نقد و بررسی و تحلیل اشعار هرمز علی پور
علیپور فارغالتحصیل رشته کارشناسی ادبیات فارسی است که پس از سی سال اشتغال در آموزش و پرورش بازنشسته شدهاست. از وی طی بیش از پنجاه سال فعالیت ادبی، کتابهای متعددی همچون: «با کودک و کبوتر» (نشر موج، ۱۳۶۰)، «سببابه»، «سپیدی جهان»، «همین دیدنها»، «نرگس فردا»، «الواح شفاهی»، «اوراق لاژورد»، «علف یونان به لغت عذرا»، «۵۴ به دفتر شطرنجی»، «فاخته هیمالیا»، «ریحان آلفابت»، «گیاه کهکشان»داغ بیبی، به کوچهی زنبق و .. به چاپ رسیدهاست.
یکی ازچهرههای شاخص جریان موج ناب، علیپور است. و از شروع تا کنون جهتی بالارونده داشته است هم در جریان زبان و هم در حیطهی محتوا.
هرمز علی پور در روندی متعادل، از هرآنچه که جهان بینی فردی و اجتماعی اوست، در معرفتی مزاید بر کنشهای روایی در شعر خویش، نمود میکند.
علیپور در شعرهایش، عرفانی هرمزی دارد و این یعنی خود شناسی ذات ، بدون تاثیر پذیری از جریان ها و خطهای دیگر عصر.
علیپور به خوانندگانش تعصبی متعالی دارد و بنا بر قول او، مدیون کسانی است که به شعر او اندیشیدهاند، و این یعنی رسالتی انسانی از مخاطب را بر شانه کشیدن.
شعرهای هرمز علیپور در روایتها به سطرها، امتدادی در راستای کنشها، میبخشد. آنقدر که مخاطب را بر سیالیت متن سوار میکند و ایجاز را که مؤلفهی اصلی شعر ناب هست، در چگالی بودن ممتد خویش، به چالش میکشد، اما این امتداد از اطناب در گریز است.
هرمز علی پور، نوشتن را برای نوشتن مینویسد و این یعنی گذر از محور شعر سازی … با زبانی که خصوصیسازی شده در اکت و پرسونالیتهی زبانی خودش در شعرهایش حضور دارد.
هرمز علی پور بعد از کتاب «اوراق لاژورد» زبانی با خاستگاهی نو در تبیین جهان هرمز را، با امتدادی غیر خطی بر مخاطب مینمایاند ، که جهان مؤلف است و چون نگاه «میشل اریوه » – از حرف بزرگ اولین کلمه در شعر تا پایان آخرین حرف شعر جهانی را بر شعر مینمایاند – که از بیرون به متن تلفیق نشده و هرانچه هست زبان و جهان علیپور است.
در شعر جنوب، هرمز علی پور به عنوان زبان مستقل و صادق، فعالیتهای ادبی در راستای شاعرانهی خویش را با انتشار مجموعهی هفده کتاب در پنجاه سال شاعرانگی او نشان از پشتکار و اهتمام ادب محورانهی شاعر است.
از کتاب های ایشان “سپیدی جهان”، “نرگس فردا”، “الواح شفاهی کسی به نام کوچک هرمز”، “نیمرخ آهو”، “پرتره”، “به کوچه زنبق”، “حکمت مخروبه”، “سبابه”، “بنفش پارچهای”، “به گرمسیر”، “دفتر شطرنجی” و “داغ بیبی” میباشد.
شعرهای علیپور، تطابق جهان ذهنی با زبان شاعرند و از بازیهای زبانی و آن گونههای ترکیب سازیها و فضاسازی سورآل دوری میکند.
زبان عینی اشیا و رئالیسم منظم و منطقی بر روال شعر حاکم است.
از نگاه فنومنولوژی، آنچه در شعر علیپور اتفاق میافتد، در خاستگاه ذهنی مؤلف شکل نگرفته است، بلکه واقعیت است که از مجازی بودن دوری میکند.
حضوری است ماحصل ترکیب حضور شاعر و آن چه که در سطرها و از پوزیتیویسم منطقی، بر شعر نمود کرده حاصل تجربهای است که شاعر با آن زیسته است.
نکتهی حائز اهمیت در اشعار علیپور، همگام سازی شعر با زمان و زبان کنون است، طوری که بوی ماندگی دراشعار ِسی سال پیش او به مشام نمیرسد و این طراوت از بی تکلفی شاعر در استفادهی منطقی از ارایهها در حدود متعارف خویش است، طوری که مخاطب دچار دلزدگی و عدم دریافت در فونداسیون به کارگیری زبان و ترکیب کلمهها در معنا و تاویل نمیگردد.
- میزان
با این درخت اجدادی
ساده تعدیل نمی شوم
یا این که از دل کاغذ می زند بیرون
به رازها که می پردازیم
غربت خویش را نظاره می کنیم
معنی ضمنی هرچه باشیم
این هوش ایستاده پای بند مورخه نمی شود
به تسکین غریزه بین دو پهلوی خود گرفتارند
هرکس باید حرف خودش را بزند
و تو در پلک هایت هم که بنشینم
باز به جستجویم باش
یا خودم که آینه مجابم نمی کند
و عنوان فرعی روزهایم را زندگی نام دهند
از جمله یا
تا مناسبت مرگ ها را برده باشم از یاد.
در شعر میزان، از هرمز علیپور، درخت اجدادی مؤلفهای است از من ِ متاثر از هویت فردی شاعر که به خاستگاه خویش و اصالت هویتمندی خویش، مفتخر است و خود را و آن شکل روایت گر خویش را در کاغذها تبیین میکند و این همان مؤلف زنده است بی مورخه، ایستاده در بطن نویسهها …..
«هرکس باید حرف خودش را بزند»
علیپور تمام آنچه را که به عنوان کوبش در رسالت و آن شهودی که مخاطب را به آن اشاره کافی است، در این بند، بی استتار مؤلفهها و ارایهها چنان بکر و باز قرار داده است که مخاطب از آن میگذرد تا ته شعر پیش می رود و دوباره باز میگردد و این سطر را بر می دارد و در تعلیق آن دچار دریافتهایی پرسشگر می شود.
هرکس چه حرفی را بر مورخهی ایستاده در خویش باید بزند؟
«معنی ضمنی هرچه باشیم
این هوش ایستاده پای بند مورخه نمیشود»
زمان در این بند به تعلیق میرود، هوش ایستاده روایتگر حضور متافیزیکی شاعر است که زمان پایش را بند نکرده و فراتر از خودش حرف خودش را میزند.
«خودم که آینه مجابم نمیکند
و عنوان فرعی روزهایم را زندگی نام دهند
از جمله یا
تا مناسبت مرگها را برده باشم از یاد.»
آینه مجاب نمیکند حضور زمان در فیزیک شاعر را و آنچه به نام شاخصهی عمر از تن مؤلف میگذرد همان زندگی است به شعر و به عنوان حرف خود شاعر روی کاغذها ریخته شده و ثبت گردیده است.
علی پور در این شعر خود درونی خودش را مینمایاند و حضوری فراتر از دربند شدن در زمان را به مخاطب باور پذیر می نماید.
- مبتکران
ابداع این گیاه برای من خوب است
برای من که با مرگ موازی نبودهام هرگز
و افتادن زین بر زمین و
اندوه اسب را دیده و
دیگر تنها ناشناخته نیست که ترس بیاورد
کسی برای من خبر دسته نمیکند
از افتادن از دل درخت و از طول جیغ
عضو بریده چه آزمایشی دارد
که ایستادن در میان دو موجود
سنگ را و ساعت را به حیرت بیاورد از ما
دنیا فقط دو روز نبود. نیست
و من از همین حالا دارد برمی خورد به من
که اسم یکی دو شی به ظاهر آدم
در زیر آگهی ترحیم من بیاید
در این زمینه مغرورم و خیلی سخت. خوب فهمیدی
هزار که برگ ها به هم بجوشد
چیزی مثل اول اش نمی شود
این شعر به غایت از پختگی و عبور از تاثیرپذیری جریانها و عمومیت آن تاثرهایی است، که انسان را به ورطهی ترس از ناشناختگی میبرد.
«ابداع این گیاه برای من خوب است
برای من که با مرگ موازی نبودهام هرگز
و افتادن زین بر زمین و
اندوه اسب را دیده و
دیگر تنها ناشناخته نیست که ترس بیاورد»
و اشارتی لیزناک از اسب افتادن و از اصل نیفتادن را در ضمن گفتار به خواننده می رساند و آن کشف و شهودی است که مؤلف به آن دست یازیده و از آن واهمهها عاری است و این تسکین را به مخاطب هدیه میدهد.
و آن ابداع گیاهی است که سمبل است بر رشد و نمو و بالندگی در مسیری که با مرگ همسو و موازی نیست.
زبان دچار تردید نیست و ساختار در استراکچر سازندهی خود، دور تسلسلی را از آغاز تا پایان هم در شیوهی گزارهمندی و هم در تاویل معنا، رعایت کرده است.
«کسی برای من خبر دسته نمی کند
از افتادن از دل درخت و از طول جیغ
عضو بریده چه آزمایشی دارد
که ایستادن در میان دو موجود
سنگ را و ساعت را به حیرت بیاورد از ما
دنیا فقط دو روز نبود. نیست »
بند دوم اپیزود نمایشیِ بند اول است.
علیپور ایستادن در معبر زمان و گذر حضور را نمایشی جاودان و تاثیر گذار میداند. و این همان تجربه و عینیتگرایی، تجربی شاعر است. از گذر روزگار و هشدار به خواننده مبرهن است که دنیا در دوروز خلاصه نبود و نیست و این تاکید کوبنده در پایانِ بند، اجازهی تردید را از مخاطب میگیرد.
«و من از همین حالا دارد برمی خورد به من
که اسم یکی دو شی به ظاهر آدم
در زیر آگهی ترحیم من بیاید
در این زمینه مغرورم و خیلی سخت. خوب فهمیدی
هزار که برگها به هم بجوشد
چیزی مثل اولاش نمیشود»
شاعر از تمام نشدن در ترحیم خویش حرف میزند و این غرور نه ناشی از حضور من ِمتملک به شرف انسانی است، بلکه از خلاصه شدن در فیزیکی است که دچار ترحیم خواهد شد و زمان بر بودن انسان تاثیرگذار نیست.
مقولهی زندگی در شعر علیپور دارای نکاتی بالارونده و رشددهنده از خصایل شاعری است که از آن گرههای دغدغهمند در طول صدای شاعریش و همین طور در تعلقات زندگی ادبیاش از مرز دلبستگی گذشته و فارغ از خود است. و برای همین است که دچار گسیختگی در زبان خویش در مرور زمان نگشته است.
علیپور در این شعر به وضوح حضور خودش را در زندگی و شعر که هر دو عناصری از یک وجه منتظم از شکل زبانی شعرند، تثبیت میکند.
شعر برای علیپور به مثابهی زندگی است و حرفها و اندیشهی پخته و سنتزیافتهی او در هر کتاب مسیری پیشرونده از خود هرمز است که بزرگ شده، بزرگتر شده و به نظم ثابتی از رشد و آرامش رسیده است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.