نگاهی به داستان ماه تا چاه نوشته حسین آتش پرور
نگاهی به داستان ماه تا چاه نوشته حسین آتش پرور – نشر لندن
«ماه تا چاه» فراداستانی مدرن که طیف وسیعی از مفاهیم گذشته، تقابل واقعی و خیال را در نقطهی ثقل مکانها پوشش میدهد وبه گونهای ادبی اطلاق میشود که جنبههای خلاقانهی آن بر واقعیت موجود غلبه دارد، توالی رخدادهای گذشتهی تااین حد اجتناب ناپذیر که هر لحظهی اکنون گسترهای از احتمالات نامحدود را پیش رویمان می گذارد و کشمکش موجود برای گسستن از این سردرگمیها را برای هویت گمشده مفروض میدارد و به طبع مخاطب را بر سطح تجارب زیستی و دگرگونه اندیشی ترغیب میسازد تا به واسطهی آن بتواند بر رابطهی از نو شکل گرفته پاسخ معقول دهد. در واقع ارکان اصلی نگرش اخلاقی بر بازسازی هویت از دست رفته وجهانی که در آن زیست دارد را با اندک استثنائاتی به اجرا درمی آورد.
آتش پرور برای اتصال مخاطب بر قلمروی اثر خود با مبناهای سنجیده و شگردهای روایی، تمامی تلقیهای بنیادین مخاطبانش را از جهان هستی زیرورو میکند و بر تغییرات اخلاقی آنان دامن میزند و توامان تحولات محتملی را در راستای پرسشهای کانونی مستعد پذیرش میسازد. به تعبیری نخست از رهگذر یک قسم غنایی معناشناختی در اصطلاح تجربه، دوم از رهگذر ایدهی هنر به مثابهی تجربه مخاطب را در مسله مشارکت میدهد. تجربهی مولف؛تجربهی یک آگاهیست که از یک گشودگی به جهان پدیدار گشته است، یک گشودگی که ذاتا خطرناک است،تجربه ایی در گسترده ترین معنا، برهم کنش اندام واره با محیط پیرامون خود میباشد .ویژگی متمایز هنر مولف بمانند رویکرد دیویی، این ایده است که امر زیباشناختی در امتداد اشکال روزمرهی تجربهی ماست . به بیان دیگر برخوردار از قوای خاص تخیل و جوهرهی خلاقیت است تا ابژهی زیبایی را تولید و تمیز دهیم. آنچه باید به خاطر داشت اینست که اثر هنری مستلزم فعالیتی است که هم هنرمند و هم مخاطب در آن دخیل هستند، بنابراین در این سطح میتوانیم بصورت مختصر مسلهای ارزش چنین دگرگونی را مطرح سازیم درحالی که معلوم نیست دقیقا چطور این بازسازی هنرمند و مخاطب به اجتماع بسط و تعمیم مییابد. آتش پرور در مقولهی رمان، هنر را در نقش دوگانه ایی بر مخاطب ترسیم میسازد و جهان مشترک را بادرهم شکستن تمایزات قراردادی وحدت میبخشد، تمایزاتی که در سطح عناصر حوزههای عمومی مانع محسوب میشدند در حالی که در سطح افراد، با رشد پیچیدگی و غنای شخصیت آنها را متحد میکند. از سویی، شیوهای که ما جهانی تجربه میکنیم را با برداشتن موانع و نیز ایجاد خطوط شکننده و شکاف به حالت تعلیق درآورده آنهم در رسانهی ادبی و فرمهای هنر مابین نثر، اسلوبی که با اعطای توان متحد ساختن به مخاطب این امکان را میدهد که از عناصر متخاصم و متضاد هستی رهایی یابد. وحال ما چرا بایست بر این تغییرات بها دهیم، در حالی که چنین تجربیات برآشوبندهایی ممکن است نامطلوب تلقی گردد. مولف همواره بناداشته که خواننده بر پرسش و پاسخ تحت تلفیق فهم متاخر و بمراتب سنجیدهتر با اثر خویش درگیرشود و در رابطهی منحصربفرد با جهان به بازنگری برسد. از سویی با اخلاقیات همسو؛ اخلاق به مثابه کثرت رویههایی که میتواند منجر به کمتر شدن محدودیتها و تحریفها، و نیز گشودن فضاهای بیشتر برای آزادی باشد. بنابراین این مسله به برگزیدن کلیت هایی به ظاهر ثابتی همچون “مکان” و ” هویت” و جنسیت و مجازات و نحوهی برخوردها به لحاظ تاریخی مربوط میشود که گویی از تکثیر علتها و در اتصال با کثرتی از معلولهای ممکن و ناممکن بیرون آمده اند و رشد و تضمین و تکوینشان به هیچ وجه خطی یا تضمین شده و قابل پیش بینی نیست بلکه همواره در معرض دخل و تصرف، انحراف است. به بیانی ماه تا چاه بر اساس پادموقعیتی شکلی از مقاومت را در برابر هنجارهای پیشین به خود میگیرد، بدیهیست آن ساختار تاریخی غالبی که قراراست به چالش کشیده شود و مارا به درون رابطهای تازه با خود و جهان براند یا بیافکند، در تجربهی پس زمینهای ما اینچنین مداخله میکند و بر تبارشناسی اخلاقی و سویههایی مانند جوهر اخلاقی، شکل تبعیت، تکنیکهای آن درنگ کرده و بیرون میکشد. پس بسهولت میتوانیم تصدیق نماییم که این پتانسیل اخلاقی ادبیات تا چه میزان به گفتهی هرمان بروخ اهمیت دارد و با مشارکت نسبی مخاطب میتواند هم رای گردد.
آنچه مسلم است ما در مورد دگرگونی خود همواره از آن شکلهای سوبژکتیویته و ساختارهای اجتماعی و سیاسی و معرفت شناختی شروع میکنیم که در آنها زندگی میکنیم و درست همین ساختارها هستند که اساسا معطوف بر فهمیدن این موضوع گشته اند که ما چگونه به این جا و اکنون رسیده ایم، بااین حال پروژهی فعلی تنها برای فهم و قدرت مفاهمه این نیست که ما چه هستیم، بلکه چگونه بودن مارا نیز تغییر میدهد. آن نوع فلسفه ورزی انتقادی که آتش پرور مدنظر دارد.
” ما باید فرم جدیدی از سوبژکتیویته را به واسطهی سربازدن از این شکل فردیت که طی چندین قرن برما تحمیل شده است ترویج دهیم و نیز در صدد تغییر افکار،در واقع مولف ماه تا چاه پادمادهی جهان را در داستانش شکل داده و موازنهی عالم را با همین تخطیهای موجود در نحوهی روایت ممکن ساخته به عبارتی پیش درآمد اجرای تخطی هایی را که در امر شگرد روایی و زبان طنز در اختیار داشته است،جهانی را برقرار ساخته که آغازگر آن … هم انهدام آن… را به عهده داشته و بیرون آن بردرخشیده است. این داستان به طرز نامتعارفی انباشته از ناپیوستگی هاو گسستهای داستانی است که مخاطب میبایست ضرورت وجوه کلیدی این متکثرها را بررسی نماید چه با تاملات فلسفی چه با بی اعتبار ساختن منش نمایی به عبارتی داستان فوق در خاستگاه ادبیات، کارکردی را در اندیشه مخاطب فرا میخواند و نوعی نیاز بر اصول روش شناختی شهود که سلطههای دال را کنار میزند به بارمی آورد.
در داستان فوق، خواننده متعهد به دنبال کردن گرهها و نقطههای کور است و اثرادبی برغم گشودگی همچنان تمایل به حفظ این ایده دارد که یک متن یا اثر یا رخداد تاریخی، معنای حقیقی دارد. بعضا در راستای مفهوم پردازی استناد میکنم بر رویکرد گادامر؛ خاطر نشان میسازد که فاصلهای زمانی که میتواند به عمل هرمنوتیکی کمک کند چرا که چنین فاصله یی رخصت میدهد تا معنی واقعی موضوعی کاملا آشکار شود. امری که آتش پرور در اثر خویش متضمن برآورد و ارزیابی بیشترین تاثیردگرگون کننده یی است . حال مسله بر سردرک معنی حقیقی اثر در درون سنتی پیوسته نیست، بلکه گشودن بر نیروهای مقتدر اثر در حال حاضراست، شکلی از تجربه که میتواند واقعی و اصیل باشد. پس بااین تحلیل گادامر،تلاش برای درک این مسله مفید به نظر میآید که چگونه دگرگونی در تجربه رخ میدهد. حتی اگر ما داوری او را در مورد ارزش نسبی این فرم نپذیریم، ایدهی او در خصوص شکلی از تجربه را که ذاتا از این منظر تاریخیست که به شکل پیوسته انباشته میشود، تکمیل میکند و تجربههای گذشته را از نو یک کاسه میکند میتوان دراینجا به کار بست.
داستان ماه تا چاه، خیابانها و مکانها شخصیتهای اصلی داستان را شکل میدهند، شگرد روایی مولف با پاره ایی از نافذترین دلایل پیش از دفاع هویت فرهنگی ابنای تاریخی بر شیوهای سلبی و شکل گیری زمینههای انهدام و تحلیل بافت زیستگاه تجربی،مکانی خود پیش میرود.
همچنین با نام گذاری مکانها بر پیشینه خاستگاه زادگاهش(مشهد) بموازات سردرگمی، مخاطب را از بی هویتی تاریخ و فرهنگ خود مطلع میسازد، آتش پرور برغم همگامی با زمان که در داستان تجلی یافته است ؛ در جستجو برای یافتن سمبلی به معنای دقیق گذشته با ناکامی مواجه گشته است و از طرفی در صدد احیای مکانها و هویتهای از دست رفته اییست تا بدین طریق پیام اصلی را بر مخاطب وانهد و تمامی نمایههای فرهنگی و موقعیتها را برای مخاطبان با پرسشهای مطروح به تفحص و کنکاش وادارد.
مولف در جریان خلق اثر شیوهای در پیش گرفته و به واسطهی فرایندهایی ادبی و بلاغی که برگزیده است بطبع به دستاوردهای درخورتاملی نائل آمده است.
تلقی سازگاری با سیرتکامل مصرف هنرآتش پرور بهمراه کاربست خلاقانه تخیل و تکنیکهای بدیع و نیز نبوغ ادبی که در خدمت هنرش گمارده است ناگزیر مخاطب را بر ارزش دریافتی اثر خویش معطوف ساخته است و به تعبیری پیش فرضهای فلسفی یا پیش داوریهای رسالت اخلاقی را با تقویت فزاینده پیش کشیده که بر سر هویت سرزمینش چه آمده ! گذشته از اصالت، کانونهای ارزش دیگری و رویکردمبتنی بر تاثیر و تاثر تاریخی مکانها را بر مخاطبان تحمیل ساخته است.
مولف متهورانه بر ترسیم اشکال قدرت و اظهار سرسپردگی ؛ واکنش مقتضی را در مخاطبان بدرستی برانگیخته است برای تفکر و فرصت اندیشیدن هویت از بین رفته مشهد تحت یک مفهوم فراگیر یا مضمون واحد نظم بخشیده، گویی آتش پرور در مواجه با یگانه دغدغهی خویش بر شاهراههای بلندپروازانهی هنر افراشته برجای مانده است.
اگرچه نوع روایت گری پر از تعلیقهای تعمدانه میباشد تا خواننده بتواند از مجرای چنین حالت و شکاف هایی پنهان به واکنشهای معقول دست یازد اما راه اشتغال بر گره گشایی در پرتو دلایل منطقی بسان ناظری بهنجار بر خواننده هم جهت آگاهی وی میباشد، که سعی دارد دریچهی معرفت شناختی، الگوهای مستمر استدلالاتی و تحقق عقلانی چنین بستری ازهم فروپاشیده در وادی هویت دلایل روشنی را توضیح دهد تا مخاطب در حیطهی آن به فهم قابل قبول برسد .به عبارتی آتش پرور آشکارا نه فقط با تمامی موازین و معیارهای موجود منابع سلطه زمان خویش بلکه از ساختارهای اقتصادی جامعه و فرهنگ و مرام عقیدتی پرده بر میدارد و نیز بر بسط اندیشهها در سطوح و ابعاد متکثر و موازی طرز تفکر مخاطبان اثرش با اقتدار بلاغی پیش میرود.
از طرفی الگوی اندیشه سلسله مراتبی شکل گرفته در خوانندگان را در بخش هایی از داستان با عدم بیان به حالت تعلیق درآورده و چه بسا پنهان میسازد تا مخاطب گرههای کور را شناسایی و چگونگی تفسیر را به عهده گیرد به تعبیری دیگر، گویی وی را به بافت روایی داستان بخیه میزند. بموازات همین ناپیداییها و گسست مرز مکانها و اشخاص که دیگر مخاطب قادر نیست آنها را از هم تشخیص دهد به واسطهی واژگونی روند آن، بطبع نمی تواند آنها را از هم باز شناسد. آتش پرور با مقولهی ناپیدایی، اتحاد و ترفندی در قواعد و قراردادهای معمول ایجاد میکند که با خاصیت تداخل هم میتواند در معرض تحلیل و نقد قرار گیرد و هم آگاهانه از ارائه دادن تمام دادههای معقول امتناع ورزد.
ژاک دریدا و پیروانش از مکتب واساخت اصطلاح گره کور یا آپوریاaporiaدر اصل یونانی، به معنای سرگشتگی، بن بست را از ارسطو وام گرفته اند و آن را در خصوص تعارضات درونی متن یا گرههای کوری از متن که نمی توان دربارهی معانی اش به قطع تصمیم گرفت به کار بردند. مولف ماه تاچاه، وظیفهی اصلی خود را در دفاع از هویت فرهنگی مشهد بکار بسته است و همچنین بمنزلهی واکاویی و رمزگشایی کدهای مختلف یا دلالت گری بر نظامها یا دستگاههای قدرت، مقولهی برآورد نقادانه خود را در ارزیابی اصلی خود استوارساخته،افزون بر این نقش دیوار نگاره هابر احیای هویت شهر گویی هویت ویژهای به همان فرهنگ از دست رفته بخشیده. شهری عاری از هویت انسانی و تهی از احساس تعلق مکانی در پس رشد شهرنشینی در هزارتوی سترون تاریخ بدست فراموشی سپرده شده است .
آتش پرور همواره با نگاه ستیزجویانه بر رویکردهای ایدئولوژیک در سطوح مختلف بخصوص فرایند انتشار اثر و اخذمجوز کتابش زبان به سخن گشوده است.
“به نظر من، سیاسی شدن یک نویسنده او را از محتوای عمیق فرهنگی خالی کرده و روبنایی و لحظهای میکند. دلیل ماندگاری فردوسی جنبههای هنری، فرهنگی و زیبایی شناختی اوست و چیزی که خیام را به شاعری فرازمانی و فرامکانی تبدیل میکند و حتی اشعار او به خارج از مرزهای جغرافیایی نفوذ میکند و این است که او را از سیاست و زمان عبور میدهد”
آتش پرور ارادهی معطوف خود را بر فراداستان متمرکز ساخته است و به نحوی خودآگاهانه شگرد خودارجاعی و سیطرهی تخیل و گونههای خیال پردازی را با سنان قلم خویش بر پیش چشم مخاطبان گشوده است، ضمن آغشته بودن قلمش بر تعریض و طنز داستانش شکل تکامل به خود گرفته است در پس همان فرازو فرودهای مکانی و شخصیتها و جامعهی توتالیتر، گویی مولف از ابزار کارامد طنز و تخیل فرهیخته و ژرفکاوانه خود بهره لازم را جسته و در روند داستان بر هنجار شکنی عامدانه تکیه زده است و به طریقی بر آشنازدایی فرمهای پیشین متمایل گشته است. داستان ماه تا چاه آکنده از هنجارشکنی در شگردهای روایی با شتابی پیش رونده بر بصیرت و بینش مخاطب تاخته است . در نظریهی رمان میلان کوندرا از رابله تا مارکز ؛ هرمان بروخ بیان میدارد رمانی که نتواند گوشهای از ساحت جهان هستی را کشف نماید بی شک رمانی اخلاقی نیست چرا که ملازمان دیرینه شناخت در غیاب میباشد پس بی درنگ مخاطب را بر بازنگری رهنمون میسازد و پرسش هایی را درون خود جای میدهد.
همچنین طنز ناظر در داستان با هر بار نگریستن راویی بر شهرمدفون و مطرود نگاشتن نشانههای بارز و متعالی مشهد، کژنماییهای مسلم را بیان و مخاطب را درجست و جوی حقیقت و بسترسازی همراه میسازد.
“اعدام فلکهها وگلگاریها و درختان درفلکهی برق مشهد…” تلنگر ایجاد شده بر اقلیم ذهنی و ادراک و تصاویر مغایر از خاستگاه مشهد چه پرسش هایی را بر اذهان مخاطبان عرضه میدارد.
“قبل از بردن فلکههای برق، یک جلاد مجرب و کارکشته را با اختیار تام به محل اعزام کردند، او رفت به طرف فوارهی آب یقهی فواره را از پشت گردن گرفت و آن را به عقب برگرداند و جر داد. گردن فواره از زیر گیوتین گذاشت .آن را جلوچشم همه گردن زد. آتش پرور پژواک ندای اندیشه را در ماه تا چاه فرا میخواند و طنین آن را بر گوش مخاطب میرساند.
همچنین در جایی از بازنمایی رفتارهای ضداخلاقی جامعه و بحران موجود به اشاراتی مبسوط میپردازد.
” شانزده جسدرنگی دور تا دور صد متری مشهد چیده شده اند، شعلههای رنگی، دور تا دور مشهد در باد میرقصد”
نکتهی تامل برانگیز دیگر در داستان فوق، مولف از روزنامه ایی به نام آفتاب شرق اگرچه نه با صراحت تام اما در یادآوری و گریز زدن هایی حاکی از سیاست و اسلوب مختص آن توجه مخاطبان را جلب مینماید.
” این روزنامه با شخصیت و پرتیراژه بین المللی، هر شب چاپ میشود. صبح زود در رگهای مشهد میدود، غروب از همان رگها،جمع آوری و پوشال میگردد. شبها که همه در خوابند دوباره چاپ میشود…. هر روز موازی با ساکنان این شهر در تیراژه صدوده میلیون نسخه در خیابانها و کوچههای مشهد… نسخه به نسخه راه را میرود …”
آتش پرور نقدی که بر ملاحظات سیاسی و رویهی این بنیاد روزنامه وارد میسازد منعکس کنندهی نقض رسالت راستین و کاستی تردید ناپذیری است که گویی هیچ قرابتی با اجتماع و مردمانش ندارد و از هر پیوندانسانی رسته است و بر گرایشها و انگیزههای خوددر پیوندهای قدرت پای فشرده است و بر تمامی مخاطرههای احتمالی برخورد مواضع اشکال قدرت تسلط یافته یا به عبارتی آن را دور زده است . بدین سبب آتش پرور در مقام ارزیابی نقادانه، عملکرد روزنامه شرق را متفاوت با اهداف حقیقی رسالتشان شمرده چرا که اتخاذ مواضعشان با مقدمات معیارمند کلی مغایر تام داشته و بدین طریق با ندای اندیشه، تجلی اضطرابی واحد و جهانی فروپاشیده از هویت گمشده را ترسیم ساخته است.
#الهام عیسی پور
#حسین آتش پرور