پروندهی ماه: غزل پست مدرن – بخش یک
سید مهدی موسوی:
غزل پست مدرن ادامهی منطقی شعر دههی هفتاد بود
سید مهدی موسوی سال ۱۳۵۵در تهران متولد شده و سالهاست که در کرج زندگی میکند. نوشتن شعر و داستان را از سنین کودکی آغاز کرده است اما بر نخستین کتابش “پر از ستارهام اما…”، تاریخ سال ۱۳۷۶ به ثبت رسیده؛ کتابی که مجموعهای از اشعار نئوکلاسیک او را در بر میگیرد. اما نخستین اشعاری که در قالب “غزل پست مدرن” سرود، نه در سال ۱۳۷۹ مجوز چاپ دریافت کرد و نه سالهای بعد، تا این که سرانجام راهی باقی نماند جز این که به صورت زیرزمینی منتشر شود و این اتفاقی بود که در سال ۱۳۸۱ افتاد. در سال ۱۳۸۴ مجموعهای از آثار قدیمی و اغلب عاشقانهاش را تحت عنوان “اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم” روانهی بازار کرد.اما اتفاق مهمتر در سال ۱۳۸۹ افتاد و آن انتشار کتاب “پرنده کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!” با رویکرد جدیتر به غزل پست مدرن بود. این کتاب با وجود این که با سانسور شدیدی مواجه شده بود، در نمایشگاه کتاب همان سال توقیف و از بازار جمعآوری شد.
دکتر سید مهدی موسوی که به خاطر غزلهای پست مدرناش نامی آشنا در جامعهی ادبی امروز ایران به شمار میآید، هماکنون دو مجموعه را با عناوین “حتی پلاک خانه را” – که حاوی نگاهی متفاوت به جنگ و سالهای پس از آن است – و “مردی که نرفته است برمیگردد” – که مجموعهای تلفیقی از رباعی و عکس است – در دست چاپ دارد که اگر مشکلی برایشان پیش نیاید به نمایشگاه کتاب خواهند رسید. او در خلال سالهای گذشته یک مجموعه از داستانهای کوتاهش به نام “عمودیها” را نیز آمادهی انتشار کرده بود که هیچ گاه مجوز چاپ دریافت نکرد. این شاعر تا به امروز چند کتاب الکترونیکی نظیر “آموزش وزن به زبان ساده” و… نیز در فضای مجازی منتشر کرده است.
کارگاههای ادبی خصوصی او که از سال ۱۳۷۷ در شهرهایی نظیر کرج، مشهد، شاهرود، تهران و… تشکیل شده، با استقبال خوبی از سوی شاعران و داستاننویسان جوان مواجه شده است. سید مهدی موسوی در خلال سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ سردبیری نشریهی “همین فردا بود” را بر عهده داشت که در بهار ۱۳۸۸ لغو مجوز شد. در محیط مجازی نیز از سال ۱۳۷۹ با سایت “غزل پست مدرن” و از سال ۱۳۸۱ با وبلاگی تحت همین عنوان حضور فعالی داشته است اما این وبلاگ نیز در سال ۱۳۸۹ فیلتر شد و موسوی بعد از چند بار تغییر آدرس و فیلتر شدن مجدد وبلاگهایش، سرانجام در آدرسی تازه نوشتن را از سر گرفت.
سرودههایی نیز در ژانر ترانه دارد که همراه با برخی از اشعارش، توسط خوانندگانی نظیر شاهین نجفی، یاسین صفاتیان و… اجرا شده است.
در این هفته، به منظور معرفی مبانی “غزل پست مدرن” – که به عنوان یکی از قالبهای پرطرفدار در شعر امروز ایران شناخته میشود – و همچنین چالشهایی که دربارهی این سبک شعری وجود دارد، پروندهی جدیدی را با عنوان “غزل پست مدرن” میگشاییم و دکتر سید مهدی موسوی نخستین شاعری است که به پرسشهای ما در این زمینه پاسخ میدهد.
سپیده جدیری
در تبیین شناسههای غزل پستمدرن(۱)، نوشتهاید که «این جریان نمیخواهد با شکستن ساختارهای دنیای مدرن، خود به ساختاری مستبدّانهتر، تن در دهد». چگونه از قالب مستبدانهی غزل، میتوان به پست مدرنیسم رسید؟ البته اگر قبول داشته باشید که قالب غزل، با تحمیل قید و بندهای خاص خودش به متن، قالبی مستبد به شمار میآید…. در همان متن، در تبیین ویژگیهایی که «بر تعداد کثیری از غزلهای پستمدرن امروز حاکم است»، تأکید کردهاید که: «فقط در موارد معدودی [آن هم بسیار محتاطانه] در مقابل قالب دست به عصیان میزنیم». این همه احتیاط به منظور حفظ قالب یا به بیانی دیگر، حفظ شرایط موجود، به نظر شما با مبانی پستمدرنیسم در مغایرت نیست؟ آیا «پاسخ پستمدرن به مدرن» که به آن اشاره کردهاید (گذشته باید به تجدید نظر و بازنگری در خود اقدام کند)(۲)، لزوماً به منزلهی تجدید بیعت با قالبهای کلاسیک شعریِ است؟
در اینجا دو دیدگاه کاملا متفاوت در بین دو جریان اصلی حاکم بر غزل پست مدرن در ایران وجود دارد که من بی هیچ قضاوتی هر دو را مطرح میکنم:
دیدگاه ۱: «غزل پست مدرن» به تمام معنا پست مدرن نیست! بلکه در واقع بیان یک وضعیت پسامدرن یا تفکر پست مدرن با استفاده از ابزارهای مدرن است یعنی بسیاری از ویژگیهای حاکم بر این نوع شعر (نظیر نظم، چارچوبمداری و یکسانسازی که بر عناصری نظیر وزن، قافیه و قالب حاکم است) از اصول دنیای مدرن میباشند و در اینجا تفکر موجود به نوعی در تضاد با ابزار و دنیای پیرامون قرار گرفته است. وزن و قافیه با تکرار شدنهای یکسانشان در طول و عرض شعر، دنیای یکسانساز و قاعدهمند مدرن را شبیهسازی میکنند و با ساختاربخشی به اثر، مقدمات ساختارشکنی که مدّ نظر ماست را ایجاد میکنند زیرا شاعر ابتدا باید یک ساختار را به وجود بیاورد سپس در مقابل آن عصیان کند و به قول «دریدا» اصلا ساختارشکنی بدون پذیرش یک ساختار اساسا بیمعناست.
این دقیقا وضعیت انسان پست مدرن امروز است که در جهانی زندگی میکند که موج صنعتی و مدرنیسم غالب شده و تعارضها و روانپریشی این انسان بر اثر تجربهی این دوگانگی (تقابل تفکر و محیط) موضوع اکثر غزلهای پست مدرن است. پس در واقع اگر ما به تلفیق آگاهانهی دو تفکر دست زدهایم که در مقابل هم قرار گرفتهاند (مدرنیسم و پست مدرنیسم) و اگر اکثرا به چارچوبها تن میدهیم و فقط در موارد معدودی و آنهم بسیار محتاطانه در مقابل قالب (یا همان ساختار پیش فرض) دست به عصیان میزنیم به نوعی قصد بازآفرینی وضعیت شخصیتهایی را داریم که در جامعهی پیرامون ما دچار این دوگانگی و تعارض شدهاند اما در موارد معدودی علیه این وضعیت شورش کرده و اکثرا به آن تن میدهند. فردیتی که به طور مثال از طرفی در کارخانهها و ادارهها و پشت چراغ قرمزها تحت فشار دنیای مدرن است و از جانبی دیگر با شخصیتسازی مجازی در اینترنت پنجرهای به سوی حفظ خویش در حضور جمع پیدا کرده است. فردیتی که در نهایت در مقابل مدرنیسم و ارادهی معطوف به جمع! تسلیم میشود و تنها در لحظاتی اندک این عصیان را بروز میدهد. اتفاقا در آن طرف مرز هم پست مدرنیسم را با همین دید مینگرند و مثلا وقتی ساختمان AT & T به عنوان اولین ساختمان با معماری پسامدرن تخریب شده تغییر کاربری مییابد و به یک مرکز مدرن تجاری تبدیل میشود با افتخار اعلام میکنند که این، خود، یک اتفاق پسامدرن است چون پسامدرنیسم نمیتواند خود به یک نظم و ساخت تبدیل شود و به قولی جزیرههای نامنظمی است در دل دنیای مدرن!
دیدگاه ۲: خیلیها همین حضور تفکر پسامدرن در قالب مدرن و نقد مدرنیسم و به چالش کشیدن آن را پست مدرن میدانند و با اشاره به مباحث لوکالیزه شدن فرهنگی تاکید دارند که غزل پست مدرن دقیقا پست مدرن است! و اعتقاد دارند که ساختشکنی فقط در ساختاری از پیش آماده ممکن است و اتفاقا فقط قوالب کلاسیک میتوانند پست مدرن باشند و حتی نمونههایی از شعرهای موزون و مقفا که جزء ادبیات پسامدرن طبقهبندی میشود را در ادبیات آمریکا، فرانسه و حتی شعر معاصر عرب یافتهاند و مورد تحلیل و بررسی قرار دادهاند!!
در این دیدگاه بیشتر این مسأله مطرح میشود که اصلا «متناقض بودن» دو چیز، و نگاه کردن دنیا به شکل تقابلهای دودویی از ویژگیهای اندیشهی مدرن میباشد. و همانگونه که در دنیای پسامدرن سرما و گرما، سوبژه و ابژه و… در تقابل با هم قرار نمیگیرند، غزل بودن و پست مدرن بودن هم هیچ تقابلی را ایجاد نمیکنند و میتوانند در کنار هم به همزیستی مسالمتآمیز دست بزنند؛ پس اصلا هرگونه بحث و توجیه پیرامون این قضیه خندهدار است. مخصوصا اینکه بخواهیم برای پست مدرنیسم که دهنکجی به عقلگرایی و منطق مدرن است دلیل و برهان منطقی بیابیم. این دسته استدلال میکنند که غزل میتواند پست مدرن باشد چون وجود دارد!!
در هر دو صورت هر دو دیدگاه برای من محترم است. مطمئنا همانجور که پست مدرنیسم یک سری خرده روایتهای موازی و حتی متناقض است غزل پست مدرن هم از هرگونه قطعیت طفره میرود. نه مانیفستی دارد نه هر چیز دیگری که بخواهد آن را قانونمدار کند. شباهت تنها در تفکری است که در پشت شعر قرار دارد و در غزل پست مدرن هر کسی به شکلی بروز مییابد.
البته اینکه بخواهیم رویکرد به سنت را معادل بازگشت به «قالبهای کلاسیک» بخوانیم به نظر من نوعی مطلقنگری و خطاست. استفاده از ظرفیتهای قوالب کلاسیک تنها یک مسیر برای خلق شعری پست مدرن است. همانگونه که میبینیم در ابتدا شعر پست مدرن در اواخر دههی شصت با قالبهای آزاد به صورت جدی وارد ادبیات فارسی شد و بعدها به قوالب کلاسیک راه یافت.
من شما را در غزلهای پستمدرنتان، شاعری یافتهام که به تغییر باورهای زبانی معتقد است؛ شاعری که با تغییر باورهای زبانی، به زبان خاص خودش در شعر رسیده است؛ شاعری زبانمحور یا یک Language Poet به معنای واقعی کلمهاش. خودتان میپذیرید که با زبان چنین رفتاری داشتهاید؟ اگر پاسختان مثبت است، چگونه است که عصیان در مقابل باورهای زبانی را مجاز دانستهاید اما شرط احتیاط را در مورد عصیان در مقابل قالبهای کلاسیک شعری رعایت میکنید؟
بحث من در مورد خروج از قوالب کلاسیک، بحثی کاملا متفاوت است. منظور من آن است که شاعر در ابتدا قالبی انتخاب کرده که شعر پست مدرن او را در بر میگیرد. حالا اگر شعر موزون را انتخاب کرد نباید به بهانهی پست مدرن بودن، هر جا که نتوانست وزن را رعایت کند از قالب خارج شود. به نظر مهمترین چیز تعامل فرم و محتواست یعنی باید برای خروج از قالب و شکلی به قالب و شکل دیگر دلیلی در خود متن وجود داشته باشد نه فقط عدم توانایی شاعر!
اگر بخواهیم از این موضوع به راحتی گذر کنیم بلبشویی در شعر پست مدرن ایجاد میشود و هر کسی که ناتوان از رعایت اصول اولیهی ادبی است به اسم تن ندادن به قالبها و قوانین و نسبیگرایی به سمت ادبیات پست مدرن گرایش پیدا میکند. شما در آثار بسیاری از نویسندگان مطرح پست مدرن نظیر «کورت ونهگات» رعایت اصول ادبی را میبینید و اگر تغییری در شکل کار وجود دارد زاییدهی نگاه و در تعامل با اندیشهی اثر است.
مسلماً برای خوانندهی جدی شعر، شعریتِ متن بیش از هر ویژگی دیگر آن اهمیت دارد. با بررسی آثارتان از این منظر، تردیدی باقی نمیماند که سرودههای شما در ژانر غزل پستمدرن، از “شعریت” برخوردار است، اما این سؤال نیز میتواند مطرح باشد که دههها بعد از جنبش شعری نیما، چه نیازی در این رابطه احساس میشد که بیاییم جنبشی را در قالبهای کلاسیک شعری بنیان نهیم؟
بحث من احیای یک قالب نبوده و نیست. بعد از نیما نیز قالبهای موزون وجود داشتهاند اما مخصوصا بعد از انقلاب به قالبهای حکومتی بدل شدهاند. بحث من این است که اولا خارج از فضای روشنفکری اقبال به شعر موزون بسیار وجود دارد اما متاسفانه شعر موزونی که به مردم ارائه میشود فاقد شعریت بوده و ذائقهی عام را مسموم میکند. چه بهتر که قالبی مثل غزل پست مدرن این فضای خالی را پر کند و به کمک همان حسّ نوستالژیک که به قالبهای موزون وجود دارد، حرفی از جنس زمان داشته باشد. نکتهی دوم ظرفیتهای یک قالب است که نادیده گرفته شده و دارد فراموش میشود. وقتی من مبحث روانشناسی عروض را مطرح میکنم یا… بحثم این است که قالبها هنوز توان گفتن حرفهایی را دارند که تربیت ذهنی و تاریخی ما آن قابلیتها را نادیده میگیرد. اگر هم نیما وزن را شکست به خاطر این نبود که وزن بالذات موجود خطرناکی باشد بلکه کارکرد شعر کلاسیک در آن زمان کارکردی واپسگرا بود که جز با فروریختنش توان ایجاد بنایی نو نبود.
مثالی میزنم: ما خودمان در رشتهی داروسازی دوباره به سراغ گیاهان دارویی رفتهایم. مطمئنا موفقیت داروهای شیمیایی انکارناپذیر است اما از دست دادن ظرفیتهای گیاهان دارویی و به سراغ آنها نرفتن به این بهانه که سالها از جانشینی داروهای صنعتی و شیمیایی گذشته است مطمئنا ظلم به داروسازی و پزشکی است.
اصولاً به “غزل پستمدرن” به عنوان جنبشی شعری اعتقاد دارید؟ چرا؟
واقعا نمیشود جوابی قطعی به این سوال داد. مطمئنا بعد از فروکش کردن تب شعر زبانگرا که دارای پیچیدگیهای بسیار بود و نتوانست با مخاطب به طور وسیع ارتباط برقرار کند یک نوع پاسخ شعری ایجاد شد که امروز به جریان سادهنویسی معروف است و متاسفانه در بسیاری از جاها فاقد شعریت میباشد. به نظر من غزل پست مدرن ادامهی منطقی شعر دههی هفتاد و از جهتی هم تنها راه حل شعر نئوکلاسیک و موزون برای بقا بود. به قول مرحوم علیرضا نسیمی: غزل پست مدرن یا برادران ناتنی شعر آزاد!
اما یادمان باشد که در ابتدا در دههی هفتاد غزلهای پست مدرن سروده شدند و بعدها تحت این نام و لوا قرار گرفتند و این جریان از دیدگاه علوم ارتباطات مسیر یک جنبش ادبی را طی کرده است. جریان در ابتدا نخبهگرا بود و میبینیم که در دههی هفتاد تعداد شاعران این جریان از سی یا چهل نفر فراتر نمیرود اما کم کم در بین نسل جوان گسترش پیدا کرد و حالا میبینیم با یک فراخوان کوچک اینترنتی برای چاپ مجموعهای از غزلهای پست مدرن حدود ۸۰۰۰ اثر دریافت میشود که بسیاری از آنها از دورافتادهترین و کوچکترین شهرها و روستاهای ایران و حتی افغانستان فرستاده شده است. البته نمیتوان انکار کرد که با افزایش کمّیت، آن کیفیت ابتدایی را در همهی شاعران این جریان نمیبینیم و بسیاری از اشعار، تقلیدی یا حتی فاقد اندیشهی پسامدرن میباشند.
شما تجربههایی جدی در سرودن شعر بیوزن نیز داشتهاید و هنوز هم هراز چند گاه، به این تجربه دست میزنید. این را به منظور رد ادعای برخی که میگویند کسی که شعر در قالب کلاسیک میسراید، قادر به سرودن شعر بیوزن نیست و بالعکس، مطرح کردم… شما که تجربهی سرودن در هر دو قالب را داشتهاید، چگونه است که سرودن در قالب کلاسیک را ترجیح دادید؟ سرودههای بیوزنتان از نظر تعداد، قابل قیاس با غزلهای پستمدرنتان نیست.
اولا تعداد آثار آزاد و بی وزن من کم نیست اما چون از غزلهای پست مدرنم استقبال بیشتری شده و همچنین مجموعهی آثار آزادم مجوز نگرفته چندان این آثار نمود نداشتهاند. من واقعا در قالبهای کلاسیک راحت هستم و البته برای این راحتی گاهی به سراغ قالبهای سادهتر مثل چهارپاره یا قالبهای ترکیبی مثل غزلمثنوی رفتهام. اگر هم جایی این قالبها کوچکترین فشاری به من آوردهاند قالبهای آزاد را ترجیح دادهام.
اما یادمان باشد که زبان فارسی بسیار موزون است و اگر کسی به وزن تسلط داشته باشد میتواند حتی موزون سخن بگوید. مثلا نگاه کنید به جملاتی مثل «لطفا از آوردن اطفال خودداری کنید» یا «در مصرف آب صرفهجویی بکنید» یا «شاید وکیل پایه یک دادگستری» که هر سه از مصرعهای شعری مناند اما کلام رایج گفتار نیز هستند.
در خلال سالهای تدریستان در “کارگاه غزل پستمدرن”، شاعرانی را به جامعهی ادبی معرفی کردهاید که اغلب در ژانر خود، شاعرانی جدی محسوب میشوند. آثار کدام یک یا کدامها، بیشتر انعکاسدهندهی آموزههای شماست؟ کار کدام را بیشتر میپسندید و چرا؟
کارگاههای من در این ۱۳ سال هرگز کارگاه غزل پست مدرن نبوده و نیستند. در این کارگاه از شعر کلاسیک تا غزل پست مدرن تا شعر سپید ساختارگرا تا اشعار آزاد پست مدرن تا داستان تا نمایشنامه تا ترانه تا… خوانده میشود. اما مساله این است که در این کارگاهها شعرخوانی و نقد شعر تنها بخش کوچکی از کار است.
در این کارگاهها بیشتر به نقد ادبی و هنری پرداخته شده و در واقع یک حرکت گروهی برای رشد فکری و ادبی است. قرار است ما نوع تفکر خود را رشد و ارتقا بدهیم و شاعر و نویسنده، نگاه کردن را بیاموزد. البته پارهای مسائل مثل فرم، شخصیتپردازی و… هم در همهی ژانرهای ادبی مشترکاند و در کارگاه به آنها پرداخته میشود اما شعر گفتن و چگونه گفتن را خود هنرمند باید بیاموزد. ما تنها ممکن است یک سری ایرادات اولیه را در کارگاه تذکر بدهیم.
من شاید تنها چیزی که بتوانم در این کارگاه در ذهن بچهها نهادینه کنم مطالعه است. کتاب خواندن و فیلم دیدن و… از بین بچههای کارگاه آثار بعضی را بیشتر میپسندم و بعضی را کمتر. اما این دلیل خوب بودن یا نبودن آنها نیست. اتفاقا خوبی غزل پست مدرن در آن است که هر کس با دیدگاه و اندیشهی خودش به تکنیکها و فرم و زبان خود، دست پیدا کند. ادبیات امروز به مهدی موسوی ِ متکثر شده احتیاج ندارد بلکه به بچههایی احتیاج دارد که راه خود را انتخاب کنند و آن را به اوج برسانند. اگر روزی غزل پست مدرن در شاعری و نگاه شعری او خلاصه شود روز مرگ آن است.
ترجیح میدهم از دوستان کارگاههای تاکنون، اسمی به میان نیاورم. چون بسیاری از آنها امروز برای خودشان داستاننویس یا شاعر مطرحی هستند، جوایزی بردهاند و چندین کتاب چاپ کردهاند و شاید نام بردن چند تن از آنها باعث دلخوری دیگر دوستان شود. مطمئنا آموزهی من تنها تفکر مستقل و عشق واقعی به هنر و ادبیات و حل شدن در آن است. حالا هر کس که در این مسیر قدم برداشته انعکاس دهندهی آموزههای من است. تنها به طور کلی بگویم که سلیقهی شخصی من غزلهای پست مدرن متعادلتر هستند که نه به سمت سطح رفته و نه دچار پیچیدگیهای بیهوده میشوند . همچنین اشعاری با تعهد فکری، فلسفی، اجتماعی و روانشناختی را به شعرهایی با مضمون عاشقانه ترجیح میدهم.
۱- شناسههای غزل پستمدرن، دکتر سیّد مهدی موسوی، پایگاه ادبی “متن نو”،
http://www.matneno.com/?p=1167
۲- اشارهای از متن فوق به «پست مدرنیته و پست مدرنیسم»، گردآوری و ترجمه: حسینعلی نوذری.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.