پنج شعر از هرمان د کونینک ترجمه مودب میرعلایی
مؤدب میرعلایی، شاعر و مترجم، متولد ۱۳۴۶ است. ادبیات فارسی و سپس فرهنگ و زبانهای باستان خوانده است. در هلند تعلیم و تربیت خوانده و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار است.
۱
دربارهی سه نوع خنده
هره و کره کاری ست که تو هیچگاه آن را کامل انجام نمیدهی
همیشه تقریبن، به خصوص اگر دخترکی باشی
که هیچ کس نمیداند در پشت دستهایت
کلمهی هی هی را میخوری یا خیلی عادی بیسکوییتی را
وقتی هفده ساله هستی هره و کره میکنی
و آن تقریبن خندیدن است
به آنچه تقریبن گفته شده است
قهقهه در عوض سه بخش دارد
مثل کارگران
که با شکوه به شانهی یکدیگر میزنند
قهقهه پرولترویای خنده است
من رویای انقلابی را در سر میپرورانم
که همه چیز را از قاه قاه روده بر میکند
و پس از آن هیچ کس دیگر نخواهد خندید
در سی سالگی مینویسم
کاری که احتمالن متاسفانه
در پنجاه سالگی میکنی لبخند زدن است
۲
سیاهی شوقها
کتابهای قدیمی نسکیو و چخوف را به من بده
بعد از بارها سفر بی حاصل
کسی را به من بده که دو تار مو از من بکند
و لبخند زنان بگوید : پیر شدی
به من همه چیز را بده و بگو : این چیزی نیست
به من چیزی نده و بگو : این همه چیز است
خودم را بمن بده ، خودت را بمن بده
هر چیزی را که باید ، جستجو کردهام
حالا عاقبت چیزی را به من بده
که همیشه داشتم
۳
پیراهن ، شال سفید و سیاه ، جوراب و شورتات
( که در آگهیها میگویند با عشق ساخته شده است)
و سینه بند ات ( شعر وارد این چیزها میشود- به خصوص اگر تو آنها را
در بر داشته باشی) آنها
هم در این شعرهم در اتاقات پخش و پلا هستند
خوانندهی عزیز ، بفرمایید تو ، خانهی خودتان است
بروی ساختار جملهها و کفشهای به گوشهای پرت شده
سکندری نخورید ، بفرمایید بنشینید
(در این میان در این جمله همدیگر را میبوسیم
در پرانتزی تا خواننده ما را نبیند) نظرتان چیست،
این پنجرهای است برای نگاه کردن به واقعیت
هر چه که شما این جا میبینید ، واقعیت است
آیا اینها همه خود یک شعر نیست ؟
۴
طرح پنج ساله
من تو را دوست دارم . تو آن چه را که نمیتوانی دوست بدار
تواناییهایت را دوست بدار ، من ناتواناییهایت را .
غرورت را دوست بدار ، من شکستن آرام آن در میان بازوانم را.
بی باکیات را دوست بدار . من ضعفهای حالا و بعد ات را.
آیندهات را دوست بدار. من هر آنچه پایان یافته است.
صدها زندگیای که میخواستی داشته باشی دوست بدار.
من این یکی را که باقی مانده است.
و چگونه تو با این همه دوری میتوانی اینگونه به من نزدیک باشی.
من آنچه را که هست دوست دارم. تو آنچه خواهد آمد .
مرا دوست بدار ، دوستت دارم
۵
برای هم
پیشترها فقط چشمهایت را دوست داشتم
حالا چین و چروکهای کنارشان را هم
واژهای قدیمی که بیشتر از واژهای مانند
جدید همدردی میکند
پیشترها فقط شتاب بود.
برای داشتن آنچه داشتی ، هربار دوباره.
پیشترها فقط حالا بود ،حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راههای بسیاری برای انجام دادن این کار
حتی کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن ، در کافهای در آن گوشه.
یا چند روزی همدیگر را ندیدن
دلتنگ هم شدن، اما همیشه با هم
حالا تقریبن هفت سالی.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.