و بندِ نفسهای اوینِ سینهی تو…
فرهاد کریمی متولد ۱۳۵۸ است و شاعر و روزنامهنگار
آثار او به شرح زیر است:
۱- دستِ خالی، مجموعهی شعر، ۱۳۸۳
۲- برای روزهای مبادا، مجموعهی شعر (گروهی)، ۱۳۸۸
۳- یک دقیقهی عصر، مجموعهی شعر، ۱۳۸۹
۴- من ، تو ، او، مجموعهی داستان، ۱۳۹۰
۵ـ دَستَمهایت، مجموعهی شعر، در دست انتشار
علاوه بر آن با مجلات تخصصی ادبیات مانند: نوشتا ـ خوانش ـ درگاه ـ نافه و روزنامههای آرمان ـ اعتماد ـ فرهیختگان و … همکاری دارد. از کریمی تاکنون چندین مقاله در همایشهای ملی پذیرفته شده و چندین مقاله نیز در مجلات علمی ـ تخصصی منتشر شده است.
جوایز و داوریها:
ـ برگزیدهی جایزهی ادبی ایران
ـ برگزیدهی جایزهی منوچهر آتشی
ـ برگزیدهی جایزهی شعر دانشجویی غرب کشور
ـ داور استانی جشنوارهی بینالمللی شعر فجر
————————————————————————-
پنج شعر از فرهاد کریمی
خوابِ فردا
به ناگهان در نیستیهای من
قدم میزنی نیز
از وسطِ غروب پیاده میشوی
صبح بادی از سمتهایِ زُل میزند به
یک قدم این طرف تَر میشوی از آب از ناگهان
موجهای من روی گیسوهای تو
همین
نیمکت و تو روی دستِ ساحل
فردا خواب دیدهای:
[ وسطِ نیستیهایِ من پیاده شدهای! ]
=============
تکههایِ تکهی من
از انتهای پیچیدن
بعدتر نیمهی دیگر تو
پیچیده میشود به سایههای من بالاتر از دستهام
تکههایِ تکهی من
در ریختگیهای چقدر گُم میشود در خیابانهای پیچِ بعدتر
و بندِ نفسهای اوینِ سینهی تو
چند دقیقه اعتراف میکنم
اصلن میشوَد به سلولهایم دست
بزنی به سیمهای خاردار آن دهانِ بسته چقدر بسته بود
هی تکههای من!
اندکی به آهِ حرف ها و نیمهی دیگر
چند دقیقه
فقط!
=============
انجمادِ کلمهها
فرو رفتهام
محضِ جستجوی کلمههای منجمد
اینجا آخر شب هوا خیلی سرد میشود!
انجماد اول ـ شب
لرزش استخوانها
(جمله ناقص رها میشود آقای نویسنده؟)
انجماد دوم ـ شب
پاهای لعنتی ایستادهاند در فرو
رفتهام مچاله در سکوتی سیاه
انجماد سوم ـ روز
هیچ کسی و هیچ حرفی
فرو رفتگیهایم را مرور میکنم
انجماد بعدی ـ روز
ضلع غربی این اتاق
و گودی دستهای من فرو
هیچ کلمهای منجمد رها نشده است!
=============
در متن:
حتا من بودم
ناشناس در شناسنامهی وقتی سَر به احوال تو میگذارم و توضیح دارد
البته اگر
چقدر در عبور اسم اعظمِ تو ایستادهام
حالا درد میکِشم نمیمانی در توضیح داردِ اعظمِ خود
که شناسههایم را گُم شدهای در دور در دستها
از من برو
این دیکته در توزیح دارد توضیح دارد با شناسههایش
فکر تخته عذابم میدهد سیاه بود
پناه به حرفهایی که کز در زانویِ بغل
وقتی که ناگهان کردهاند!
این را نه تو میدانی و نه میداند من را خوب میدانم
که ساعتها بیدار شاید
درست در یک دقیقه مانده به توضیح دارد!
=============
ها میکشم!
ها میکشم روی تو
[سرفه سطرِ اول]
وَ عصر چشمهایت / یم سیاه نمیشود
به کلمههایت تکیه میدهم
ها ها ها
[سرفه سطرِ دوم]
صبح میافتد از لای ها ها ها صورتی لبهای تو
پُر میشود کوچه از صورت / صورتی
برای همیشه
. . .
برمیگردم به همان سرفه سطر اول
با لحنِ متلاشی خودم!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.