گزارشی از یک نهاد مردمی در اکوادر
مدرسه فمینیستی: مطلبی که ملاحظه میکنید تجربهٔ نزدیک به سه هفته زندگی شبانه روزی من طی ماه نوامبر ۲۰۱۵ در کاسا ویکتوریا (۱) است. من این مدت به عنوان داوطلب با این نهاد مردمی در کیتو در کشور اکوادور کار میکردم و این نوشته حاصل گفتگوهایی است که با مسئول این نهاد خانم آلیسا بوران بَین داشتهام.
حدود پانزده سال پیش اوایل سال ۲۰۰۰ میلادی «آلیسیا بوران بَین» و همسرش دان یورگیتبا، بعد از پنجاه سال زندگی در امریکا، به اکوادر بازگشتند تا با خرید خانهای مخروبه به تعمیر آن بپردازند. آنها میخواستند این خانه را به نهادی مردمی برای کمک به کودکان متعلق به خانوادههای تهیدست آماده کنند تا این دسته از کودکان ساعات بعدازظهر خود را بجای ولگردی در خیابان و یا نزدیکی و ارتباط با گروههای دست اندرکار مواد مخدر به آنجا بروند و آموزش ببینند. آنها توانستند این نهاد مردمی را با کمکهای مالی مردمی راه اندازی کنند.
آموزش در این نهاد شکل و فرمهای چندگانهای دارد. عدهای در درس و مشق مدرسه کمک میگیرند. عدهای روابط اجتماعی تمرین میکنند و عدهای دیگری به بازی و تفریح مشغول میشوند. در واقع با ایجاد واحدهای آموزشی در هر اتاقی و انتخاب سرپرستی برای آن، کودکان در طول سه چهار ساعتی که در این مکان هستند به این واحدها میروند، آموزش میبینند و بازی میکنند.
اکثر قریب به اتفاق این کودکان که در مجموع حدود هفتاد نفر میباشند و بین ۴ تا ۱۴ سال سن دارند، به اقشار فقیر جامعه تعلق دارند. بعضی از کودکان بزرگتر بخاطر کمک به مخارج خانواده، مدرسه را ترک گفتهاند. یکی دیگر از ویژگیهای این کودکان این است که اکثر آنها فرزندان مادران مجرد هستند و این دسته از مادران برای گذران زندگی اغلب به دست فروشی و یا کار در خانهها مشغولند. دست فروشهایی از قبیل مادران کودکان “کاسا ویکتوریا” با تهیهٔ مقداری میوه از بازارهای بزرگ و چرخاندنان در سطح شهر و فروش آن، گاهی نیز لوازم خرد و ریزی که بشود آنها را برای فروش دور شهر چرخاند، زندگی میکنند.
خرید این خانهٔ بزرگ و قدیمی که حدود صد سال پیش توسط یکی از اشراف زادگان اکوادری بنا شده، توسط آلیسیا و جمعی از دوستان او که ایدهٔ کمک به این دسته از کودکان را ضروری میدانستند، انجام میشود و به شکل همکاری جمعی اداره میشود. بخش کوچکی از کاسا ویکتوریا برای زندگی داوطلبهایی که به آنجا میروند، در نظر گرفته شده.
کودکان دختر و پسر مشتاقانه به این نهاد مردمی رو میآورند و امروز پس از پانزده سال، تعدادی از مربیان داوطلب کسانی هستند که خودشان روزگاری همانند همین کودکان بودهاند و در حیاط این خانه بازی کردهاند. برپایی کمپین درخواست از داوطلبان، کمکی بزرگی به انسجام و ادامهٔ فعالیت این نهاد است. سالانه تعدادی داوطلب از بسیاری از کشورهای دنیا به اینجا میآیند و در دروه هایی به عنوان داوطلبان علاقمند به ادامهٔ فعالیت این نهاد مردمی کمک میرسانند.
حضور و فعالیت افرادی با پیشینههای متفاوت و ملیتهای مختلف بیش از هر چیزی حس تعامل و دیگرپذیری را در این کودکان رشد داده است. بنابه گفتهٔ آلیسیا که مسئول و گردانندهٔ این نهاد است، یکی از ویژگیهای فعالیت کاسا ویکتوریا این است که به موازات فعالیت آموزشی کودکان، به ارتباط با والدین آنها میپردازد. خارج از اینکه پدر یا مادری معتاد یا دست شسته از کودکان خود باشند، اما به جمع کمیتهٔ والدین دعوت میشوند و ماهانه گزارش کار کودکان خود را در کاسا ویکتوریا دریافت میکنند. احترام و پذیرش نقش والدین به مرور در طول این پانزده سال توانسته والدین را حتی به خودشان و ارادهای که ممکن است به تغییر راه و شیوهٔ زندگی آنها منجر کند، امیدوار کند.
آنها در تماس دائمی با مربیان و داوطلبان قرار میگیرند. چیزی که در جای خود ثمرهای جز نزدیکی انسانها به هم و اعتقاد به صلح و همکاری، چیز دیگری به بار نیاورده است. آلیسیا ماهانه جلساتی با والدین برگزار میکند. این محرومین اقتصادی و اجتماعی جایی را دارند که در آن هویت انسانی و والد بودشان به تمامی به رسمیت شناخته شود.
بنابه جدول تدوین شده، هر خانوادهای یک روز عصربرای نظافت کلاسها به کاسا ویکتوریا میآید. بچهها معمولاً به کمک پدر و مادرشان میآیند و آنها را در نظافت جایی که به آنها پناه داده و آموزش میدهد، کمک میکنند.
یکی دیگر از کارهای مدیریت کاسا ویکتوریا این است که کمیتهای از همسایگان و مغازه داران محل درست کرده است و همکاری آنها را نیز جذب کرده است. آلیسیا میگوید همسایگان و مغازه دارها بهترین پشتیبان این کودکان در خارج از کاسا ویکتوریا هستند. این کمیته توانسته حس خوبی در بین همسایگان و مغازه دارها ایجاد کند و مراقبت و توجه آنها نسبت به کودکان عملاً باعث کاهش آسیبهای اجتماعی در بین این دسته از کودکان شده است.
وقتی نهادی شکل میگیرد، به نسبت اعتقاد و وفاداری مسئولین اولیه به اهداف خود، میتواند اقشار فعال دیگری را هم به خود جلب کند. امروز افرادی زیادی از کلیساهای شهر، تاتر، کمیتههای فرهنگی، هنرمندان و فعان اجتماعی به این نهاد فرهنگی و مردمی مراجعه میکنند و حال با همکاریهای کوتاه مدت یا بلند مدت آنها را یاری میدهند. بسیاری از دانشجویان رشتههای علوم انسانی به کاسا ویکتوریا مراجعه میکنند و در مورد این دسته از کودکان و زندگیشان گزارش تهیه میکنند. بنابه گفتهٔ آلیسا این نهاد تماماً مردمی است و تاکنون هیچ گونه ارتباط کاری یا مالی با نهادهای دولتی نداشته. او میگوید: “من به مردمی بودن کاسا ویکتوریا واقعاً وفادارم نه از این جنبه که اعتقاداتی موافق یا مخالف دولتهای این کشور داشته باشم، بیشتر از این جهت که خود ما، والدین و همکارانمان، داوطلبانی که به اینجا میآیند، به این باور برسیم که دست در دست هم میتوانیم پارهای از مسائل و مشکلاتمان را حل کنیم.”
او در عین حال با همکاری و همفکری همسرش، دان، میخواهد نمونهای از همکاری زنان و مردان برای حل مسائل کوچک و بزرگ را یادآور شود. آلیسا با جدیت، همزیستی و همفکری کودکان دختر و پسر را در این نهاد تشویق میکند. وی معتقد نیست جداسازی دختران و پسران از هم به رشد و تکامل آنها کمک میکند. او میگوید فعالیت کودکان دختر که به کاسا ویکتوریا میآیند در زندگی روزمرهٔ مادران آنها بی تأثیر نبوده و روزانه شاهد است که مادران دست فروش خیابانی با مراجعه به کاسا ویکتوریا جویای ثبت نام دختران خردسال خود میشوند. پدیدهای که برای تقریباً بیست سال پیش نادر و کمیاب تلقی میشد. واقعیت این است این نهاد کوچک مردمی توانسته به خانوادهها و بخصوص زنان نان آور نزدیک شود و ضروت اهمیت تحصیل دختران آنها را به درستی دنبال کند.
آموزش مذهبی هم یکی از آموزشهای این نهاد است. اما مربیان مذهبی با خرافه پرستانی که نام خود را مروجین دین و آیین میگذارند تفاوت دارند. آلیسا میگوید: “هدف ما مذهبی ساختن کودکان نیست. بلکه میخواهیم آنها با مذهبی که در اعماق فرهنگ و تاریخ کشورشان ریشه دوانده، آشنا شوند. خود آنها هستند که کمی و کیفیت گرایش مذهبی خود را تعیین میکنند. وقتی از کلیسا کمک میگیریم این کمکها عمدتاً جنبه آموزشی دارد و به ندرت برای بهتر مسیحی یا کاتولیک شدن کودکانمان است. در ضمن فکر میکنیم این موضوع تماماً شخصی است و خانوادهها خود میدانند که تا چه اندازه و با چه شیوههایی – مثلاً عضویت در گروه موسیقی کلیسا یا فعالیت در نهادهای فرهنگی آنجا – در پرورش تفکر مذهبی کودکان خود کوشا باشند. “آنچه ما عمیقاً پایبند آن هستیم، تفهیم مفهوم شکرگزاری است. بچهها هر روز برای سلامت خود و خانوادهشان، وجود دوستانشان، وجود ارادهای که آنها را به کاسا ویکتوریا میآورد، شکرگزاری میکنند. احساس ما این است که آنها از این طریق حس دوستی به هم، پذیرش یکدیگر و مهمتر از همه مفهوم صلح را آموزش میبینند. هستند عدهای که وجود چنین نهادهایی را عملاً کُندکنندهٔ مبارزات اجتماعی مردم میدانند اما ما فکر میکنیم اتفاقاً این کودکان بسیار اصولی با حقوق اجتماعی خود به مرور آشنا میشوند و چه بسا با آموزشهای انسانی و روحیهٔ جدا از جنگ و جنگ طلبی به مبارزین واقعی اجتماعی نیز تبدیل شوند.”
کاسا ویکتوریا بر اساس معیارهای پذیرفته شدهٔ دنیای مدرن امروز، سیستم آموزشی خود را شکل داده است. گرچه ممکن است از کامپیوترهای پیشرفته و وسایل آموزشی مدرن در اینجا خبری نباشد اما عهد و پیمانی شکل گرفته که نازلترین وسایل میتوانند به بهترین وسایل آموزشی تبدیل شوند. بطور مثال بچهها از خیابان بطریهای خالی پلاستیکی را به اینجا میآورند و از آن بعنوان ظرف یا گلدانی برای پرورش گیاه یا گلهای مورد علاقهشان استفاده میکنند.
آلیسیا میگوید: «بسیار تلاش داریم از واقعیت زندگی آنها فاصله نگیرم اما میخواهیم تا آنجا که میشود به آنها آموزش بدهیم که آنها در تبدیل و تغییر دنیای پیرامون خود میتوانند فعال باشند. اگر امروز از بطری خالی پلاستیکی که در خیابان پیدا میکنند، بتوانند بهترین استفاده را بکنند، تردیدی نیست که قدمهای بلندتری برای تغییر روند زندگی خود جستجو میکنند. البته این همهٔ امید ماست و طبیعتاً ادعا نمیکنم قطعاً چنین خواهد شد.»
وی میگوید: “در مثال دیگری میتوانم برات شرح بدهم که دختربچههایی که اینجا میآیند اکثراً در گذشته از برادر یا خواهر کوچکتری مواظبت میکردند یا هنوز هم میکنند. میل به مراقبت از کوچکترها در آنها قوی است و به طور ناخودآگاه نقش مادری را برای آنها بعهده میگیرند. اما به مرور این حس آموخته شده در آنها، شکلها و فرمهای جدیدتری نیز پیدا میکند. آنها به خلق اسباب بازیهای جدید میپردازند، بجای اصرار بر حمل کودکان کوچکتر با آنها بازی میکنند، به خود فرصت میدهند تا در بازیهای جمعی شرکت کنند و مثالهای زیادی از این قبیل به فراوانی در روند کار و ارزشهای کاسا ویکتوریا قابل گفتگو است.»
«ما به تجربه آموختهایم در برابر یادگیری کودکان بردباری به خرج بدهیم. آنها ممکن است از خانوادههای پر تنش به اینجا بیایند، فقر و نابسامانهای زندگی مادران تنها، قابل چشم پوشی نیست. این مادرانِ جوانِ تنها، مدام اضطراب آیندهٔ خود و کودکانشان را دارند. عموماً از مادر خود برای نگهداری کودکانشان کمک میگیرند. توجه کنیم زندگی با مادربزرگی که او خود زندگی سختی را پشت سر گذاشته چندان ساده نیست. اینها واقعیتهای زندگی کودکانی است که به اینجا میآیند. همانطور که گفتم ما نمیتوانیم بسیار دور از واقعیت زندگی آنها حرکت کنیم اما هدفهای انسانی و مردمی که برای کاسا ویکتوریا در نظر گرفتهایم، همیشه مثل چراغی است که ما را از تاریکیها به سوی روشنایی هدایت میکند.»
«یک نمونه دیگر مثال بزنم. سالها پیش تصمیم گرفتیم شام مختصری به بچهها قبل از ترک کاسا ویکتوریا بدهیم. مخارج سالانهٔ آن برای نهاد ما کمرشکن بود. موضوع را با خانوادهها در میان گذاشتیم. خود آنها در یک حرکت جمعی برای فرزند خود و فرزندان دیگران تلاش کردند تا راههایی بیابند. امروز دهها کشاورز بخشی از محصولاتش را به قیمت ارزانی به ما میفروشد. محصولات دیگری هم به همین شکل تهیه میکنیم. میخواهم بگویم اگر تلاش خانوادهها بخصوص مادرانی که با کشاورزها سروکار دارند، نبود ما امروز نمیتوانستیم این شام مختصر را برای کودکان برنامه ریزی کنیم.»
زندگی چند هفتهای در این نهاد مردمی آموزشهای زیادی برای خود من به همراه داشت. متوجه شدم برپایی یک نهاد مردمی اگرچه آسان است اما نگهداری آن و حفظ ارزشهای انسانی حاکم بر آن به تلاش شبانه روزی نیاز دارد. از این رو فکر میکنم بازگویی تجربههای ارزشمند بنیانگزاران و حامیان نهادهای مردمی و مدنی در کشورمان ایران بی تردید میتواند چشم اندازهای جدیدی را این مسیر فراهم کند.
پانوشت:
۱ – Alicia Durán-Ballén de Gheorghita, Directora Fundación Casa Victoria
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید