همه مهاجرین به کانادا از سرشت برابر برخوردار نیستند… و این نیاز به تغییر دارد
نویسنده Rafe Mair
ترجمه پروین اشرفی
قبل از آنکه شروع کنم، اجازه بدهید که اعلام کنم هیچ توجیهی برای قتل عام در پاریس، و همچنین در ۱۱ سپتامبر وجود ندارد. مرگ شهروندان غیرنظامی بی گناه، هیچ معادلی ندارد. همین.
دم و دستگاه کانادا همیشه بر این باور بوده است که برخی از تازه واردین مطلوبتر از بقیه هستند. مثال کوچکی بزنم. پدر من در سن ۷ سالگی به همراه والدینش در سال ۱۹۱۴ وارد ونکوور شد، همان سالی که کشتی کوماگاتامارو نیز به کانادا رسید. آنها از نیوزلند وارد شدند و افراد بریتانیایی محسوب میشدند. سرنشینان کشتی کوماگاتامارو از هندوستان آمدند و آنها نیز شهروندان بریتانیا بودند. خانواده من سفید، و اسما مسیحی بود، اما هندیها اینگونه نبودند. لازم است به شما در مورد تفاوت در پذیرش بگویم.
نگرانیهای بسیاری در مورد موج کنونی از سوریه طرح شده است. از جمله اینکه چون آنها مسلمان هستند، از نظر بسیاری بخودی خود خطرناکاند. اصلاً سفید نیستند، و کامیونیتی سوریهای چندی در اینجا وجود ندارد که آنها بتوانند در آنجا جای بگیرند – اگر چه این آخری را هیچ کس به زبان نیاورده است. امروز میخوانم که آنها بهترین آدمها نیستند، همهشان از طبقات پائین هستند، بنابراین تعداد زیادی مهندس و دکتر نصیبمان نمیشود.
عجب مشاهدات جالبی! وقتی که جوانی از کشورهای آسیاسی سخت کار میکند، برنده کمک هزینه تحصیلی و موفق میشود، والدین کانادایی مضطرب میشوند که استانداردهای توقع والدین آسیایی از فرزندان خود بیش از حد بالاست!
تاریخچه داستانهای موفقیت پناهندگان
اجازه بدهید به سال ۱۹۵۶ برگردیم، به زمان انقلاب مجارستان که ما ۱۰۰ هزار پناهنده را بدون عملاً هیچ بازرسیای پذیرفتیم. شهروندان نگران، مضطرب بودند و میگفتند که فقط خدا میداند این پذیرش شامل چند کمونیست است که آماده برهم زدن روش زندگی ما میباشد. در واقع این تعداد شامل تعداد بسیاری از زندانیان عادی بود که دولت مجارستان آنها را آزاد کرده بود تا فقط از دست آنها خلاصی یابد.
اتفاقاً این کار برای هم پناهندهها و هم برای کانادا به یک ماجراجویی بسیار سودآور تبدیل شد.
شاید ما باید نگاهی به پناهندگان ویتنامی و به پناهندگان ایرانی در چند سال پیش بیاندازیم. باز هم بگویم که این پناهندگان متقابلاً موفق بودند.
البته که همه مهاجرین موفق نمیشوند، همانطور که همه کاناداییهای مطیع قانون و کودکان متولد کانادا هم موفق نمیگردند. آشفتگیهایی در میان همه گروههای جدید از یک جمعیت وجود دارد، همیشه وجود داشته است و همیشه وجود خواهد داشت.
در مورد مهاجرین اولیه چی؟ بریتانیایی و فرانسوی؟
دغدغه بسیاری از آنها این است که مهاجرین ممکن است از وطنشان مشکلاتی را به نزد ما به ارمغان بیاورند. شاید لحظهای صحبت در این مورد مفید باشد.
البته که این امر رخ میدهد – اما اجازه بدهید که در مورد این یادآوری به طور گزینشی عمل نکینم، بلکه منصف باشیم.
خشم بر علیه هم بریتانیایی و همینطور بر علیه فرانسوی و پیمان سال ۱۷۶۳ که کبک را تسلیم بریتانیا نمود، زخمهای ماندگاری را بر جای گذاشت که به صورتهای بسیاری انعکاس یافت، یکی از آنها عدم تمایل بسیاری از کبکیها در شرکت در جنگهای خارجی است. بقیه نقاط کانادا به این عادت کرده و در بیشتر قسمتها هم آنرا نادیده میگیرند.
در مورد مهاجرت انگلیسی به کانادا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم چه می گویید؟ به نظر میرسد هیچکسی نمیخواهد به آن بپردازد. ما باید به آن بپردازیم، زیرا مستقیماً به جنگ جهانی اول منتج شد.
به قول جیمز بیکر، وزیر سابق امور خارجه ایالات متحده آمریکا، کانادا یک سگ هم در آن جنگ نداشت. یک جنگ ابلهانه قرون وسطایی بین دشمنان باستانی بر روی گلههای آنتیک که توسط خانواده سلطنتی شکست خورده هدایت شد. برخلاف جنگ جهانی دوم، جنگ جهانی اول همانقدر بین المللی بود که جنگ فرانکو و پروس بود، با افزودن یک جفت دیوانه دیگر.
آمار نشان میدهد که اشتیاق کانادا برای این جنگ عمدتاً منحصر بود به مناطق انگلیسی زبان که با مهاجرین اخیر از انگلیس پر شده بود. البته انتقاد از انگلیس مد روز به حساب نمیآید، در حالیکه شهروندان ایرلندی و بریتانیایی از کشورهای با رنگ تیرهتر، هدف توجیه پذیری بودند. (تا همین امروز هم دوستان انگلیسی در مورد “مهاجرین” با حالت قهر صحبت میکنند، تو گویی که آنها خودشان به نوعی مهاجر نبودهاند. این امر عصبانیام میکند.)
نزاع ایرلندی، نزاع سیک، نزاع صرب/کروآتی، نزاع لهستانی /روس، همه اینها نزاعهای غیر کانادایی هستند. نزاع انگلیسیها، که اغلب وحشیانه، نژادپرست و اشرافی بود، کاملاً قابل قبول میباشد.
دو طبقه از خشونت
یک طبقه نمیتواند از صحبت در مورد خشونت اجتناب ورزد، اگرچه هرگز خشونت انتقام آمیز را بهانه نمیکند و این آموزش را بخاطر میآورد که هیچ کشوری در خاورمیانه، هرگز فرانسه، بریتانیای کبیر یا ایالات متحده آمریکا و یا کانادا را فتح و اشغال ننموده و به انقیاد در نیاورده است. در حالیکه مردم خاور میانه، تا آنجایی که به حافظهمان خطور میکند، بمباران شده، یا با گاز کشته شده و یا به صورتهای دیگری با این ملتها وحشیانه رفتار شده است. البته این امر به نوعی کاملاً درخور به حساب میآید، زیرا آنها اروپایی، مسیحی و “متمدن” هستند. این “روشنگری” متمدن که قرنها در خاورمیانه آرمیده بود، به جز توسط محققان، تا همین اواخر نادیده گرفته شده است. پس آیا این تعجب آور است که مردم کشورهای خاورمیانه هیچ همدردیای را به مثابه یک فاکتور در نظر نگیرند وقتی که اروپاییها را بمباران کرده و میکشند، یعنی آنهایی که کشورشان را اشغال کردهاند؟
در اینجا دارم به معادلی که در اول گفتم، نزدیک میشوم و نمیخواهم این کار را بکنم. بنابراین از آن میگذرم، خیلی ساده با نشان دادن مشاهداتی چند: مهاجرت از همه جا به کانادا، این کشور را قوی، کامیاب و جالب کرده است. مطمئناً مشکلاتی هم داشته است، اما ارزشها و فضائل بسیاری را نیز به همراه آورده است.
شهر متنوع
اغلب در مورد شهرم، ونکوور، از من سئوال میشود، شهری که در آن متولد و به ۳۰ سالگی، ۴۰ سالگی و ۵۰ سالگی رسیدم. من در یک شهر تنگ نظر با تسلط نژادیی بزرگ شدهام، شهری که خطاب “نژاد کوچک”، نامی تحقیر کننده بود و عملاً تفکیک نژادی در آن وجود داشت. ما در جنگ جهانی دوم، به تشویق کامیونیتی سفید و مطبوعات آن، ژاپنی تبارها را به اردوگاههای کار اجباری روانه کردیم، بدون اینکه کوچکترین شواهدی مبنی بر عدم تمایلات وفادارانه آنها داشته باشیم.
اکنون من بسیاری از ملتها را میبینم با رستورانهای دوست داشتنی، آداب، پوشاک، فرهنگهایی که از آن لذت برده و میآموزیم. آنقدر هم ساده نیستم که انکار کنم که هیچ هزینهای برای این امر وجود ندارد و همه هم خوشحال نیستند، اما وقتی به کشورهای دیگر مینگرم، در نظر میگیرم چقدر بخاطر آن همه فرهنگهای بسیاری که حفظ میکنیم، خوشبختم.
با یک حکایت به نوشتهام پایان میدهم. ما در سال ۱۹۹۳ یک همهپرسی کشوری داشتیم که پیمان شارلوت تاون نامیده شد. من یک هندی – کانادایی بودم که در سیان کی دابلیو کار میکردم و یک فرد والای هندی – کانادایی به نام موئی سیهوتا وزیر کابینه استانی بود. وی اعضاء کامیونیتی خود را به دادن رأی “آری” تشویق کرد. جاز جوهات، همکارم، به من گفت که هندی – کاناداییها همان کاری را میکنند که سیهوتا از آنان خواسته است. من با او شرط دوستانه بستم که کامیونیتی هندی – کانادایی دقیقاً مانند کامیونیتی های دیگر انتخاب خواهد کرد و همینطور هم شد.
ما ممکن است جذب نشده باشیم، اما همه کانادایی شدیم!
منبع: Commonsense Canadian
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید