چند نکته مهم به عزیزان کرد و دیگر ملیتهای عاشق سرزمین خویش
در تمام سخنرانیهایم، در برخی از کشورهای دنیا، از ونکوور کانادا گرفته تا ژنو سوئیس و استکهلم سوئد و اسلو نروژ و دیار بکر ترکیه وحتا اربیل کردستان، تعدادی ازهم میهنانم را دیده و شنیدهام که با دل وجان همه کار را بدون فکر کردن درباره آیندهٔ ملت خود، برای آزادی واستقلال، انجام میدهند و از خود مایه میگذارند و علاقه دارند که از زیر سلطه دیکتاتوران حاکم و کسانیکه خود آنها، زبان، رسم و رسوماتشان را آگاهانه و یا نا آگاهانه تحقیر میکنند، بیرون بیآورند. انسان اگر کمی فکر کند میفهمد، چرا دوری از دیکتاتوران و ناسیونالیستها و گرایش به جدائی؟! آنگونه که بارها درنوشته ها، گفته و تأکید کردهام، با تأسف باید گفت؛ تا زمانی که نا آگاهی مطلق بر جوامع خاور زمینی حاکم است، باید با رژیمهای دیکتاتوری، دست وپنجه نرم کرد و دمکراتهارا به دیالوگ وگفتگو دعوت کرد. بازهم برای کار آخری نیازبه آگاهی اجتماعی و ازمیان برداشتن بی تفاوتی دربرابر اتفاقات جامعه است. اگر ما بر بی تفاوتی غلبه کنیم، در نتیجه بیشترین آگاهی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را به دست آوردهایم. بهمین دلیل اگر بی تفاوت نباشیم، ترسها خواهد شکست و بهتر احساس آزادی میکنیم. در واقع، آزادی حق هرانسان و هرملتی است و این انسان باید اجازه ندهد، تحت ظلم و ستم و توهین قرار گیرد. این حق مسلم هرانسان است استحق مسلم هرانسان که آزاد باشد؛ اما این آزادی بهر قیمتی شایسته انسانها نیست و به سادگی نیز بدست نمیآید. باید برای کسب آن تا سر حد جان، مایه گذاشت و نه فقط خود آگاهی اجتماعی را به دست آوریم، بلکه باید این آگاهی و فهم دمکراسی را به حاکمان دیکتاتور تحمیل کنیم و یا به همه فهماند و تشویق کرد که علیه دیکتاتوری برخیزند. البته اکنون اکثر مردمان ملتهای فعال و حتی غیر فعال درحد توان خویش، این کار را میکنند و تا جائیکه ملاحظه میشود، در دل غاصبان قدرت وحشت ایجاد کردهاند. اعدامهای بی رویه از جوانان غیور کرد و دیگر ملتهای بلوچ، عرب وغیره دلیل براین وحشت است. در واقع آنها رژیم را به زانو در آوردهاند. مشکلی که برخی از مبارزان ملتهای غیر حاکم در ایران دارند، افراطی گرائی است که ما همه افراد خلق حاکم را مقصر میدانیم و برخی از عزیزان برای نمونه کردها و آذریها بر خوردی بسیار افراطی وتند واحساساتی، علیه همه دارند، وهمه را ازخلق وفرهنگ حاکم بر جامعه دشمن سخت خویش میپندارند. به ویژه اگر تحت سلطه رژیمی دیکتاتوری و ناسیو نالی است باشند که اکنون هستند. این رژیم حتی خلق خود را سرکوب کرده و به افراد دمکرات هم درآن ملت ظلم میکند. در حالی که اکثر به اتفاق خلق حاکم و قبل از همه، شمار زیادی از روشن فکران و دمکراتها از دشمنی بیزارند و به آزادی و دمکراسی پای بندند. در اینجا باید دمکراسی و آزادی را برای اکثر مردم جامعه تفهیم کرد؛ یعنی به زبان ساده فهماند که دمکراسی در یک کشور کثیرالملله بوجود نخواهد آمد، اگر حق فرد فرد شهروندان آن جامعه رعایت نشود. اگر ما علیه افراد دمکرات باشیم و یا دیکتاتوران را با دمکراتهای خلق غالب که بر ما حکومت میکنند بایک چوب برانیم، نه اینکه کمی بی انصافی است، بلکه بخودما لطمه وارد میآید. با این کار اگر ادامه داشته باشد، بدون شک از پشتیبانان اندکی که داریم، میکاهیم. البته اگر کسی از همان کودکی مورد تحقیر قرار گیرد و توهین بشنود، باید او را درک کرد که چرا در هنگام بلوغ، افراطی و با احساسات عمل میکند. مامی دانیم که تعداد افراد واقعا دمکرات، با شهامت و آزادیخواه در میان خلق حاکم کم است و ما با دیالوگ و بحث به کندی پیشرفت داریم. بهرحال کافی است، گذشتهٔ، نه چندان دور را از نظر تاریخی با امروز مقایسه کنیم، ملاحظه خواهیم کردکه تغییرات بس ژرفی انجام گرفته است. فراموش نشود ما در کشوری زندگی میکنیم که حدود ۱۱۰ سال پیش، از دید تاریخ خیلی نا چیز، شاه مملکت، یعنی مظفر الدین شاه به یقین خود را سایه خدا میدانست! «سند گفته ی ضبط شده ایشان». اکنون چه انتظاری هست که پشتیبانی خلق حاکم از ما و دمکراسی و آزادی پیشرفتی تند تر از این داشته باشد؟!
یک نکته باید برای همه ما روشن باشد، انتظار بی جائی است که آتش افروزان و ناسیونالیستهای برتری طلب، مانند آقای فرامرز فروزنده، گوینده تلویزیون و امثال که فرزندان خلف آن نسل از اطرافیان مظفرالدین شاه هستند، از دمکراسی حمایت کنند؟! آنها، یک مشت آهنین میخواهند که مملکت را زیر لوای یک پرچم اداره کند. دمکراسی و آزادی، به نظر این آقایان فقط شعار است. درعمل وجود ندارد و درقاموس اینها نیست. تازه امیدی به روشنفکران و دمکراسی خواهانی مانند آقای محمد امینی به اصطلاح تاریخ دان و به ظاهر هوادار مصدق و آقای محمد چیمه (م. سحر) شاعر و «درهمه زمینه ها صاحب نظر» و حتی آقای دکتر نوری علا به ظاهر «سکولار» و نظیر اینها، نیست. دراینجا من فقط سه نفر از روشنفکران را نام بردهام که میشناسم و با نوشتههایشان از نزدیک آشنائی دارم. بایستی اینها و ناسیونالیستهای برتری طلب را شناخت و شناساند. من تا کنون سکوت کرده بودم و نمیخواستم نامی از افراد یا کسانی ببرم؛ اما اجبارا و بعد از روشن شدن ماهیت این به ظاهر دمکراتها، باید آنها را معرفی کرد که ما خود در کجای گود قرار داریم. این شخصیتها از روشنفکران خلق حاکم هستند و اگر حرفی میزنند از روی احساسات و جنگافروزی نیست، بلکه بر تری طلبی را، گرچه نمیخواهند، اما غیر مستقیم تبلیغش میکنند. خوشحالم که نگارنده این سطور نکته ضعفی هم ندارد و عدوئی نیز باهیچ کسی در کارش نیست و بجز واقعیت و استدلال چیز دیگری را مطرح نکرده و نمیکند. خود خواهی در او به درجه صفر رسیده است و تن هم با آغوش باز به دیالوگ و گفتگوی منطقی میدهد.
یکی از فیلسوفان متریالیست ایرانی، مادربزرگ کرد و پدربزرگ آخوند اهل ساری که در اوایل انقلاب در رژیم آخوندی او را گالیلهوار کشتند، گفته است: «واقع بین باشیم نه پندار باف». ناسیونالیستهای کور و برتری طلب در رژیمهای دیکتاتوری (مذهبی و غیرمذهبی) این را میدانند اما پندار بافی میکنند، اگر ماهم چنین کاری را بکنیم چه فرقی هست میان ما افراد فعال ملتهای غیر حاکم با آن بخش از ناسیونالیستهای حاکم؟ من اخیراً کمپین یک میلیون پیام برای جلوگیری از استعمال خشونت در گفتگوها را دیدم و آن را با دوستانم در میان گذاشتم. در واقع کسی که منطق نداشته و ناآگاه باشد، خود را در بن بست بحث میبیند و به خشونت و دشمنی روی میآورد و یا با توهین و ناسزاگوئی طرف را تحریک میکند که همانند خود او عکسالعمل نشان دهد. من عاجزانه از هم میهنان کردم و همه افراد فعال دگر ملیتهای ایران تقاضا دارم و میخواهم به دام برتری طلبان و دیکتاتورخواهان نیافتید. ما دیدیم در قرون گذشته پدرانمان چگونه قهرمانانه جنگیدند اما شکست خوردند. زندهیاد قاضی محمد از بنیانگذاران دیالوگ و بحث منطقی بود، اما متأسفانه به دلیل نداشتن پشتیبان آگاه حتی در میان خودیها، نتوانست به نتیجه مثبت بسود ملت کرد برسد و جانش را داد. در زمان او ارتباطات مدرن وجود نداشت، اما اکنون در قرن دجیتال هستیم و خیلی چیزها سهل گشتهاند. لذا ما بهتر میتوانیم از گفتگوی با منطق، نتیجه مثبت به دست آوریم. نتوانست به نتیجه مثبت برسد.ه دلیل نداشتن پشتیبان حتا در میان خودی ها،بیند و به خشونت و دشمنی روی می آورد و یااواسط قرن بیستم میلادی در اواخر مبارزه مسلحانه خلق کرد و نتیجه درست ندادن آن، اکثر شاعران کرد سعی و کوشش میکردند، در لا بلای اشعار انقلابی و مردمی خود، کرد بودن را به ملت خویش یادآوری کنند و نگذارند شکستها در مبارزات مسلحانه گذشته قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ میلادی تأثیر منفی بر روحیه جوانان غیور کرد بگذارد. به همین دلیل اشعار حماسی زیاد میسرودند. ازجمله شاعر میهندوست و مردمی محمدامین شیخالاسلامی معروف به هیمن شعر حماسی زیر را به کردی سروده است که نگارنده آن را به فارسی برگردانده. این اشعار کرد بودن و میهندوستی و مردمی بودن شاعر را میرساند که احساسات هر کرد دیگری را بر میانگیزد. گر چه شاعر از یک خانواده متمول کرد اهل لاچین مهاباد آمده است، اما سراسر اشعارش مردمی و انقلابی است. او یک شخصیت ادبی از مکریانهای کرد اطراف مهاباد بود. من این شعر او را به آلمانی نیز ترجمه کردهام و حدود ۲۶ سال پیش دریکی از رادیوهای فرانکفورت آم ماین آلمان دکلمه شده است، اکنون نیز ترجمه فارسی آن را تقدیم به هم میهنان عزیزم میکنم که بدانند شعرای مردمی و محبوب چگونه درباره میهن و ملت خویش میاندیشیدند.
کرد هستم من
گر چه به زجر و زحمت دچارم و این دردی است مرا
هرگز از دنیای بیوفا نمینالم، که نامردی است مرا
عاشق بر چشم سیاه و گردن پر خال نه ایست مرا
عاشقم برکوهای سنگی، و سنگلاخ نیکی است مرا
گر کنون از بینانی و بیبرگی زردی و سردی است مرا
تابرزمین زندهام، نوکری بیگانه کردن، ننگیست مرا
ازغل و زنجیر و طناب و دار، هیچ ترسی نیست مرا
تکه تکهام کن، بکشم، باز کرد بودنم بزمی است مرا
شعر حماسی از هیمن، ترجمه از دکتر مرادی
اگر ما برای آزادی و دمکراسی وزنده ماندن ملت خویش می رزمیم، نباید کوچکترین امکان و شانسی را به ناسیونالیستهای بر تری طلب بدهیم و احساساتی بر خورد کنیم. در واقع احساساتی برخورد کردن بهترین بهانه و اسلحه برای ناسیونالیستهای خلق حاکم است. آنها میخواهند تحریک کنند که اغتشاش به وجود آورند و احساسات مردم ناآگاه خلق حاکم را برانگیزانند. ما باید دمکراتهای این خلق را که خود مخالف ناسیونالیسم هستند، به میدان دیالوگ دعوت کنیم. در واقع نقطهضعف مخالفان حقوق برابر یعنی بر تری طلبان در تعریف واژههای آزادی و دمکراسی است. برخی از روشنفکران خلق حاکم، خود را به کوچه علی چپ میزنند و برای مردم عادی موعظه میکنند که طوطیوار این شعار را تکرار کنند و به آنها یاد دادهاند که فدرالیسم یعنی تجزیهطلبی. حالا اگر از صد نفر بپرسی که مفهوم علمی فدرالیسم چیست؟ احتمالاً نمیدانند و به همان شعار بسنده میکنند. اگر از آنها پرسیده شود که مفهوم این واژهها را که اغلب به کار میگیرند برای ملتهای ایران روشن کنند، مطمئن باشید یا طفره میروند و یا چیزی غیر واقعی سرهمبندی میکنند و تحویل شنونده میدهند. اگر با کسی رو برو شدید و برای نمونه ایشان واژه فدرالیسم را برابر تجزیهطلبی دانست، حیف وقت است که با او تلف کنید. او نخست باید یاد بگیرد که در تعریف واژهها فرقی علمی وجود دارد، بین تجزیهطلبی و فدرالیسم، در غیر آن صورت طراح مسئله سفسطه گر است و نباید با چنین آدمی بحث کرد که به دشمنی ختم شود. ما باید این نکته را بدانیم که با هیچکسی سر دشمنی نداریم و اصلاً مایل به دشمنتراشی هم نیستیم. این نکته باید برای آن بر تری طلبان روشن باشد که دنیا عوض شده و دیگر ما ملتهای ایران (فارس، آذری، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و اقوامی مانند لر و گیلک و مازندرانی و غیره) به برتری طلبان اجازه نمیدهیم حق و حقوقمان را زیر پا بگذارند. دنیای دیکتاتوران دارد سپری میشود و به یقین باید گفت: جمهوری اسلامی که خشنترین شیوه دیکتاتوری را بنمایش گذاشته است، آخرین آنها است.
این بستگی دارد به نیرو و فعالیت دمکراتها و اتحاد آنها. حتی بخشی از راستها و محافظهکاران به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوان به شیوههای گذشته حکم رانی کرد. پس راه برای آگاهی تودهها بازتر شده است و تعداد فراوانی از قشر ناآگاه خلق حاکم به این نتیجه رسیدهاند که باید با دیگر ملتها راه آمد و اینها کمتر تحت احساسات «میهن پرستانه» قرار میگیرند و بیشتر به دمکراسی روی میآورند، اگرچه مفهوم دمکراسی را همان طور درک میکنند که برتری طلبان تبلیغش کردهاند. باید برای آنها مثالهای زنده، مانند سوئیس و کانادا آورد و گفت ما هیچ از ملتهای سوئیس و کانادا کم نداریم، اگر حقوق مساوی تعلیم و تربیتی داشته باشیم.
برتری طلبان، در واقع جاده صاف کن دیکتاتوری، از واژه تعلیم تربیت، بقول مسلمانان، مانند جن از بسمالله، وحشت دارند. چون تعلیم تربیت درست انسان را به حقوق خود آشنا میکند. اگر کسی به ابتداییترین حق خود آشنا باشد و از مزایای آن حق برخوردار شود، مانند مردمان ملتهای سوئیس و کپک کانادا، هیچگونه ترسی از تجزیه کشور نباید باشد؛ زیرا در این کشورها حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی همه ملتها رعایت میشود. اگر ملتی احساس کند که از ملت دیگر عقب نگه داشته شده میتواند با رأی آزاد و در سایه آزادی و دمکراسی جدا شود. ما نمونه آن را در کپک دیدیم. اکثریت مردم نمیخواهند از کانادا جدا شوند و اگر با سرنیزه آلمانیها و فرانسویها و ایتالیاییها سوئیس را تعقیب کنید و بگوئید به ملتهای خود یعنی کشورهای آلمان و فرانسه و ایتالیا به پیوندید، آنها هرگز چنین کاری را نمیکنند؛ زیرا در چارچوب سوئیس دارای حقوق برابرند. ما هم در چارچوب ایران بجز حقوق برابر چیز دیگری نمیخواهیم و به امید آن روز مبارزه میکنیم.
هایدلبرگ، آلمان فدرال
۱/ ۱۲/ ۲۰۱۳
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید