گذر رنگها از ما؛ شعری از مارژ پیرسی
شعر: مارژ پیرسی [۱]
ترجمهٔ آزاد: احمد جواهریان
به بنفشیِ لالههای بهاری
از ارغوانی تا مخملیِ شاداب،
به بنفشی لکههای شاتوت بر برگها،
لب ها، دست ها،
به بنفشی انگورهای رسیده
روشن از شعاع آفتاب و
گرم همچون بدن هامان،
هرروز رنگی را
چون شاخه گلی در گلدانِ روی میزت،
به تو هدیه می دهم.
رنگی را بر وجودت می گذارم هرروز،
همچون حنایی که زنان بر دست و پای یکدیگر میزنند.
به سرخی حنا، دارچین و خُلِ آتشِ زغالسنگ،
به سرخیِ کاردینالی پر گشوده بر ظرفِ غذ،ا
به سرخیِ گلهای وزینِ سرخِ فروریخته ای که
چوب های داربست را خم می کنند،
به سرخی شربت گل؛
به نارنجی میوههای معطر
که خوشههاشان را بر تلألو درخت می ریزند،
به رنگ کدو حلوایی هایِ جالیز،
گلِ «علفِ پروانه»
و شاپرکهایی که برای مکیدن شیرهاش می آیند،
به رنگ نارنجی گربه ام
که خَف کرده در میان علف های بلند می دود؛
به زردیِ نگاه خردمندانه و شیطنتبارِ یک بُز،
به زردیِ پشتهای نرگس وحشی،
به زردیِ گلهای قاصدکِ کنار جاد،ه
به زردیِ کره و زردهٔ تخم مرغ،
به زردی اتوبوس مدرسه که به توقفت وامیدارد،
به زردی تنپوش بادگیری در زیر رگبار؛
این است دستهگلم برای تو؛
ترانه ای از هرآنچه مرا بفکرشان می اندازی.
این است ستایش نامتعارفِ من
برای طول و عرض و عمقی که داشته ای.
این است جعبهٔ تازهٔ مداد شمعی من در پیش پایت.
به سبزیِ ژلهٔ نعنا
به سبزی قورباغه ای که بر برگ نیلوفر مرداب غور غور می کند،
به سبزی کاهوهایی که برج و بارویشان را در باغچه علم می کنند،
به سبزی «گراند شاغتغوز[۲]» در گیلاسی شفاف،
به سبزی بطری شراب.
آبی مثل «گل گندم»، «زبان در قفا»، «گل دکمه ای»،
آبی مثل پنیر راکفورت[۳]، آبی همچون ساگا[۴]،
آبی مثل آبِ ساکن یک برکه،
چشمان گربهٔ سیامی،
حضور سایه بر یک برفِ تازه،
آبی مثل جرعه جرعه فروریختن چشمه ای لاجوردی
از پشت بام سیاه خانه؛
کبود مانند خودِ آسمانِ نیمه شب،
وقتی از روز هیچ ردپایی به جا نیست،
وقتی در آغوش هم آرمیده ایم
با چشمانی بسته و مشت های باز،
وقتی تمام رنگ های جهان
همچون زههای آتش از بدنهامان می گذرد.
[۱] Marge Piercy
[۲] Grand Chartreuse
[۳] Roquefort نوعی پنیر
[۴] Saga نوعی پنیر
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید