛ عریان کردن بدن آریا به بهانهی بازرسی در حالی که ماموری که دوربین عکاسی در دست دارد روبهرویش ایستاده است؛ ضرب و شتمِ بسیار شدیدِ او توسط مامور زندان متی کلا در واکنش به درخواست ملاقات او با پزشک؛ به هم بستنِ دست و پایش با زنجیر به مدتی طولانی در آن زندان و… حکایت همچنان باقیست، چرا که آریا از هفدهم آبان ماه ۱۳۹۰، دوباره بازداشت شده است و در همان زندان به سر میبرد، در همان بند با همان شرایطِ غیرانسانی.
صدای ویکتور خارای شیلیایی را جلادان پینوشه خاموش کردند؛ کاش نگذاریم که صدای ویکتور خارای سرزمین ما به خاموشی گراید.
—————-
پانوشت
- From protest songs to revolutionary anthems، گزارش “الجزیره” دربارهی ترانههای اعتراض “بهار عربی”، ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۱، http://www.aljazeera.com/indepth/opinion/2011/07/201171111615224515.html
- ) Hamada Ben Amor (El General، رپپر انقلابی تونسی.
- Emel Mathlouthi، خوانندهی تونسی سبک فولک راک.
- Ramy Essam، گیتاریستی ۲۳ ساله که به واسطهی خواندن ترانهای با عنوان “ارحل” (leave) Irhal علیه حسنی مبارک در میدان تحریر مصر و همراهی هزاران تن از انقلابیون با او، به خوانندهی انقلابِ مصر شهرت یافته است.
- برداشتی آزاد از همان گزارش الجزیره دربارهی ترانههای اعتراض بهار عربی، بخش مربوط به ترانههای آمال المثلوثی.
- Manifesto، آخرین ترانهای که ویکتور خارا پیش از کشته شدناش در جریان کودتای پینوشه در شیلی به سال ۱۹۷۳ به رشتهی تحریر درآورد.
- بیانیه [مانیفست]، از کاست سرودههای ویکتور خارا به ترجمهی احمد شاملو و محمد زرینبال، مؤسسه فرهنگی-هنری ابتکار.
- El hombre es un creador” (Man is a creator)“، ترانهای از ویکتور خارا در آلبوم La Población (۱۹۷۲).
- انسان خالق است، از کاست سرودههای ویکتور خارا.
- Canto libre، ترانهای از ویکتور خارا در آلبومی با همین نام، (۱۹۷۰).
- آواز من، از کاست سرودههای ویکتور خارا.
- برگرفته از ویکیپدیای فارسی.
- همان.
- «نگرانی من از قضاوت شماست! بازجوهایم قاطعانه گفتند که شما مهرهی آنها هستید»، متن دفاعیهی آریا آرامنژاد در دادگاه، وبسایت جرس، ۹ مهر ۱۳۸۹.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.
البته خانم جدیری تا حد زیادی قیاس مع الفارق نموده اند زیرا اولاً آرمانهایی مبرز در شعر ویکتور خارا آرمانهایی چپ گرا و کمونیستی است در حالیکه آرمانهای برداشت شده از شعرهای آریا آرام نژاد آرمانهایی لیبرال می باشد. دیگر آنکه مقایسه ی خوبی هم بین اشعار صورت نپذیرفته و برابرنهاد شعرها گاه ربطی به هم ندارند زیرا پیام متفاوتی را القا می کنند. فعلاً فرصتی در خور ندارم و قصد رخت بر بستن از فضای مجازی را داشتم که چشمم به مطلب شما خورد. در فرصتی دیگر مصداق وار سخن خواهم راند. پاینده باشید.
دوست گرامی، مسلماً من به هنگام نوشتن این مقاله کاملا بر این امر واقف بودم که ویکتور خارا آرمانهای کمونیستی داشته و آریا، با توجه به نمادهای مذهبی که در ترانههایش استفاده کرده، به هیچ وجه کمونیست نیست. اما قیاس بر سر موارد دیگری صورت گرفته است. اگر متن را با دقت بیشتری مطالعه کنید، به موارد قیاس در آن به وضوح اشاره شده… به هر حال، از نظر من دو اسطورهی ایستادگی را که هر دو در یک حوزه (ترانه و آواز) فعالیت میکنند، میتوان با یکدیگر مقایسه کرد و البته با توجه به اصل ترانههای خارا که در متن آوردهام (نه صرفا ترجمههای آنها)، پیامها و آرمانها در سرودههای هر دو، همان وجه تشابههایی را دارند که نوشته بودم. با این حال، نظر و تأویل تمام خوانندگان بر متن برای من قابل احترام و مغتنم است… و مهم هدف مشترک همهی ماست که در مقاله نیز نوشتهام که چیست: مقابله با ظلم.
ممنون از این مقاله ی خوب و ترجمه ی دقیقش.
فقط برام سوال شده که چرا اسم نویسنده و مترجم پای مطلب نیست؟؟؟
نویسنده مقاله خانم سپیده جدیری هستن. من نسخه ی اصل و انگلیسی مطلب رو در سایت فری میوز دیدم. این عدم رعایت حق مولف و مترجم نیست که اسمشون رو نیاوردین؟؟