پنج ترانه از بابک سلیم ساسانی
۱
میخوام چند روزی از چشم تموم شهر پنهون شم
برم هم صحبت خاک و رفیق عطر بارون شم
میخوام از پاکی چشمه یه جسم تازه بردارم
میخوام چند روزی روحم رو به دست باد بسپارم
پشت سر میذارم این شهر شلوغو
پشت سر میذارم این همه دروغو
من به آفتاب یه سلام تازه میدم
جا میذارم این روزای بی فروغو
یه سفر رهایی از دلهُره میخوام
از طبیعت یه کمی خاطره میخوام
دیگه خسته م از حصار دود و آهن
نفسم تنگه یکم پنجره میخوام
۲
همه جا هستم و در حال تماشای توام
من تماشاگر نامریی دنیای توام
نگرانم که شبی در پی من گم بشوی
چون مه آلودترین قسمت رویای توام
تو نوازنده ی یک قطعه ی غمگینی و من
مثل یک نت نگران شب اجرای توام
روی سن رفتی و کم کم نفست بند آمد
مثل اکسیژنم اطراف نفس های توام
بین جمعیت کنسرت مرا پیدا کن
همه جا هستم و در حال تماشای توام
۳
بعد از تو قلبم سست شد با یک تکان افتاد
سیاره ای دیوانه وار از کهکشان افتاد
چاقو برای خودکشی راه قشنگی نیست
وقتی شبی از چشم هایت می توان افتاد
من ظاهرا ویران نبودم بعد تو اما
پیراهنم را باز کردم، استخوان افتاد
بی تو جهان پاییز شد لبخند من خشکید
یعنی که دیگر بوسه هایم از دهان افتاد
برداشتم تا قاب عکست را زمین لرزید
دیوارهای خانه ی ما ناگهان افتاد
سنگینی هر دو جهان بر شانه هایت بود
وقتی که افتادی پس از تو آسمان افتاد
۴
ماه و ستاره تا ابد باهم می مونن
با عشق دریا می تپه قلب جزیره
هیشکی نمیتونه بگیره عطرو از گل
هیشکی نتونست عشقتو از من بگیره
از پیله های امن تنهایی گذشتیم
تا زیر سقف آسمون هم خونه باشیم
عاشق شدن تو عصر تنهایی٬ جنونه
پس ما دوتا خیلی باید دیوونه باشیم
آسون نبود از خیر این دنیا گذشتن
با شمعی از تاریکی شب ها گذشتن
با قایقی افتاده تو آغوش طوفان
آسون نبود از وحشت دریا گذشتن
زیباترین عشقو به قلبم هدیه کردی
خوشحالم از این که به شونه م تکیه کردی
این خنده ها این حال خوش مال تو باشه
مال تو که با گریه هامم گریه کردی
چنتا زمستون تو مسیر خونه مون بود
دیدی که گل ها وا شدن وقتی رسیدیم
تو سختیا دستاتو محکمتر گرفتم
ما تو همین سختی به خوشبختی رسیدیم
آسون نبود از خیر این دنیا گذشتن
با شمعی از تاریکی شب ها گذشتن
با قایقی افتاده تو آغوش طوفان
آسون نبود از وحشت دریا گذشتن
۵
رفتن تو آخرین سکانس من
تو تراژدی ترین نمایشه
من سیاهی لشکرم که باید از
زن نقش اولی جدا بشه
منو بازی دادی و این هنره
توو تظاهر از همه دنیا سری
همه دارن واسه تو کف میزنن
واسه تو که بهترین بازیگری
دیگه هیچ دوربینی نیس
گریه هامو ببینه
که بگیره لحظه ی عبورمو
تو مسیر رفتنت
بر میدارم از زمین
تیکه های زخمی غرورمو
این چه فیلم نامه ایه
که تو تاریکی شب
یه ستاره هم به چشمات نمیده
این چه کارگردانیه
که تو خون بازی عشق
اگه حتی بمیری کات نمیده
وقتی رفتی از خودم دلم گرفت
زندگیم دوباره بوی غم گرفت
هرکی گفت که بی تو زنده میمونم
رفتنت رو خیلی دست کم گرفت
من هنوز درگیر اون سکانسم و
تو به نقش تازه ت عادت میکنی
وقتی تنهایی تو آغوش منه
تو بگو که با کی خلوت میکنی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید