ترجمه چند شعر از زبان انگلیسی
شعری از مایکل فیلد
باری، طلا فرزند زئوس است
بی زنگار
آن درخشش لایزال نیز
خدشه بردار است
آن کرمی که به جان مردان
گردی از غبار انداخته
به یاراشان تا هیچی می تازد
طلای بیشتر ، بیش از آن عشقی
که برایش می خوانم
کار و باری سخت محترم و جدی
مردان ابراز می دارند
که این عطش در سالهای رو به پیری
باید فرو بنشیند
قلب من نیز چونان طلا
فساد ناپذیر است
جزء فنا ناپذیر
که خدایی نیست تا بتواند بر این عشق
انگشتِ زوال بگذارد.
[اردی بهشت نود و دو]
Yea, gold is son of Zeus: no rust
Its timeless light can stain;
The worm that brings man’s flesh to dust
Assaults its strength in vain:
More gold than gold the love I sing,
A hard, inviolable thing.
Men say the passions should grow old
With waning years; my heart
Is incorruptible as gold,
This my immortal part:
Nor is there any god can lay
On love the finger of decay.
———————————–
دو شعر از کلسی مارتینسون
چشم ها ، چون آبی ِ دریا
خیره در من
از آنسوی ازدحام اتاق
تا اینسوی ابرهای ملال من
یعنی امکان پذیر است؟
عشق در سینه ام می تپد
حال آنکه فکرش را هم نمی کردم
چنین شتابان
گرفتار مردی بشوم
که آنسوی گیلاس ِ خالی می دیدم.
[اردی بهشت نود و دو]
Eyes, blue as the sea
Staring at me
Across a crowded room
Through my cloud of gloom
could it be?
Love pounding in my chest
Never would’ve guessed
That I could fall so fast
For a man I saw through
An empty glass
قرار نبود هرگز ترکم بگویی
قرار بر ماندنت بود
نه آنکه از من گرفته شوی ؛
حال مرا چه می شود؟
آیا به هر قیمتی
باید ادامه دهم؟
تو از میان دستانم لغزیدی
من بر ایستادگی
و حفظ داستان کوشیدم…
مادر!
بسیار دلتنگت هستم.
[اردی بهشت نود و دو]
You were never
Supposed to leave me
ever
You were supposed to stay
Not be taken
Away
What am I now?
Am I expected to keep going
Somehow?
You slipped through my palm
I tried to hang on and remain
Strong
I miss you so,
Mom
———————————–
شعری از ماری الیور
تا لب دریا سرازیر میشوم
چه همه چیز در نور صبحگاهی میدرخشد!
نوک ِ صدفهای حلزونی شکل
کاپوت ِ شکسته ای که حالا آرام گرفته
صدفهای آبی ِ دهان بازکرده
حلزونهای صورتی ِ کمرنگ و صدفهای لب پَر
در واقع هیچ چیزی دست نخورده یا دهان بسته نمانده
که همه انشعابهایی رشته رشته دارند
و بر صخره های تیره
از دهان ِ *گاکی هایی افتادند
که حالا رطوبتی هم ندارند.
اینجا مدرسه ای از هزاران کلمه را میمانَد
که اول با خودت حساب میکنی هر یک به تنهایی یعنی چه
صداهای جرس دار ، صدف ماهی ، گوش ماهی
سرشار از مهتاب
و بعد آرام آرام میرَوی که تمام داستان را بخوانی.
*گاکی: نوعی پرنده
[اردی بهشت نود و دو]
I go down to the edge of the sea.
How everything shines in the morning light!
The cusp of the whelk
the broken cupboard of the clam
the opened, blue mussels
moon snails, pale pink and barnacle scarred
and nothing at all whole or shut, but tattered, split,
dropped by the gulls onto the gray rocks and all the moisture gone.
It’s like a schoolhouse
of little words
thousands of words.
First you figure out what each one means by itself
the jingle, the periwinkle, the scallop full of moonlight.
Then you begin, slowly, to read the whole story.
———————————–
شعری از جک گیرز
با وجود آفتابی درخشان که می تابد
روزی تاریک است
یک روز سرد و تنها
سرد است
زیرا که تنها هستم
تنها میان خیل عظیم مردم
روز تاریک و سرد و تنهایی ست …
آفتاب
در فراز آسمان
سوزان است
و مرا به سخره گرفته است
می خواهم سر بر آن نگاه خیره ای
بلند کنم
که بسیار به من نزدیک است
اما نمی توانم
زیرا که چشمم را خواهد زد
من در میان خیل عظیم مردم تنها هستم
سردم است
آفتاب کورم کرده است
با چشمانی چنین خسته و بی جان
امروز روز تاریکی ست
روز تاریک و سرد و تنهایی ست …
من در دنیای سرد و تاریک و ملال انگیز خود
تنها هستم
تا آنکه نوری می تابد
نور
امید
رستگاری
[اردی بهشت نود و دو]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید