میشل ولبک: سعی کردم خودم را جای یک مسلمان بگذارم!
گفتوگو از: سیلواین بورمیو
ترجمهی سپیده جدیری
جلد آخرین شمارهی نشریهی «شارلی ابدو» – که درست پیش از حملهی تروریستی دو اسلامگرای افراطی به دفتر این نشریه در پاریس و قتل عام ۱۲ نفر به چاپ رسید – بر خلاف روالِ معمول این نشریه، به هجو اسلام بنیادگرایانه نپرداخته بود بلکه برعکس، رمان نویسی را دستمایهی طنز خود قرار داده بود که ششمین رمانش با نام «تسلیم» که روز چهارشنبه هفتم ژانویه (یعنی روز قتل عام در شارلی ابدو) به بازار آمد، از سوی تعدادی از منتقدان ادبی و شخصیتهای سیاسی در فرانسه، نژادپرستانه و اسلام ستیز توصیف شده است.
بر جلد این شمارهی شارلی ابدو، پایینِ تیترِ «پیشگوییهای ولبکِ جادوگر»، کاریکاتوری از میشل ولبک، معروفترین و جنجالبرانگیزترین نویسندهی زندهی فرانسه نقش بسته است که در آن ولبک کلاه جادوگری بر سر نهاده و میگوید: «در سال ۲۰۱۵ دندانهایم را از دست میدهم و در سال ۲۰۲۲ آداب رمضان را به جا میآورم.» اشارهی این جملات به دو موضوعی است که این رماننویس در فرانسه به آن مشهور است: نخست، ظاهرِ نزارش و دوم، رویکرد بی پردهاش در مورد اسلام. او در رمان جدیدش فرانسهای را متصور میشود که در سال ۲۰۲۲ شریعت اسلام بر آن حکمرانی میکند: آخرین دورهی ریاست جمهوری فرانسوا اولاند به پایان رسیده است و محمد بن عباس، رهبر میانهروِ حزب «اخوت مسلمانان» که در مقابلِ دیگر نامزد ریاست جمهوری فرانسه، مارین لوپن – رهبر حزب راست افراطی «جبههی ملی» – از حمایت چپها و میانهروها برخوردار است، پیروز انتخابات میشود. رمان «تسلیم» که حتی پیش از انتشار رسمیاش، به بحثهای جنجالی شدیدی در فرانسه منجر شده بود، توجه فرانسوا اولاند، رئیس جمهور کنونی فرانسه را به خواندن خود جلب کرده و مارین لوپن نیز آن را «داستانی که یک روز میتواند تحقق پیدا کند» نامیده است.
ولبک در عین حال بعد از انتشار رمان «سکو» در سال ۲۰۰۱، به اتهام برانگیختن عداوت بین نژادها و علیه دین اسلام، دادگاهی شد و با وجودی که دادگاه این اتهامها را به او وارد ندانست، برای ادامهی کار نوشتن به مدت چندین سال به ایرلند مهاجرت کرد اما هماکنون در فرانسه اقامت دارد.
آنچه میخوانید بخشهایی از گفتوگویی است که نشریهی پاریس ریویو با ولبک دربارهی رمان جدیدش انجام داده و روز دوم ژانویه منتشر شده است.
چرا این کار را کردید؟
باید بگویم به چند دلیل. نخست اینکه، فکر میکنم این «شغل» من است، هر چند که به این واژه علاقهای ندارم. هنگامیکه به فرانسه برگشتم متوجه تغییرات بزرگی شدم، هرچند که این تغییرات فقط مختص فرانسه نبوده است و در سراسر غرب به چشم میخورد. وقتی تبعیدی باشید به هیچ چیزی دلبستگی چندانی ندارید، در واقع، نه به جامعهای که از آن آمدهاید، نه به جایی که در آن زندگی میکنید – و علاوه بر اینها، ایرلند تا اندازهای مورد تکی محسوب میشود. فکر میکنم دلیل دوم این باشد که بعد از تمام مرگ و میرهایی که با آنها سر و کار پیدا کردم، دیگر خدا ناباوریام به شکلی کامل در من ادامه نیافت. در واقع، دیگر به نظرم موضوع قابل اثباتی نیامد.
منظورتان مرگ سگتان و والدینتان است؟
بله، برای مدت زمانی به آن کوتاهی، مرگ و میرهای زیادی بود. بخشیاش شاید این باشد که برخلاف آنچه گمان میکردم، هیچ وقت به طور کامل منکر خدا نبودهام. بلکه لاادری (منکر وجود امکان شناخت خدا) بودهام. معمولا این واژه به عنوان پوششی برای استتار خدا ناباوریِ فرد عمل میکند اما به نظرم در مورد من چنین نیست. هنگامیکه با در نظر گرفتنِ چیزهایی که میدانم، دوباره این سؤال را با خودم مطرح میکنم که آیا خالقی وجود دارد، نظمی در کائنات وجود دارد، یا چیزی از این نوع، آن وقت میفهمم که به واقع، پاسخی برای این سؤال ندارم.
خلاصه، اینها دو دلیلی بود که من این کتاب را نوشتم، احتمالا دلیل دوم بر دلیل اول هم میچربد.
خودتان این کتاب را چگونه تعریف میکنید؟
عبارت “داستان سیاسی” عبارت بدی نیست. گمان نمیکنم نمونههای مشابه زیادی خوانده باشم، اما دست کم چند تایی خواندهام که بیشترشان از ادبیات انگلیسی بوده است تا فرانسوی.
رمان شما طنزآمیز است؟
نه. شاید بخش کوچکی از کتاب به هجو روزنامهنگاران سیاسی – و اگر بخواهم صادق باشم، کمی نیز سیاستمداران – پرداخته باشد. اما شخصیتهای اصلی ربطی به طنز ندارند.
ایدهی اینکه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۲، نامزدهای نهایی، مارین لوپن و رهبر یک حزب مسلمان باشند، از کجا به ذهنتان خطور کرد؟
خب، مارین لوپن به نظر من یک نامزد واقعی برای انتخابات سال ۲۰۲۲ – یا حتی ۲۰۱۷ – به شمار میآید… حزب مسلمان حتی بیشتر… این در واقع، اصل موضوع است. من سعی کردم خودم را جای یک مسلمان بگذارم، و فهمیدم که، در واقع، آنها در وضعیتی کاملا اسکیزوفرنیایی قرار دارند. از آنجایی که کلاً مسلمانان به مسائل اقتصادی علاقه ندارند، مسئلهی بزرگ آنها چیزی است که امروزه به آن مسئلهی «آمیزگارانه» میگوییم. در این موارد، آنها آشکارا فاصلهی زیادی از چپها و حتی فاصلهی بیشتری از حزب سبزها دارند. فقط کافیست مورد ازدواج گیها را در نظر بگیرید، آن وقت متوجه میشوید منظور من چیست و مشابه همین در بقیهی موارد هم صدق میکند. و واقعا کسی هست که بگوید مسلمانان چرا باید به راستها رأی دهند، و از آن عجیبتر به راست افراطی رأی دهند، که مسلمانان را کاملا طرد میکنند؟ بنابراین اگر یک مسلمان بخواهد رأی دهد باید چه بکند؟ واقعیت این است که او در وضعی تحملناپذیر قرار گرفته است. هیچ نمایندهای ندارد. اگر بگوییم این دین هیچ برآیند سیاسیای ندارد اشتباه کردهایم – چون دارد. چنانکه مذهب کاتولیک هم دارد، اصلا حتی اگر کاتولیکها بیشتر یا کمتر در حاشیه قرار گرفته باشند. با توجه به این دلایل، به نظر من یک حزب مسلمان معنی زیادی میتواند داشته باشد.
اما اینکه تصور کنیم چنین حزبی ممکن است مترصد برنده شدن در انتخابات ریاست جمهوریِ هفت سال بعد باشد…
قبول دارم، خیلی واقعگرایانه نیست. در واقع به دو دلیل. نخست اینکه – و این دشوارترین چیزی است که بتوان تصور کرد – مسلمانان برای دستیابی به چنین هدفی، بایستی بتوانند با یکدیگر به توافق برسند. این فردی فوقالعاده باهوش و دارای استعداد خارقالعادهای در سیاست را میطلبد؛ ویژگیهایی که من برای شخصیت رمانم، بن عباس در نظر گرفتهام. اما واضح است که استعداد خارقالعاده، به طور معمول وقوع پیدا نمیکند. اما اگر فرض کنیم چنین کسی وجود داشته باشد، آن وقت آن حزب میتواند خیز بردارد، اما این موضوع بیشتر از هفت سال به طول میانجامد. اگر نگاهی به شیوهای که اخوانالمسلمین این کار را انجام دادهاند بیندازیم، دستِ شبکههای منطقهای، بنیادهای خیریه، مراکز فرهنگی، مراکز نیایش، مراکز تفریحی و مراقبتهای بهداشتی – درمانی را در کار خواهیم دید، چیزی که به آنچه حزب کمونیست انجام داد بی شباهت نیست. اگر از من بپرسید، در کشوری که فقر همچنان در حال گسترش است، چنین حزبی میتوانست بسیار بیشتر از «میانگینِ» مسلمانان را جذب کند، اگر بتوانم منظورم را درست بیان کنم. چرا که در واقع دیگر چیزی به نام «میانگینِ» مسلمانان وجود ندارد از آنجایی که هماکنون افرادی را داریم که به اسلام گرویدهاند و اصلیتشان هم اصلا به آفریقای شمالی برنمیگردد… اما چنین پروسهای چندین دهه به طول میانجامد. احساساتیگری رسانهها به واقع نقشی منفی ایفا میکند. به طور مثال، آنها داستان پسری را که در روستای کوچکی در نورماندی زندگی میکرد و تمام اصل و نسباش فرانسوی بود و حتی از خانوادهای متلاشی شده هم نبود، دوست داشتند. این پسر به اسلام گروید و رفت که در سوریه جهاد کند. اما فرض معقول این است که به ازاء هر فردی نظیر این، دهها فرد هم وجود دارند که به اسلام گرویدهاند اما راه نمیافتند بروند در سوریه جهاد کنند، یا کاری از این دست انجام نمیدهند. بعد هم، باید گفت که کسی برای تفریح جهاد نمیکند، چنین چیزهایی فقط افرادی را جذب میکند که انگیزهای نیرومند برای ارتکاب خشونت دارند، که آنها هم مسلماً در اقلیتاند.
میتوان این طور هم گفت که، آنچه به واقع چنین افرادی را جذب میکند، بیش از گرویدن به اسلام، رفتن به سوریه است.
مخالفم. به نظر من نیازی واقعی به خدا وجود دارد و بازگشت مذهب، یک شعار نیست بلکه یک واقعیت است، و این چیزیست که به شدت رو به افزایش است.
این فرضیه محور کتاب شما قرار گرفته، اما میدانیم که چنین فرضیهای سالیانِ سال است که بنا به پژوهشهای بسیاری که در این زمینه انجام شده، اعتبار خود را از دست داده است. پژوهشگران نشان دادهاند که ما در واقع، شاهد سکولاریزاسیونِ تدریجی اسلام هستیم، و خشونت و افراطیگری را باید دست و پا زدنهای دم مرگِ اسلامگرایی دانست. این بحثی است که اولیویو روآ و بسیاری دیگر که بیش از بیست سال روی این مسئله کار کردهاند، مطرح میکنند.
این با آنچه من شاهدش بودهام فرق دارد، هرچند که در آمریکای شمالی و جنوبی، اسلام به نسبت انجیلگرایان کمتر منفعت برده است. این پدیده مختص فرانسه نیست بلکه تقریبا پدیدهای جهانی است. دربارهی آسیا چیزی نمیدانم، اما مورد آفریقا جالب توجه است چون در آنجا شاهد افزایش روزافزونِ قدرت دو مذهب هستیم – مسیحیتِ انجیلی و اسلام. من همچنان از بسیاری جنبهها طرفدار نظریات آگوست کنت هستم و باور ندارم که یک جامعه بتواند بدون مذهب باقی بماند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.