چند شعر از رضا کارا
ولایت مطلقه*
نامت را در خون
در مرگ
در نفرت، نیافتم
که خون
تقدیس ِ مرگ
و مرگ، آزادی
و نفرت
اقرار به عشقی نافرجام
نامت را در ترس
در جهل
در فریب، نیافتم
که ترس
پروای اشک
بر چشمان معشوق
به گاه ِ وداع
و جهل
خضوع ِ دار
بر قامت حلاج
به وقت ِ احتضار
و فریب
تزویر آتش، به شرم
بر پیکر ابراهیم
نامت را در تباهی
در استبداد
در جنون
نیافتم
که تباهی
لهیب آتش
بر حِرمان دُرون
و استبداد
بیرق فتح
رقصان به دروازه شهر
و جنون
طغیان ِ آدمی
و طغیان
واپسین جان پناه
تو را در ولایت
در فقاهت
در هیچ نیافتم
که انسان را
عشق را
و زندگی را
به دار آویختی
*به یاد نوید افکاری که در ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ بدون آخرین وداع، اعدام شد و تمامی کشته شدگان اعتراضات ۱۳۹۹
برج*
راه مملو از همهمه سکوت
و نور
مفتون ظلمانی ترین لحظه شب
بوسه ها به شرم بر لب فاحشگان
تمنای عشق می کردند
و شب زدگان به شکار روز
مرگ می پاشیدند
پیامبری دیدم
که با عصایش شهر را می شکافت
و خدایی که مصلوب بر برج
فریاد «لما سبقتنی» سر می داد
و رسولی ایستاده بر درگاه
قنوت «من عشق فهو شهید» می خواند.
————
* برج شعری است عاشقانه برای دلداری که در جریان اعتراضات سال ۱۳۹۹ برای همیشه از دیدارش محروم شدم.
*”الی الی لما سبقتنی” جمله ایست که مسیح بر بلندای تپه جلجتا در خطاب به خداوند گفت و در ترجمه به معنی” خداوندا چرا رهایم کردی” است. و جمله ی “من عشق فهو شهید” اشاره به حدیثی از پیامبر اسلام دارد” هر آنکه عاشق شود و عشق اش را کتمان کند و آنگاه بر عشق خویش بمیرد، شهید محسوب می گردد”.
عصر جنون
ما
جنگ را،
جوخه های اعدام را
و مرگ را
آنگاه که در جماعت ِ انسان
به فُرادا ایستاد
دیده ایم
شاعرانی دیده ایم
که خون
به استعاره از شراب نوشیدند
ما
تنفس مسموم سَردَشتیم
لَهیب نخل های خرمشهر
آتش باروت یِپرِم خان
بر پیکر نحیف تبریز
ما
دیوارهای شرمگین محصوریم
در تهور چشم های آزادی
ما
صالحان خسته از جنگیم
قصه هامان
لبالب از درد است
این بار
با من از عشق بگو
بگذار
لبالب از تو شوَم
…
۷۵۲*
شب هم آغوش
مرگ بود
شعله ای زبانه کشید
و انسان سقوط کرد.
صبح هنگام
شهر تاریک بود
و رهگذری
خیره به آسمان
می گفت
سپیده دمان
خورشید را
تیرباران کرده اند…
*به یاد ۱۷۶ مسافر از دست رفته در صبحگاه ۱۸ دی ۱۳۹۸ با موشک سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی
اقای کارا خواندن اشعارتان روزهای غمگینی را به یادم آورد.