پرس و شنید با وانشا رودبارکی، هنرمند نقاش ساکن فرانسه
پیرامون «خیال و تأویل» و «اندیشه و منطق» در هنر
«به انگیزه حضور هنرمند در ونکوور»
– در علم ریاضیات که از دقیقترین علوم است، هرچه پیش میرویم، بیشتر به نسبیت میرسیم و از مطلق خیلی کمتر حرف به میان میآید
– تنها ذهن انسان است که توسط نقاشی، روانه سفر میشود. این سفر گاهی به درون خود انسان و گاهی هم به بسیار دورها منتهی میشود
* از نقطه نظر ریاضیات برای حل یک معادله با بیش از یک مجهول، اعتبار قائل نیستی و به بینهایت پاسخ یا بینهایت راه حل اعتقاد داری. این را چگونه در هنر تعمیم میدهی؟ ریاضیات به پاسخگویی، استدلال و منطق وابستهاست ولی هنر به احساسات و تخیل. چگونه به عنصر خیال و نشانه شناسی منطقگریزدر پدیدههای هنری مینگرید؟
اینطور نیست که این نوع از معادلات مورد توجه من نباشند. دنیا پر است از این نوع معادلات! هدف من در واقع به نمایش گذاشتن و گفتگوی بیشتر در این باره است. درک موضوع بینهایت و بخصوص بینهایت راه حل، نوعی رهایی و آزادگی را به همراه خود دارد. کسی که مفهوم بینهایت را درک کند به زندگی گذرا و محدود خود در چند سال عمر بسنده نمیکند. این همان بینهایتیاست که خیام ریاضیدان را به هنر شعر کشاند. درک موضوع بینهایت انسان را بسوی آزادگی سوق میدهد و آزادگی خود یکی از لازمههای هنرپردازی است. البته که ریاضیات کنترل یک موضوع هنری را به عهده نمیگیرد. در این سری از تحقیقات، ریاضیات، پس از خلق اثر، به میدان میآید تا نشان دهد چگونه در یک شی تجسمی که سریعترین ارتباط را با مخاطب بر قرار میکند، میتوان بینهایت برداشت داشت که هر کدام از این برداشتها خود یک واقعیت هستند.
اینجا من از ابزار ریاضیات در خدمت هنر استفاده کردهام. ریاضیات هنر را توجیح نمیکند، بلکه خود وسیلهای میشود برای هنرپردازی. برای رسیدن به آن هدف نهایی که من بدنبالش هستم و آن استفادهی از مفاهیم ریاضیات و نمایش آن در اثر نقاشی و رسم و سپس تعمیم آن در جامعه است. هدف من به نمایش گذاشتن نقطهی دید انسانهاست که چگونه با یکی- دو متغیر عوض میشود و این عوض شدن میتواند بارها و بارها تکرار شود و پی بردن به آنکه، این مورد الزاما در دیگر انسانها هم رخ میدهد. انسانهایی که در پیرامون ما زندگی میکنند و دید متفاوتی از ما دارند و شناخت این موضوع باعث انعطاف پذیری در ملایمت بیشتر در میان انسانها میشود.
* در ریاضیات شما به دنبال منطق ریاضی هستید ولی در هنر مثل ریاضی، حلالمسایلی برای دریافت و شناخت از ذهن هنرمند وجود ندارد و تنها از روی نشانهها میتوان آن را تاویل کرد. ما با نشانهشناسی، سازهها و ناسازهها در یک اثر هنری روبرو میشویم که ذهن غیر تخصصی هم آن را تاویل میکند و قرائتهای متفاوتی از آن کار ارایه میدهد که برداشت یک تفسیر واحد از اثر را ناکام میگذارد. اصلاً قرار نیست الزاماً به ذهن خالق اثر نزدیک شود اما از روی نشانهها به ذهن انسانی نزدیک میشود که مدرن و معاصر است و تاثیرات دنیای عصر او را و همه این سازهها و ناسازهها را مورد کندوکاو قرار میدهد. نظرت چیست؟
همانطور که در بالا اشاره کردم ، من بدنبال کشف یک منطق در نقاشی نیستم. هر چند که چشم انسانها بطور خودکار، بیشتر بدنبال هماهنگی و هارمونی بین رنگها و نسبتهاست و این از نظر علمی نیز قابل اثبات است، ولی من بیشتر بدنبال کاربرد موضوع هنر در برقراری آرامش و تکامل معنوی انسانها در جامعه هستم. و دقیقا از آنجایی که یک ذهن غیرمتخصص هم اگر آمادگیاش را داشته باشد، میتواند براحتی و به سرعت با هنر ارتباط برقرار کند، بنابر این من از این امتیاز بسیار مهم، در رشتهی خودم یعنی هنر نقاشی برای برقراری رابطه با دیگر انسانها استفاده میکنم. چون اعتقاد دارم که به این وسیله میتوان به یک آرامش و صلح نسبی در جامعه دست یافت. من اعتقاد دارم که یک کار هنری قادر است به یک بخش در خواب فرو رفته از یک انسان بیننده، تلنگر بزند و یا آنرا بیدار کند و یا حتی بیشتر از این، گاهی موجب یک شناخت از خود انسان بشود. انسانی که خودش را بهتر بشناسد، بر خود تسلط بیشتری دارد و آمادگی بیشتری برای شناختن دیگران از خود نشان میدهد.
* اگرچه بعضی از کارهای نقاشی مدرن محتواگریز و شدیداً آبستره (انتزاعی) هستند و یک اثر محتواگریز، تاویل پذیر هم نیست، برای شناسایی رمزگشایی این نوع کارها چه ابزاری و آیا اساساً ابزاری جز خیال پردازی و تخیل وجود دارد؟
بخصوص در همین نوع کارهای انتزایی است که ذهن بیننده و حتی خود نقاش دایم در راه تلاش و جستجو و رمز گشایی فعالیت میکند. ولی در هر حال چه در نقاشی انتزاعی و چه در نقاشی فیگوراتیو، تنها ذهن انسان است که توسط نقاشی، روانه سفر میشود. این سفر گاهی به درون خود انسان و گاهی هم به بسیار دورها منتهی میشود.
* در کارهای شما و اساساً در نقاشیهای شما همه به دنبال تفسیر و تاویل هستند. اینکه چرا اینقدر از رنگ مثلاً زرد و قرمز استفاده شده، چرا در آن تابلو آسمان آبی کم دیده میشود و کوزههای بی شمار چرا در آن اثرتان حالت تراژیک دارند و بسیارانی از این چراها که رمزآلودگی اثر و پیچیدگی ذهن انسان هنرمند معاصر را میتواند معنادار و یا فاقد معنا نماید. شما از آنها به عنوان تفاوت نقطه دید یاد میکنید. وجه اشتراک و یا افتراق آن نقطه در کجاست؟
تمام این چراهایی را که شما از تابلوهای من قید کردید، من نمیدانم و قادر نیستم به آنها پاسخ بگویم. این دقیقا تخصص منتقدین نقاشی است که البته در غرب بخوبی یافت میشوند و این حرفه رایج است.
و اما وجه اشتراک این نقطه دیدها به عقیدهی من موضوع مورد بحث ما یا همان تابلو است که میتواند بزبانی دیگر نقطهی عطف هم باشد. و وجوه افتراق آنها میتواند بینهایت مورد باشند.
* شما در آفرینش تخیل در نقاشی از ابزاری استفاده میکنید، که آن رنگ است و با رنگ، انس و الفت دارید. همانطور که خیام در آفرینش و تخیل در شعر: «در کارگه کوزهگری رفتم دوش» از ابزار زبان استفاده کردهاست. در تابلوی کوزهها، شما از ابزار رنگ استفاده کردید. مخاطبان کارهای شما ممکن است به بازتولید اندیشهای برآیند و در تفسیر خود، تخیلی تازه بیافرینند. آیا در مقالهتان با طرح این سئوال که «روح اولیهی داده شده به تابلو در هنگام آفرینش به کجا رفتند؟»، به بازآفرینی تخیل انسان تماشگر تابلوها توجه داشتهاست؟
در واقع منظور من زایش مداوم این خلاقیتها یا آنچه که شما گفتید آفرینش و باز آفرینیهای تخیل بیننده و حتی خود نقاش است. چرا که پس از خلق اثر هنری، دیگر خود اثر، با روحی که با خود به همراه دارد، قادر است حتی خود نقاش را به اندیشه وادارد.
* اگر شما چنین خریداران تابلوئی دارید که بدون حضور شما آثارتان را به چالش میگیرند ـ آنطور که در مقالهی «نقطه دید و متغییرها» در شهرگان شماره ۱۱۳۴مطرح کردید – باید به شما تبریک گفت. در واقع این نگاه که از قرن نوزده موجودیت یافت، بیشتر متعلق به منتقدینی بود که اثر هنری را جدا از هنرمند فرض میگرفتند و به مرگ مؤلف معتقد بودند. خریداران تابلوهای شما، بدون حضور شما به تاویل و تفسیر آثار شما بر میآیند. اگرچه در نیمه دوم قرن بیستم، هم خالق اثر و هم خود اثر مهم شد، اما بازدیدکنندگان و خریداران تابلو شما ضمن نگاه متفاوت به آن در ترکیب نشانهها و رنگ ها،خیالپردازی میکنند و به تصویر ذهنی دیگری میرسند. آیا از منطق ریاضی که به علم دقیق استوار است، میشود به عنوان ابزاری در شناسایی هنر بهره جست؟
باید یاد آور شوم که حتی در علم ریاضیات که از دقیقترین علوم است، هرچه پیش میرویم، بیشتر به نسبیت میرسیم و از مطلق خیلی کمتر حرف بمیان میآید. و اما برای ارتباط بر قرار کردن و درک یک تابلوی نقاشی، هیچ نیازی به دانش ریاضیات نیست .ولی میتوان از فلسفه و ابزار ریاضیات به مانند هر فلسفهی دیگری برای یک نوع تفسیر در هنر استفاده کرد. من بنا به شناخت نسبی خود از این موضوع وهمچنین علاقهی شخصی خودم، از این فلسفه استفاده کردم.
* در پایان به شما به خاطر مقالهای که نگاه و اندیشهای نو را به چالش گذاشتهاید، تبریک میگویم اما یک نکته هست که دوست دارم به آن پاسخ بدهید. شما در مقالهتان از اختلاف ایدهها که متغیر هستند و بوجود آورندهی اندیشهای متفاوت و گاهی متضاد، نوشتهاید. من نمیخواهم هنرمند را تهی از اندیشه و خرد فرض کنم اما شما در مقالهتان بیشتر از اندیشه و ایده دفاع کردهاید تا احساسات و تخیل و قوه آفرینشگری در آثار هنرمند. آیا اینطور نیست؟
از نقطه نظر من، انسان که یک موجود اندیشمند و تکامل یافته است، بسختی میتواند جدای از این شاخص اساسی خود اقدام به خلاقیت بکند. از طرفی اندیشه به هیچ وجه جلوی احساسات و خیال پردازی را نمیگیرد، مگر اینکه از نوع افراطی و یا خرافه پرستی باشد. حتی برای خیال پردازی باید نخست اندیشه کرد و اندیشه این خیالات را در ذهن پروراند. من از موافقین با نظریهی “جورج پلخانف”، آن جامعه شناس بزرگ روسی هستم که تنها در سالهای آخر عمرش به موضوع هنر و نقش بسزای آن در زندگی اجتمایی پرداخت و عقیده داشت که ” اندیشه باعث خلق اثر هنری میشود”. “پلخانف” در آخرین سال زندگی خود، پیش از اینکه کشته شود، اعلام کرد که چقدر متاسف است از اینکه در این سالهای آخر اقدام به پرداخت موضوع هنر کرده است و اگر زودتر به اهمیت قابل توجه این موضوع و کارآرایی آن در جامعه پی برده بود، تمام عمر خود را صرف آن کرده بود.
من در واقع از متغیرهایی صحبت میکنم که باعث بوجود آمدن این برداشتهای متفاوت از یک موضوع خاص میشوند. به عقیدهی من شناخت از این متغیرها، نقطهی دیدهای متفاوت و یا گاهی متضاد را توجیه میکند و ما را برای شنیدن یک نظر مخالف آماده تر می کند. اینجا ما از متد نوینی که بر اساس یکسری تمرینات خاص است، با زبان نقاشی و رسم، در جهت به تکامل رسیدن محیط انسانی پیرامون خود استفاده خواهیم کرد.
این پرس و شنید در تاریخ ۱۶ ماه می ۲۰۱۱ از طریق ایمیل صورت پذیرفته است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه
To be able to learn from others requires a pedagogy that in its very practice is accepting not of singularity but of difference.