نقدی بر داستان کوتاه «روی آب» اثر گی دو مو پاسان
[show_avatar email=1400 align=left user_link=authorpage display=show_name avatar_size=200]داستان روی آب، یکی از نوولهای خوش ساختِ گی دو موپاسان است.
موپاسان، نویسنده شهیر قصهها و داستانهای کوتاه در ادبیات فرانسه، فعالیت ادبی خود را در دورهای آغاز کرد که در قلمرو نثر، مکتبهای رئالیسم و ناتورالیسم در اوج رونق بودند. او از چهرههای شاخص این مکاتب به ویژه گوستاو فلوبر و امیل زولا بسیار الهام پذیرفت،
ناتورالیسم به لحاظ فلسفی به این معناست که تنها قوانین و نیروهای طبیعت (نه قوانین و نیروهای فراطبیعی) در جهان فعالاند.
پیروان این مکتب سانسورى را که جامعه بر بخشى از مظاهر طبیعت و زندگى اعمال کرده بود، در هم شکستند و از چیزهایى سخن گفتند و مناظرى را تشریح کردند که تا آن زمان در آثار ادبى راه پیدا نکرده بود.
از نظر ناتورالیستها، حقیقت تنها از طریق بررسی دقیق اشیا و مکانها به دست مىآید.
از نظر آنها تنها آنچه دیده مىشود، مهم است نه شنیدهها.
در داستان روی آب، راوی آغاز داستان، در نقش واسطهای است، برای واگذاری دانای کل، به شخصی که روایت را برای خواننده و راوی (اینجا هر دو نقش یکی است) تعریف میکند. انتخاب مکان رودخانه که جزیی از طبیعت است، یکی از ویژگیهای داستان ناتورالیستی، پاسان است تا روایت با تصویر در تلفیق حس، همسان سازی شود.
داستان شیوهی، روایی دارد .با نشانه مندی ابزارگونهی طبیعت. دریا، رودخانه، اقیانوس، وزغها، نیزار و قایق همه اشیا و پدیدههای طبیعی و یا مصنوع یک رابطهی درونی برای بافت معماگون داستان را ایجاد کردهاند.
در جهان داستان، ساختارگرایی ادبی یعنی کشف این مناسبات و ارجاع به تاویل فلسفی هر پدیدهی نشانه مند و کشف روابط درونی این رموز.
داستان با یک خاطره آغاز میشود. به قول آلیوشا در رمان برادران کارامازوف «چیزی در زندگی والاتر و سالمتر و نیک تر از یک خاطرهی خوب نیست».
روایت از توشیح دریا و مقایسهی آن بارودخانه، حس ابهام از وضعیت را در خواننده آغاز، و این ابهام را در طرح معماگون رودخانه و تصاویر ذهنی راوی(ماهیگیر) را با شکل مهیبی از طبیعت، عینی میکند.
ایجاد رعب در ناشناختهگی آنچه پیرامون ماهیگیر میرسد، از شروع داستان، نقطهی کشش را آغاز کرده و با اینکه نوول، زمان کمی برای اوج و فرود این کشش دارد، اما مخاطب را تا پایان، همچنان در مدار کشف و شهود این کشش، پای داستان نگاه میدارد.
یافتن دلالت معنایی یک اثر، به اسانی میسر نیست. اما وقتی مناسبات درونی نشانهها، دانسته شود، درک تصاویر میسر است. چنانکه در داستان، بعد از رهایی لنگر از عدم تحرک، و تخیل ماهیگیر برای ماورایی کردن اتفاق، از بین میرود.
خواننده، راوی اول داستان و ماهیگیر هر سه در یک زمان از ابهام و طرح ماورایی قصه، خارج میشوند و لذت متن، در نقطهی اوج، از دریافت نشانهها بر خواننده، حاصل میشود.
کشف این مناسبات، حدس پایان روایت، و پیش بینیهایی که در کشف گیر کردن لنگر و تصاویر ذهنی ماهیگیر، ایجاد شده، جادوی گی دوموپاسان است.
داستان روی آب، بر اساس کلیت تصاویر، در ابتدا در ژانر ترسناک تاویل میشود، اما به سبب مفاهیمی که با عناصر طبیعت، آشنازدایی شده، ژانر را وابسته به تاویل روانشناختی متن مینماید.
در ژانر روان شناختی، گزارهها در پرداخت عینی تصویر، جهان نوینی را به خواننده میشناسانند.
«دریا بزرگ و راستگو و روراست است، درحالیکه رودخانه ساکت و خائن است. رود نمیغرد، همیشه بیسروصدا جریان دارد، و برای من این حرکتِ همیشگیِ آبِ جاری، از امواجِ بلندِ اقیانوس هم ترسناکتر است».
اینجا ماهیگیر، چیزی را در مورد رودخانه و دریا به خواننده یا راوی میگوید.بنا به گفتهی ریکور چهارسویه اصلی در این تعریف وجود دارد. گوینده، شنونده،مایههای معنایی و دلالت.
گوینده در تماس با خاطره، ذهنیات خود را با پرداختهای روان شناختی بر عناصر عینی طبیعت، بازگو میکند.
شنونده با راوی اول داستان و خواننده، با دعوت ماهیگیر در تجسم ساختاری فضایی از دریا، دچار دریافت صداقت از دریا میشوند و در سکوت وهم انگیز رودخانه با آن خیانتی که راوی به رودخانه معنا بخشیده، برای سویهی معنا یابی در داستان، به دنبال مدلولی برای دلالت امر خائن بودن رودخانه، میگردد. دلالتها در جهان واقعی، به دنبال امر بدیهی هستند و گی دو موپاسان، با یافتن جسد،به عنوان دالِ وحشت،ابهام و معمای سکوت خیانت امیز رودخانه را تاکید میکند.
اینجا صرف نظر از مصداقهایی که امر بر وجوه ترسناک رودخانه دارند، اما کشف استعارهی رودخانه برای عبور ممتد زمان از بستر اتفاقها و رویدادها، امری است واقعی … میتوان گفت استعارهی جسد در ارزیابی هرمنوتیک این نوول، شاید مجموعه ای از ترسها، تاریکی، … و توصیف نوینی از واقعیت اند که در سویهی چند معنایی تاویل، به هیات جسدی قدیمی، کنشهای انسان را دچار ایستایی کرده اند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.
با سلام
این نقد را خواندم. نقد یعنی اول خلاصه ی داستان اورده شود و بعد بخشی از داستان در تایید نکته ی اضافه شده اورده شود.
به همین سادگی. مکان و زمان و نوع راوی و موضوع و نقطه اوج داستان هم اگر گفته شود کلید بزرگی در درک و فهم داستان است.
من که از این نقد جز یک سری کلی گویی هیچ نفهمیدم.
با احترام