نقد و تحلیل بر کتاب تادانو نوشته محمدرضا سالاری
نوشته : رویا مولاخواه
من می گویم، تو حرف مرا می فهمی پس ما هستیم “فرانسیس پونز”
رمان تادانو نوشته ی محمدرضا سالاری در سال ۱۳۹۸با کوشش نشر مهری در لندن به چاپ رسید و در بهار ۹۹به چاپ دوم و پاییز ۹۹ به چاپ سوم رسید. این کتاب از دیدگاه اجتماعی _سیاسی و تاثرات روانی_فردی و نشانهمندی حائز و واجد خوانش است. سبک نویسنده سیالیتی سورئال در جغرافیایی متعین و تاریخی آشنازدایی شده با کاراکترها و حوادثی است که در عینیت اتفاق خود به وهمی شاعرانه بدل شده است. سالاری با تجسد وقوع تاریخی عینی اتفاقهای آسیب شناسی اجتماعی، پیوندی نشانهمند را در روایت انتزاعی تادانو به تصویر می کشد.
نگاه آنیمایی و دیونیزوسی در باز پرداخت سیالیت ذهنی راوی که جنسیتی مردانه دارد دپارتمان مونولوگها را به سمت رویا و شعر می برد و در بازنمایی عینی تاریخی حوادث مولف از نیمه ی آنیموسی و آپولونی مولفانهی خود برای اشنا زدایی و پیکر بندی داستان استفاده می کند و این تبیین دو گانه در تادانو ، تعلیقی جنسیت زدا را در ذهن مخاطب بازنمایی میکند و سویه ی پست مدرن را در مولفههای کتاب برجسته مینماید.
سالاری با استناد به ایهام و تباین شاعرانه ی گفتگوهای بین راوی و دیگر کاراکترها دیالکتیکی هگلی را بر ضد یکدیگر به وجود میآورد و نقض هر دیگری در روایت، شهودی سیاسی را بر گرهی داستان اضافه می کند. سالاری گرههای درونی داستان را به جمله ی مملکت را می گویم ارجاع می دهد تا بار تعلیق داستان را به گردن «ایران»بیندازد و این ترجیع داستانی را به صورت نشانه گذاری در داستان به بازخوانی وا می دارد.
مولف تادانو با انتزاعی که در بازنمایی حوادث رقم می زند امری سیاسی را بدل به نمایشی سورئال در فضایی اشنازدایی شده مینماید تا نقش روایت فروکاستن واقعیت در یک بازه ی زمانی و تجربی به کنشی موجه از بازیافت تاویلمند مخاطبان بدل گردد. سمتگیریها در داستانی که امر سیاسی را بازنمایی کرده در داستانهای رئال مخاطبان را دچار ترس از انتخاب می کند. چرا که امر تجریدی آشکار فی الواقع تصمیم مخاطب را در همگرایی با داستان دچار تردید می کند. اما مولف تادانو ،سیر رویدادها را با اسطوره نمایی کاراکترهایی مجرم که علیّت عمل جرم را به اجتماع ارجاع داده اند همسو میکند تا مخاطب به دنبال دال و مدلول در داستان دلالت سیاسی جریانات را پیش داوری نکند.
راوی به دنبال آنیمای گم شده در بستر واقعی داستان، کدهایی را به مخاطب میدهد که در پایان داستان خط سیر رویدادها از علیّتی منطقی بهرهمند شوند. جهان روایی تادانو سیاه است و منِ راوی چیزهایی در جهان بیرون یا در افق دیدش را که البته هرکز کامل نیست با ضوابط اخلاقی ادراکی به خواننده ارجاع میدهد تا حقیقت را با وی همخوانی کنند. از این رو جهان بیرونی داستان با امر درونی راوی یکی میشود و در واقع سیال ذهن راوی وجوه اخلاقی انسانی و دیدگاه سیاسی راوی یا مولف را به بیرون از داستان میبرد. «همه ما باید یونس درونمان را بالا بیاوریم. او درون ما نشسته چراغ نفتی روشن کرده و چیز مینویسد باید اورا بیرون انداخت او دائم علیه ما در درون ما مطلب مینویسد،»ص۷۸
رمان تادانو با راوی اول شخص زاویهی بستهی من را با مناسبتی گفتاری در صداهای دیگری که در داستان تعین غایبی دارند حضور میبخشد. در جاهایی از داستان پدرم میگفت یا مادرم میگفت، این گذر از تک گویی مناسبات اجتماعی راوی را بدل به امری اجتماعی میکند تا عنصر مکالمه در تادانو یکسوی نگری سیاسی داستان را کمرنگ و محدودیتها را از تاویل بازستاند. در این حالت اطلاعاتی که به خواننده داده میشوند موضوع سوبژه هستند و به صورت مورد یا ابژه، در روایت چند وجهی تادانو، طرح نمیشوند. بدین سان کلام راوی مناسبتی تازه را با موضوع برقرار میکند که از چشم خواننده دورمانده و هدف هنری تصاویر را دنبال میکرده است.
«مجسمه را از زمین بلند کردم مجسمه محکم تو بغلم بود او از من سرد تر بود دیگر امیدی به گرما نداشتم تن آدمیزاد هم سرد بود این را یکبار که دامن قرمز دست دختری میدادم و دستش به دستم خورد فهمیدم سرما همه وجودم را گرفت دستهایش از مرده هم سردتر بود.»ص۷۲
گذشته از سبک سورئال و تطابقی واقعیتهای عینی با سیال ذهن راوی ، تادانو جستاری گسسته از آسیبهای اجتماعی را بازنمایی میکند که زنان را بلعیده و این جرائم را با امری تطابقی با نام ایران ، وضعیتی همهگیر و اجتماعی میبخشد و در بازپرداخت حکم اجرای اعدام را بی تعین جنسی بر همهی آدمها روا میدارد. ایران شریفی گذر از تعین شخصیّت واقعی خود به صورت مدیوم امر سیاسی فردی را با تاکید مولف بر مملکت بودن ایران از خود به اجتماع ارجاع میدهد.
آسیبهای اجتماعی در برون ریزی عادت خود دچار خونریزی میشوند که رد خون در تمامی روایتها ، گناه را از دوش جنسی مجرم بر میدارد و پیکان تقصیر را به سمت اجتماع نشانه میرود. در تمامی روایتهایی که نقشی زنانه را بازنمایی کردهاند رازی را بر دوش مخاطب گذاشته اند و وهم اشکاری بدل به شاعرانگی در داستان میگردد. چنانکه هایدگر میگوید گوش کردن به راز، شعر است و شعر لحظه ای است از مورد مقدس. سالاری در روایتهایی که زنان اعدام شده و مجرم را با روابطی رازگون به وهمی عمومی میکشاند تا اجتماع مجرم را در این اعدام گناهکار اعلام کند، منش شعری را در اندام داستان بازخوانی می نماید.
زیرا کشف و شهود در شعر اتفاق میافتد و سالاری فراوردهی این گشایش را بر گردهی ارجاعات سیاسی میگذارد که شکل هنری یافتهاند. «ایران در ساقه یک کل بود. مملکت را میگویم»ص۵۶
نووالیس میگوید:« هر رمان چونان یک زندگی است که به شکل کتاب جلوه میکند. هر زندگی سرلوحه ای دارد، عنوانی ناشری پیشگفتاری، درآمدی ،متنی،یادداشتی» اتیمولوژی نام تادانو در برگیرندهی پیشگفتار و عنوانی است که بار تصویری روایت را یدک میکشد. تادانو جرثقیلی است که فضای اعدامهای عمومی را در پسا ذهن خواننده بازنمایی میکند و این که تادانو با اسم عمومی جرثقیل عنوان نمیشود دلالتی سیاسی را بازگذاری میکند که تناسب و کارکردی دو پهلو دارد.
ویژگی سورئال داستانهای سیاسی به زبان مکالمه کاراکترها باز میگردد که سالاری در این کتاب با استمداد از نشانهمندی اتفاقها و نمادگرایی رنگ و خون و درخت زندگی سعی بر ساخت فضایی دارد که سوژگی در آن بدل به امری هنری شده است. ایران شریفی اولین زنی که اعدام شد وی فرزندان همسرش را کشته بود و هوویش بعد از اعدام وی قرمز پوشید.دیگر کاراکتر کتاب تادانو دل آرا دارابی است که در زندان نقاشی میکند وی نیز برخلاف ردّ اعترافات اولیهاش اعدام شد. زن سرخ پوش میدان فردوسی کاراکتر دیگری در داستان تادانوست که استعارهی رنگ قرمز و خون را در کل داستان به صورت دامن قرمزی که دست به دست میشود، در بار تاویلی داستان بر دوش میکشد. و دیگر زن داستان ارنواز است که راوی در سیر تکوینی داستان به دنبال آنیمای خود یا ارنواز میگردد. ارنواز از نخستین زنان شاهنامه است که به پاکدامنی شهره میباشد.
سالاری جرم و مجرم را با دلالتهای ضمنی به دیالکتیکی تجریدی در روایت کنار هم مینشاند و با بیان داستانی،استعارههای غایب امری سیاسی را در اجتماع اکنون به شکلی سورئال برای مخاطب بازنمایی میکند. در خت واق واق ، استعارهای است که در طول روایت با استناد بر تصاویر پوسترها و مونولوگ و گاه دیالوگ راوی نماد بارزی از درخت زندگی است.درخت زندگانی مفهومی است که در علم، مذهب، فلسفه، اسطوره و دیگر زمینهها استفاده شدهاست. در این زمینهها درخت زندگی به شکل درختی پرشاخه نشان داده میشود که نشاندهنده این اندیشه است که تمام حیات بر روی زمین به هم مربوط است. درخت زندگی انواع گوناگون دارد: بنمایهایست در الهیّات، اسطورهها، و فلسفههای مختلف در جهان؛ یک مفهوم عرفانی که به ارتباط متقابل تمام اجزای حیات بر روی سیارۀ ما اشاره دارد؛ و همچنین در علوم، نموداری برای تبار مشترک موجودات در تکامل است.
در اسطورههای ایرانی درخت ویسپوبیش (بس تخمک یا همس توهمک)است. این درخت نیز در میانه دریای فراخکرت رسته است. در ساقهاش نُه کوه آفریده شده که از پای آنها نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه جوی جاری است. آب این جویها به هفت کشور زمین میرود و همه آبهای زمین از آنجا سرچشمه میگیرد. چینامروش مرغ در نزدیکی این درخت مینشیند و تخمهایی که از درخت فرو میریزد، در آب میپراکند.
درخت مقدّس در بنیان از اسطورههای بین النهرینی شکل گرفته، همزمان موضوع آن در فلات ایران و سرانجام به صورت گسترده تر در دورههای ایلامی، هخامنشی، اشکانی، ساسانی و سرانجام در دوره اسلامی تا زمان معاصر تداوم یافته است. مولّف نشانهها را در روایتها به استعارههای زبانی تصویری شالوده ی امری سیاسی را بدل به امری هنری می کند و برای وانمایی وهم داستان مهندس را در پایان کتاب به کمک راوی میفرستد تا سویهی اشکار داستان را تسهیل کند چنانکه دریدا میگوید«پایان می رسد و دیگر وقت آن نمانده است تا از حقیقت یا اخر زمان بگوییم».
استعارها و فضای رویاگون به مثابه ی گفتمانی از روابط جانشینی-همنشینی در کنار بار روایی داستان، کنار یکدیگر نشستهاند. در تادانو مجاز و استعاره طبق ارای یاکوبسن در تلفیقی هنری-سیاسی ،پروجکشن یافتهاند. راوی معلول که نقص عضوش کارکردی اجتماعی و استعاره ای از کمبودهاست پایان کتاب را با استناد به کدهای استعاری برای مخاطب واگشایی میکند و در این تشریح عیسی مسیح را به تشریک در ساخت فضایی استعاری فرا میخواند، تا استخوانها و فرو پاشی نمادین داستان ، بازگردانی شوند و زن گمگشته امری درونی پرهیبی از اندام خویشتن را که از تمام زنان برگرفته شده، بازخوانی کند.
از دست و پای بریده شده راوی خون فوران میکند و نقیصهها بازتابی عینی مییابند. «کم کم سرم گیج رفت. توی ایران بودیم. ایران مرده بود. مملکت را میگویم. یکی بیرون داد می زد ایران امن و امان است مهندس بود. مملکت را میگفت». مهندسی حضور غایب مولف یا استعاره وضعیتی است که برای گشایش کلاف کدها به کمک راوی آمده و در پایان کسی که شماره ی مهندس را به راوی می دهد پدر نیست که مادر است که آن زن درونی و بخش استعاره مند مولف است که کلید تاویل را به راوی یا خواننده میدهد تا آشکارگی بارز گردد.
منابع:
- مبانی نشانه شناسی:رولان بارت
- درخت زندکی:راجر کوک
- بررسی عناصر بصری درخت زندگی در ایران باستان:مرضیه محمودی
- آشنایی با مفاهیم آنیما و آنیموس
- بر اساس نظریه ی کارل -گوستاو-یونگ
- سایت روانکاوی آگاهان
# محمدرضا سالاری
#رویا مولاخواه
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.