نمونههایی از اشعار استاد واصف باختری
استاد واصف باختری از مطرح ترین و شاخص ترین چهره های شعر معاصر افغانستان است که در سال ۱۳۲۱ خورشیدی متولد شده است. او تحصیلاتش را در رشتهء ادبیات در افغانستان و امریکا به پایان رسانیده است. او مدتی را به عنوان دبیر مجله ژوندون که یکی از پربار ترین مجلات آن زمان بود به فعالیت پرداخت و مدتی را نیز به حیث رییس اتحادیه نویسنده گان افغانستان در کابل مشغول کار بوده است. باختری از نخستین شاعران افغانستان است که دستورالعمل های نیما را در عرصه شعر بصورت درست به کار بست . شعر بیشتری از شاعران جوان از شعر وی تاثیر پذیر است و وی را به عنوان استاد یاد میکنند و ناگفته نباید گذشت که برخی از شاعران نام آور شعر امروز افغانستان در پرتو مشورت های استاد باختری به کمال رسیده اند. برعلاوه عرصه شعر، استاد واصف باختری در عرصههای دیگری چون ترجمه ،نقد و نظریه پردازی دست بالا دارد.
استاد واصف باختری در خشونت بار ترین سالها دیارش را ترک نگفت و در همانجا ماند اما بالاخره در سال ۱۳۷۵ رحل اقامت برکند و راهی غربت سرای پاکستان شد. او سالی چند در پاکستان بسر برد و اکنون در شهر لاس انجلس ایالت کالیفرنیای امریکا به سر میبرد . از او این آثار به نشر رسیده است:
در عرصه شعر : … و آفتاب نمیمیرد ( چاپ دوم ۱۳۷۶ کانادا )، از معیاد تا هرگز، از این آیینهء بشکستهء تاریخ ، دیباچه یی در فرجام ، تا شهر پنج ضلع آزادی ، در استوای فصل شکستن، مویه های اسفندیار گمشده و دروازه های بستهء تقویم .
در عرصه پژوهشهای فلسفی و ادبی : نردبان آسمان ( مقالاتی در باب شعر و اندیشه مولانا جلال الدین محمد بلخی ) ، سرود و سخن در ترازو ( پژوهشهای در باب عروض ) ، گرارش عقل سرخ ، درنگها و پیرنگها ، بازگشت به الفبا و در اشراق ثانیه های شرقی.
جهنم است، جهنم
جهنم است، جهنم نه نیمروزانست
گلوی کوچه چو دلهای کینه توزانست
به هر کرانه که بینی کفن فروشانند
که گفته است که این شهر جامه دوزانست؟
لباس زال، سزاوار پیکرش بادا !
کنون که رستم ما نیز از عجوزانست
سلام باد ز ما کاشفان آتش را
که روز اول جشن کتاب سوزانست !
به روز بدرقۀ لحظه ها…
بیا نشیمن شهباز را به گریه نشینیم
ستیغ و صخره درواز را به گریه نشینیم
لباس سوگ بپوشیم چون بنفشه درین باغ
نهالهای سر افراز را به گریه نشینیم
سکوت سرد سر انجام را مدیحه مبادا
سرود سبز سر آغاز را به گریه نشینیم
گروه چلچله ها جز گریز چاره چه دارد
عقابهای فلکتاز را به گریه نشینیم
به روز بدرقه لحظه های سرخ شهادت
یلان حادثه پرداز را به گریه نشینیم
ایا پرنده ازین بالهای بسته چه خواهی
بیا حماسه پرواز را به گریه نشینیم
درین ضیافت خونین چو برنخاست صدایی
شکستِ شیشه آواز را به گریه نشینیم
با سوگواران…
ز شهر فجر پیام آوری ظهور نکرد
چریک نور ز مرز افق عبور نکرد
دگر نداشت توان ستیز مرغ اسیر
مگو به پنجره ها حمله از غرور نکرد
دلم جزیره متروک آرزوها شد
مسافری گذر از آن دیار دور نکرد
روایتیست ز سنگ صبور در گیتی
کسی حکایت ازین شیشه صبور نکرد
تنور سرکش سوگ جوانه هاست دلم
که نسل هیمه چرا شکوه از تنور نکرد
شهید من چه کنم دشنه یتیم ترا
دگر کسی گذر از کوچه باغ نور نکرد
منم سیاه ترین سطر دفتر هستی
خوشا کسی که چنین سطر را مرور نکرد
تنها خواهشی که دارم
ننگ برمن باد!
نفرین برمن باد!
اگر از شما چیزی بخواهم
تنها خواهشی که دارم اینست که به روسپیان سیاسی نیز
قرض ضد حامله گی بدهید
تا نسل بی شرفان افزونی نیابد
کوهسار غمین
دل از امید، خم از می، لب از ترانه تهیست
امید تازه به سویم میا که خانه تهیست
شبی ز روزن رؤیا مگر توان دیدن
که این حصار ز غوغای تازیانه تهیست
اگر درخت کهن مرد، زنده بادش یاد
هزار حیف که این باغ از جوانه تهیست
تو در شبانه ترین روزها ندانستی
که جام زیستن از باده بهانه تهیست
خروش العطش از رودخانه ها برخاست
ستیغ و صخره ز فریاد عاصیانه تهیست
زبان خشم و غرور از که میتوان آموخت
که ((خوان هفتم تاریخ)) جاودانه تهیست
به سوگوارای سالار خاک و نیلو فر
غزل ز واژه زرّین عاشقانه تهیست
مگر عقاب دگر باره بر نمیگردد
که کوهسار غمین است و آشیانه تهیست
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
ass
شعری را که زیر عنوان تنها خواهشی که دارم آوردید نمونهای ترجمهای استاد باختری است و آفرینشگرِ آن خلیل روادی شاعر کُرد است.