همانطور که جهان زبان است، انسان هم زبان است
توضیح ناشر: نشر مروارید اخیرا کتابی را با عنوان “الفبای راز؛ مسألهسازهای شعر امروز ایران” از محمد آزرم منتشر کرده است. این اثر که نقادانه به شعر امروز نگاه میکند، تناقضات رفتاری شعرها را در برابر ادعای گفتاری آنها قرار میدهد. آینهای مقابل شعرها میگذارد تا به خود نگاه کنند و چهرهی واقعی خود را ببینند. این کتاب، مجموعهای از مقالات و یادداشتهای انتقادی آزرم با موضوع شعر امروز فارسیست و با نگاهی به موضوع مقالات روشن میشود که طی این سالها نویسنده با شعر پیش از خود مکالمهای انتقادی داشته که هدف عمدهی آن تعیین موقعیت شعر امروز و دیدگاهی است که وی آن را «شعر متفاوط» نامیده است. در گردآوری مقالات این کتاب، رویکردهای انتقادی نزدیک به هم انتخاب شدهاند تا علاوه بر مرتبط بودن موضوع بحثها، خط سیری تاریخی از جریان شعر معاصر فارسی نشان داده شود. بدیهیست که تغییر دیدگاه منتقد در طی این سالها با مقایسهی مقالات و یادداشتها از نگاه خوانندگان تیزبین دور نخواهد ماند. الفبای راز کتابیست که چگونه نگاه کردن به شعر را به خوانندگانش یادآوری میکند. این کتاب در ۲۷۷ صفحه و با قیمت ۱۶۵۰۰ تومان به بازار کتاب راه یافته است.
محمد آزرم در سال ۱۳۴۹ در تهران متولد شد. «عکسهای منتشرنشده»، «هوم»، «اسمش همین است محمد آزرم»، «عطر از نام» (بداههنویسی مشترک با ایولیلیث) و «هیاکل» کتابهای شعریست که تا به حال از او منتشر شده است. او از شاعران و منتقدان مطرح جریان امروز شعر فارسی است. کتاب «جیغ بنفش» منتخبی از شعرهای هوشنگ ایرانی و تحلیل محمد آزرم از شعر و نگاه زیباشناختی اوست. تاکنون نقدها و مصاحبههای بسیاری دربارهی آثار او در نشریات منتشر شده است.
* * *
سالهای دههی هفتاد، سالهای شجاعت و تجربه کردن در شعر بود. معیارهای زیباشناختی شعر از قطعیت، فاصله گرفتند و سیطرهی شعری که بقایای مدرن شدن دههی چهل بود، پایان یافت. ناگهان حدها برداشته شد و خوانندهای که به فرمهای بیانگرا و مکانسیمهای تصویرپردازی زبانی عادت کرده بود با شعرهای زبانمحور و نابیانگرا، مواجه شد. فضای نسبتاً باز بیرون به شعرها اجازهی کتاب شدن میداد. همین امر برای کسی که نوستالژی شعر شاملو و فروغ فرخزاد داشت باعث حیرانی بود. دانشی از شعرهای زبانمحور وجود نداشت و در روخوانی کتابها لذت زیباشناختی، مبادله نمیشد. روخوانها هر شعری را که نمیفهمیدند در ذهنشان به سرعت کنار شعرهای ناخوانا قرار میدادند. در چنین فضایی اتفاق دیگری هم رخ داده بود: تعریفهایی که زمانی مدرنیت شعر را نشان میدادند و موتور حرکت بیوقفهی هر شاعر خلاقی بودند، معناهایشان را در عمل از دست داده بودند. مثل آوانگاردیسم.
ایدهی آوانگاردیسم، ایدهی پیشرفت است و قائل به جهت. پایان امری را اعلام میکند تا خودش آغاز کننده امری کاملاً جدید باشد. گذشته را پشت سر میگذارد تا به آیندهی پیش رو برسد. اما آینده فرضی من، چشمانداز ناممکنی است که از آن به امروز شعر نگاه میکنم، جای مشخصی ندارد. متغیر است و در تغییرات خودش از هر ایدهی آوانگارد و غیرآوانگاردی در هنر، هر از گاهی رد میشود و رد خودش را محو میکند: غزلهای حافظ، شعرهای مغناطیسی در نت، گلستان سعدی ( اما نه بوستاناش)، نقشهی ذهنی برج بابل، مینیمالهای تجسمی، تکبیتهای شاعران سبک هندی، ایدهی آثار مارسل دوشان، شعر نیمایی نیما، ایدهی موسیقی الکترونیک و دستکاری دی.جیها، شعر حجم یدالله رویایی، روایتهای نامتعارف سینمایی، ایدهی آثار اندی وارهول، بازیهای فلسفی در روایتهای داستانی میلان کوندرا، ترانههای باب دیلن، بعضی از شعرهای سه کتاب رضا براهنی، کارکردهای هایپرتکست، شعر شاملو، شعر کانکریت اروپایی/ آمریکایی، روایتهای بورخسی، لحن شعرهای فروغ فرخزاد، نقاشیهای جکسون پولاک، تفکر ناتمام شعرهای سپهری، نمودار فرایندهای مدیریتی، ایدههای فلسفی ژاک دریدا، دیالوگهای به یاد ماندنی سینمای هالیوود، ماتریسهای متقارن و نامتقارن، موزیک/ ویدئوها، انواع شعرهای صوتی و دیداری، تبلیغات برندهای مشهور جهان و هر چیز دیگری که بتوان به این فهرست اضافه کرد. بازی شعر من نقطهی عزیمت ثابتی ندارد. اگر امکان ساختن داشته باشم، انواع شعرهای اجرایی، شعرهای سینمایی، شعرهای دیواری/ نمایشگاهی، شعرهایی که مخصوص بیلبوردها ساخته میشود، شعرهای هایپرتکست برای وب، شعرهای رادیویی هم میسازم. پس نامی که به شعرم میدهم باید همین قابلیت و انعطافپذیری را داشته باشد. ژانر شعر برای من مرز ندارد، چون میشود مرزهایش را تغییر داد. در هر بازی شعر از نقطههایی رد میشوم و ردها را پاک میکنم اما همین ردها برای خوانندگان تداعیکنندهی نقطه عزیمت میشود و ممکن است به تصورشان از شعر من جهت بدهد.
جهان ما همین سبد خرید است که هر روز بزرگتر میشود و میشود چیزیهایی به آن اضافه کرد. حتی کالاهایی در آن هست که از فرط تکرارهای رسانهای، آنها را مصرف نشده دور میریزیم؛ اما به شعری فکر کنید که در آن بخشی از زبان در حال قدرتمند شدن است و بخشهایی که قبلاً قدرتمند بودهاند، با شگردهای تهدیدکننده سعی در مهار یا حتی حذف این بخش دارند و راههای مبادلهی معنایی با این بخش را به شدت محدود میکنند. یا به شعر دیگری که در آن دو روایت زبانی از یک موقعیت شروع به نقد هم میکنند تا در نهایت بخش بزرگتری از شعر را به خود اختصاص دهند. اسم این کار را چه میگذاریم؟ تمیز کردن سیاست، زیبا کردن واقعیتها یا تطهیر آلودگیها. این زبانی کردن جهان در شعر است بدون این که بازنمای آن باشد. انسان، در شعر، زبان است. شعر و هنر در هر شکل و ژانری، به طور بنیادین فقط و فقط کاری انسانی است. همهی زبانها و همهی نظامهای ارجاعی اختراع انسان هستند و تا پیش از خوانش و ارائهی راهی برای درک آنها فاقد معنا میمانند. پس تاکید میکنم، همانطور که جهان زبان است، انسان هم زبان است. هستی و هستندهی شعر یکی/ دیگری هستند.
من با چنین نگاهی به شعر، شعر خودم را شعر «متفاوط» مینامم. شعری که از خود و در خود، بازیهای بیپایان زبانی میسازد یا به قولی، «هزارتوهایی که فقط راه هستند» و انگار آغاز و پایان ندارند، آنقدر زیاد شدهاند که در جریان بازی خواندن شعر، متوجه ناپدیدی آنها میشویم و شک میکنیم که اصلاً از ابتدا وجود داشتهاند یا در «وانمودهای» از آنها سرگردان شدهایم. حتی میتوانیم به ناپدیدی «بازی» شک کنیم وقتی در هزارتویی زبانی هستیم که نیست و نمیتوانیم از آن خارج شویم چون اصلاً وارد آن نشدهایم، در حالی که مدام داریم واردش میشویم و راه خروج را پیدا نمیکنیم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید