نقد و تحلیل کتاب «شایو» نوشتهی اوسامو دازای
کتاب «شایو» به معنای پایینرفتنِ خورشید نوشتهی اسامو دازای با ترجمهی مرتضی صانع از متن انگلیسی آن توسط دونالد کین در بهار سال ۱۳۹۸ از انتشارات فانوس منتشر و راهی بازار ادبیات ایران شد. و تا سال نودونه به چاپ پنجم رسیده است. این کتاب، با هشت عنوان، فصلبندی شده است. به نامهای: مار، آتش، گلهای شببو، نامهها، بانوی من، افتاد مشکلها، وصیتنامه، قربانیان اوسامو دازای نویسندهای ژاپنی است که با وجود عمر کوتاهش تاثیر زیادی بر ادبیات ژاپن گذاشت. حتی نویسندههای بهنامی مثل هاروکی موراکامی و کوبو آبه از وی تاثیر پذیرفتهاند. در ادبیات داستان ژاپنی، تصویرنگاری، پرداختن به مقولهی مرگ و طبیعت از شاخصههاییست که در آثار و متون ژاپنی دیده میشود. جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن به طور عمیقی ژاپن را تحت تأثیر قرار داد. در جریان جنگ جهانی دوم، ادبیات ژاپن رو به زوال رفت. اما از آنجا که پس از هر زوال، تولدی نو شکل میگیرد، دورهی بعد از جنگ (سالهای ۱۹۴۵ تا امروز) را میتوان درخشانترین دورهی ادبیات ژاپن نامید.
بلافاصله پس از پایان جنگ، نویسندگان زیادی در داستانهایشان از بی معنایی، بی هدفی و نیاز به قبول شکست، نوشتند. رمان «شایو» نوشتهی «اوسامو دازای» داستان تأثیرات جنگ بر یک خانواده است. زیر ساخت فاصلهی طبقاتی و سقوط اشراف و همچنین نگرههای اخلاقی و ضد اخلاقی در طبقهی بورژوا را در فصلهای کتاب بازخوانی میکند. اوسامو دازای نویسندهایست که در ایران زیاد شناخته نشده و در جوانی بعد از چندبار خودکشی ناموفق، عاقبت با روش خودکشی جوشی-اقدام به خودکشی با زوج_به زندگی خود خاتمه داد.
داستان دیگر او تحت عنوان «خلع از انسانیت» که مترجم انگلیسی آن، عنوانش را به «نو لانگر هیومن» تغییر داده در زمینه بدبختیهای پس از جنگ است، و در ایران به نان «نه آدمی »منتشر شده است. دیگر کتابهای او اعتراف، وداع که نیمهکاره مانده بود، بعد از خودکشی او توسط دخترش که نویسنده بود ادامه یافت.تمام مظاهر فرهنگ ژاپن با ناپایداری، زوال و مرگ عجین شده است. مرگ در قوانین ژاپنی، انتخابی آزادانه دارد و استعارهای است از زوال طبیعت و حلول در دنیایی نوین.در جشنهایی که برای دیدنشکوفهها برگزار میشود مردم به صورت گروهی به پارکها و هرآنجا که درختان شکفتهاند، میروند و در زیر درختان مملو از شکوفه به نوشخواری میپردازند. با این همه این شکوفهها به همان اندازه که زیبایند، ناپایدارند و برای هر ژاپنی نمادی از به سررسیدن دوران اوج و رویارویی با مرگ. هم از این روست که به نوشخواری میپردازند چرا که جهان دمی است و باید در آن خوش بود.
گلهای سفید کامیلیا و شکوفههای ناپایدار هلو استعارههای مرگ و ناپایداری جهان تعبیری ایماژگون در ادبیات ژاپن هستند که در آثار دازای و همچنین یوساناری کاواباتا به صورت استعارههای مصور به نمایش درآمدهاند.نگاه اوسامو دازای به جهان نگاهی خیامی است. در کتاب «نه آدمی»دازای مشخصاً از خیام صحبت میکند و چند رباعی او را نیز میآورد. در ادبیات ژاپن شکوفه کاملیا نشان جنگجویان–سامووراییها–است، زیرا بیآنکه پژمرده گردد و در اوج زیبایی از بوتهاش جدا شده برزمین میافتد و همانگونه است جنگجویی که در میدان نبرد در اوج صلابت تن بر زمین میاُفتد و میمیرد. شبنم صبحگاهی نشسته بر علفها، برف بهاری،….همه نشانی از ناپایداری و مرگ برای یک ژاپنی هستند.
اتیمولوژی نام کتاب و روایت برخاسته از تباهی و زوال تدریجی جهانی است که با جنگ و تبعات آن در حال فروپاشی است. دازای با زاویه دید اولشخص از محور سیال ذهن و مونولوگهای درونی راوی که دختر خانواده است این فروپاشی را به تحلیل روایی مینشیند و با استعارههای نمادین و نشانههای سمبولیک در ادبیات شرق ویژه ژاپنی این تباهی را به تصویر میکشد. زمان رخدادها بعد از جنگجهانیدوم است و در این روند و یاس عمومی در عواطف خانوادهای که موقعیت اشرافیشان تحت تاثیر سقوط و از دستدادن سرمایه به زوال شخصیتی تن میدهند تا خویشتن خویش را آنچنان که در جامعه به شمار نمیآیند برخویش بشناسانند. پایان آمدن خورشید استعارهی متناسبی است که رویارویی انسان مدرن را با بخشی از درونیات و فقدان و آسیبهایاجتماعی پس از بحران جنگ را به خوبی به تحلیل نشسته است. راوی زنی است که در ویرانی اخلاقی به دنبال مفری برای یافتن باقیماندهی چیزی است که این یاس اخلاقی را از وی جدا سازد
و آن تسلیم مطلق به حسی است که میتواند مانند عشق، رهایی اخلاقی را بدون قید و شرط به او نشان دهد و پس از آن حقارت ِتفویض تن به هر انقلابی، مادرشدن موهبتی است که قهرمان داستان را از تمام حقارتها پاک و جهانش را به آرامش میرساند. در داستان شایو، زمان کنشها فرآیندی رو به جلو دارد سبک دازای رئالیسمی درونی است تا راوی با کنشها و تبیین عواطف و مونولوگها جهان روایت را با زمان رویدادها موازی کند. گسترهی روایی داستان به فضایی از خانهای در حومهی شهری کوچک تا قسمتی بی پرداخت فضاسازی در توکیوی بعد از جنگ را شامل میشود. و نمایی از فروپاشی بنیادین هنرمندان و نویسندگان را و یاس عمومی را در نهادهای ادبی هنری ژاپن به خوبی بازنمایی میکند.
فقدان هویت و اگزیستانسیالیسم و آوانگاردیسم بعد از جنگ در ادبیات ژاپن در آثار نویسندگان و شاعران آن دوره دیده میشود. یکی از جزییاتی که در شایو برجسته نمایی می شود جزییات چگونه مردن شخصیتهای داستان است. مرگ وجهای تاثیرپذیر از افعالی است که غنی ذهنی آدم را با نحوه مردن وی تحت تاثیر قرار میدهد. در این جزیینگر نحوهی مرگ مادر راوی و برادر وی به صورت بخشی کاملاً تمثیلی، روایت گستردهای از چهره و جهانی است که راوی با بازپرداخت آن میخواهد ذهنیت آن کاراکتر را در داستان تصویری عینی و استعارهای نشانهمند، به مخاطب بنماید.
قهرمانان تمام افسانهها، داستانها، نمایشنامهها و …یِ ژاپنی، میبایست مرگی زیبا داشته باشند. در نوشتههای ادبی ژاپن از لیاقت در جوانی مردن سخن به میان میآید و کسانی لایق آن شمرده میشدند که صفاتی چون زیبایی، شجاعت، ….دارند. مادر راوی عطف و جهانی است که با بزرگنمایی در افعال و شخصیت ، از وی نمایی باشکوه ساخته است. که در نهایت راوی با تمام تحقیرهایی که بر جسم و روح خودش در انقلابی که بر خود روا داشته نهایتاً مادر شدن کمال مطلوبی است که میخواهد به هر قیمتی است به اکتشاف آن نائل شود و آن هم از مسیر موازی نه از مسیر لمس تنانگی عشق.
در تمامی فصلهای داستان دازای روای را با حس شرمندگی و گناه روی در روی مادر قرار میدهد و چهرهی اشرافی مادر را با دیالوگ برادر راوی به اعتلایی که زیبندهی حضور و مرگ باشکوه وی در داستان است ، بازنمایی میکند. «اشراف زادههای راستکی هم مثل اون ایواشیمای چلمن افادهای نیستن. مامان تو خانوادهی ما تکه، چیزی تو خودش داره که ماهیچکدوم نداریم».ص۱۰ ژاپنیها به تناسخ اعتقاد دارند؛ مردن و به کالبدی دیگر به دنیا آمدن و دراین چرخه بودن تا دستیابی به رستگاری و رهایی. به اعتقاد آنها سرنوشت نهایی در این چرخه، تبدیلشدن به موجوداتی برتر از انسان است. یعنی از دید دین شینتو -به کامی -و از دید دین بودایی به بودا بدل شدن است. پس مرگ و آنچه بعد از مرگ رخ خواهد داد چندان که برای پیروان سایرادیان هراسانگیز است برای ژاپنیها هراسانگیز نیست.
شخصیت مادر، در اوج راستین بودن نمادی از هنجارشکنی و عنوان راستی است که در کژتابیهای رفتاری بی قید، اشرافیت بی خاصیت طبقهی مرفه را به استهزا میکشد و با رفع قیودی مثل ؛ سنت غذا خوردن و یا روش نشستن و خوابیدن نمادی از آزادی جهانی را به تصویر میکشد، تا محور مادرانهی شخصیت تا جایی که پشتوانهی عاطفی خانواده را یدک میکشد، قوی و زیبا جلوه کند و در شیوهی مرگ نیز همانقدر روحانی و خاص بمیرد.حس دیالیتیکی صوفیانه بین مرگ و زندگی مادر تماس با مفهوم مرگ را در رمان به تبیین مینشیند. درونمایهی مرگ در روایت برادر راوی، نگرهای متوازی با زندگی خود دازای دارد. البته مرگ دستمایهی اصلی داستان نیست اما درونمایهی مهمی است که در سرانجام دوکاراکتر اصلی داستان به شیوههای متفاوتی ترسیم و پردازش شده است تا در نهایت راوی از رد شدن از این دو تاثیر به شکلی پالاییده به پوستهی نوین و خودساختهای از یک زن برسد.
دازای در شایو به جهان اشراف و تلاقی ایدوئولوژی بورژوازی با طبقهی فرو ریختهاش آن میپردازد و نهایتاً شخصیت برادر راوی، نائوجی با یاسی که در بخش وصیتنامه به آن میپردازد، از اینکه نمیتواند به بخشی مستقل از گذشتهی اشراف خودش تن دهد و در برزخی میان طبقات از هرسویی طرد شده تا به دامن اعتیاد روی می آورد. نائوجی هم مانند راوی مادر را میستاید و این ستایش شخصیت متزلزل وی را سراپانگاه داشته است امابعد از مرگ مادر این داربست فرومیشکند و نائوجی برای رهایی از این تزلزل گسسته در جهان رفتاری ترجیح میدهد زندگیش را ببازد. و اما راوی -زنیست که برای خرد نشدن عواطف و سرخوردگی تنزل طبقاتی جسمش را به تنبیه به کارسخت میگمارد تا احساساتش را صیقل ببخشد، دازای روان پرداختیهای موشکافانهای را در بیان شخصیت یک زن کوبیده شده تا لحظهی احیای وی به خوبی بیان کرده است. شخصیت راوی، مجموعهای از تضادهای زنانه و هویتی است که در عین زنانگی و قابلیتهای تن برای دریافت عشق خود را به هر تحقیری میسپارد و این تنبیه را انقلاب و پالایشی برای خود میداند.
«از همانروز بر آن شدم همه جانم را وقف کار در زمینهای کشاورزی کنم…کار یدی گمانم نامش این باشد اولین باری نیست که چنین کارهایی انجام میدهم در زمان جنگ مشمول خدمت زیر پرچم بودم و حتی وادارم میکردند حمالی کنم..»ص۳۲ داستان شایو با عناوین فهرستبندی شده کارکردی نشانهمند و در عین حال علامتگذاری شده را تبیین رویدادها از زاویه دید راوی و همسانسازی آن با برداشت و تاویل مخاطب در گسترهی معنایی باز، یکی از ویژگیهای این کتاب است. البته این علامتها به روادید در مسیر داستان برمیگردد مثلاً وقتی راوی تخمهای مار را آتش میزند در فصل اول کتاب، مار هم نشانه و هم علامتی است که هنگام مرگ بازخوانی نشانهمند میشود، و در فصل مرگ مادر در شهر دیگری دوباره روی پلهها به چشم راوی خود را مینمایاند. رولان بارت در اینباره تاکید دارد که بسیار پیش میآید علامتی خاص دو نقش را ایفا کند یعنی هم موقعیت ویژه باشد و هم علامت. مار در ادبیات شرق مفهومی درونی دارد. یونگ معتقد است ترس از مار به علت پیوند عمیقی است که مار با مرگ دارد.«ناهوکو تاواراتانی» در کتاب «ادبیات تطبیقی مار و کاج» به بررسی سمبل های مار و کاج در ادبیات فارسی و ژاپنی پرداخته. این جنبههای سمبلیک مار که در ادبیات فارسی وجود دارد کم و بیش نیز در ادبیات ژاپنی مصداق دارد و شباهتهای فراوانی بین مارهای هر دو سرزمین هست.
در ادبیات معاصر ژاپنی هم این مارها سمبل شومی، شرارت و حیلهگری هستند. موجوداتی ترسآور به شمار میآیند که دست از کینهورزی نمیکشند. از طرف دیگر همان نرمی، لطافت و پیچ و تابخوردگی که در داستانهای معاصر فارسی برای مار در نظر گرفته شده در داستانهای ژاپنی نیز به چشم میخورد. اصلاً مار در ادبیات هر دو ملت هم به معنای زندگی و زایندگی است و هم به معنای مرگ و میراندن.«بی شک وقتی مادر دیده دارم تخمهای مار را میسوزانم حس کرده نشانهی شومی در این کار نهفته است»ص۱۶ فصلهای بعدی در کتاب شایو نیز تاویلی در راستای رویدادهاست که با نقش ویژهای به کل داستان مربوط میشود.
بخش وصیتنامه، با خوانش نامهها زاویه دید راوی تغییر میکند و نائوجی برادر راوی کنشهای رفتاری خود را با راوی «من» در نامهها بازخوانی میکند. و به ترتیب کنشهای وی که مستق از شخصیت او از زاویه دید راوی بی معنا بودند، تاویلی مستق مییابند. نائوجی بازندهی طبقهی اشرافی است که در تعامل با سقوط اشرافیت نمیتواند در جایگاه اجتماعی کنونی خویش به اعتدال برسد و این عدم تعامل وی را به پوچی و خردی و ویرانی و افیون میسپارد تا جاییکه کنش وی در جریان خودکشی برای راوی و مخاطب مورد پذیرش قرار میگیرد. منشهایروانی شخصیت حول و حوش محوریت جنگ و تاثرات آن است. میتوان گفت شخصیتها از کنش داستان مستقل نیستند و هرکدام با توجه به سرشت روانی خویش با تاثرات روانی جنگ، واکنشهای معطوفی را در نقطه تقابل با پوچی به نمایش میگذارند.
حتی شخصیتهای فرعی داستان پی رفت تعیینها و سرشتهای روانی خویش در مسیر داستان حالت فاعل و مفعول مییابند. جیرواوهارا که مفعول رابطهی احساس بی منطق راوی است،در عین حال فاعل کنش رفتاری است که بی توجهیاش به نامههای راوی رابطهی احساسی وی را تشدید میکند و تاکید بر لاابالیگری و هرزهگی وی بعد از دیدار راوی با وی به شکلی توجیهپذیر از ساختار هویتی است که خود را به تباهی سپرده است.
پایان کتاب با بخشی به نام قربانیان، نشانههای غیر تعیینپذیر و موقعیتهای رفتاری شخصیتها را از طرح بلاتکلیف به موقعیت پایدار و تاویلمند میرساند. «هرگز نمیتوانم به چشم خطایی شنیع یا هر چیز منفی دیگری به او نگاه کنم به تازگی دریافتهام چرا جنگ، صلح و داد و ستد و سیاست در این جهان وجود دارند. گمان نکنم شما بدانید برای همین است که همیشه ناراحتید. به شما میگویم چرا: چون مادران بچههایزنده میزایند.
ابتدا روی منش و یا حس مسئولیت پذیری شما حسابی بازنکرده بودم تنها به یک چیز می اندیشیدم، دستیابی به عشق راستینم. اکنون که به خواسته ام رسیده ام درونم همچون سکون مردابی در دل جنگل است.به گمانم پیروز شده ام.حتی اگر مریم هم بچه ای را که مال شوهرش نباشد، بزاید اگر به خود ببالد مادری مینویی می شود».ص۱۲۴ دو صفحه ی اخر کتاب نویسنده جهان بینی اش را به کنش های داستان تعمیم می دهد و پیام های وی از زاویه دید راوی، دازای را بی کم و کاست بر مخاطب می شناساند. «ما در کشمکشی ابدی با اخلاقیات کهنه خواهیم زیست.همچون خورشید. خواهش می کنم شما هم تلاش کنید به جنگ ادامه دهید. تا انقلاب خیلی مانده است.انقلاب به قربانیان باارزش و نگون بخت بیشتری نیاز دارد»ص۱۲۶
منابع:
- کتاب مار و کاج نوشته ی دکتر ناهوکو تاواراتانی-ادبیات تطبیقی
- مقاله ای از هاشم رجب زاده در نشریه «کلک »پیرامون اسامو دازای
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.