نه به اعدام
اکرم پدرامنیا نویسنده و مترجم صاحبنام در همصدایی و همگامی با «نه به اعدام»، شعری از آلدن نولن؛ نویسنده و شاعر کانادیی را ترجمه کرد که در زیر میخوانید:
در شب اعدام
یکی مرا با پزشکِ قانونی اشتباه گرفت
گفتم، «خبرنگارم… مطبوعاتی هستم»
اما نفهمید و مرا
به اتاقی اشتباه برد
رییس زندان به پیشوازم آمد،
«آمدید پدر روحانی؟»
گفتم، «مطبوعاتی هستم»
گفت، «البته، کشیش مطبوعاتی»
و از پلهها پایین رفت
و مرا به دنبال خود کشاند
قاضی بلند گفت، «آقای آلیس!»
داد زدم، «مطبوعاتی هستم»
ولی مرا هل داد
به پشت پردههای سیاه
به جاییکه روشناییاش کورکننده بود
و چهرهی مردان روبهرو
دیده نمیشد
پیش خود گفتم، خدا را شکر
آنها مرا میبینند
و سراسیمه فریاد زدم، «ببینید!
به صورتم نگاه کنید!
هیچکس مرا نمیشناسد؟!»
کلاه سیاهی سر و صورتم را پوشاند
و مامور اعدام زیر گوشم گفت،
«بیش از این دردسر نساز!»
نه به اعدام…….
برگرفته از صفحه فیسبوکی مترجم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
«اکرم پدرامنیا در حاشیهی کویر کاشان پا به هستی گذاشت و در آغوش مادری بزرگ شد که داستانهایش را هرگز پایانی نبود و پدری که هر سخن را با شعری از حافظ میآراست. کودکی و بخشی از نوجوانی را در همان حاشیهی کویر بهسر آورد. از آغاز کودکی به خواندن و نوشتن عشق میورزید. در سن نه سالگی نوولایی (داستان بلند) نوشت که از پی آن جایزهی بهترین داستان را از وزیر آموزش و پرورش وقت دریافت کرد. …
پس از پایان دورهی دبیرستان برای ادامهی تحصیل به تهران کوچ کرد. بهرغم داشتن رتبههای عالی در کنکورهای سراسری، به دلیل دگراندیشی، از ورود به دانشگاه محروم شد، اما پس از صدور بخشنامهی معروف آیتالله منتظری به عنوان دانشجوی مشروط نخست در رشتهی ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و سپس در رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران به آموختن ادامه داد و پس از پایان دکترای پزشکی برای پیگیری آموزش و پژوهش به همراه همسر و دو فرزند به کشور کانادا کوچ کرد. …»