گفتوگو با فرناز جعفرزادگان پیرامون ادبیات
بخش نخست / درباره ادبیات
* جامعهشناسی ادبیات در مولفهشناسی را، چگونه ارزیابی میکنید؟
حوزه کاری جامعه شناسی ادبی روی اندیشه و زبان متمرکز می شود ورابطه ای بسیار نزدیک با واقعیت اجتماع دارد. گرچه به این معنا نیست که تنها محدود به واقعیت جامعه شود. یکی از وجوه جامعه شناسی ادبیات، جامعه شناسی خواندن است. که امروزه “خوانش متن “یکی از شاخه ها ی مهم و پیچیده در حوزه جامعه شناسی ادبیات، است. «خواندن متن» در واقع مکالمه ای بین متن و فرا متن است.
جامعه شناسی خواندن، محصول ادبیات مدرن و فرامدرن است. در ادبیات کلاسیک، آن قدر نقش خالق اثر برجسته و مهم بود که دیگر جایی برای فرامتن و حتی متن باقی نمی گذاشت. حضور مؤلف در متن آن قدر پر رنگ و واضح بود که متن و فرا متن را در خود حل می کرد. اما به تدریج در ادبیات مدرن و فرامدرن، حرکتی برای حذف مؤلف و در عوض برجسته کردن نقش فرامتن صورت گرفت.
رولان بارت با تئوری «مرگ مؤلف» خود، خواننده را به عنوان یک نیروی خلاق دوباره احیا کرد که نه تنها قدرت دخل و تصرف در متن را دارد، بلکه گاه جای مؤلف را هم اشغال می کند. امروزه در ادبیات مدرن یا فرامدرن، مولفه شناسی از آن فرا متن است و مولف یا خالق اثر دیگر جایی ندارند. ژاک دریدا به عنوان یکی از تئوریسین های ادبیات پست مدرنیستی در این باره می گوید: “هر متن به تعداد فرامتن های خود مؤلف دارد و به تعداد فرامتن ها تفسیر و معنی”
با همه ی این تفاسیر من به این تئوری در مورد ادبیات کلاسیک و بهتر بگویم اشعار گذشتگان این اعتقاد را ندارم چرا که تا همیشه شعرهایشان پر تاویل و در حیات بشری جاری ست .و این که مرگ مولف پدیده ای مدرن باشد،وفقط مربوط به ادب معاصر،بلکه متون قدیم هم برهمین اساس نظریه ی بارت، به متنهای گشوده و متنهای باز،یعنی قابل تعبیرهای مختلف تقسیم می شود.
خیام، فردوسی، حافظ ، سعدی ، مولانا و نظامی ... به نظر من این شعرایی که نام بردم همیشه می توانند مثل رودخانه ای آمده از ازل در شریان تأویل در هر روزگار و زمانی جاری باشند یعنی پیوند بی زمانی این چند شاعر در هر زمان و عصری موثر واقع می افتد یا به قولی همیشه به روز هستند و هیچ کهنگی و نخ نمایی در تار و پود زبان آنها نمی توان دید. در تمام شاعران زبان فارسی حکایت پیر گنجه از لون و حدیث دیگرست
مرا طالعی طرفه هست از سخن
که چون نو کنم داستان کهن
ببینید نظامی نقاش واژه هاست تصویر پردازی ست که کمتر شاعری را یارای برابری با اوست یا بهتر است گفته شود در این میدان همآوردی ندارد تاثیری که او بر شاعران بعد از خود داشته است طوماری ست که آن را پایانی نیست . بهترین کسی که بانگ نظامی ی تصویر پرداز را نوشیده است حافظ است . حافظ از این چشمه روشن بسیار بسیار نوشیده است و بسیار بسیار در غزلهایش با اسلوب نظامی عشق بازی کرده است . در شاعران طراز اول معاصرهم نیما، اخوان و احمد شاملو توجه خاصی به این شاعر داشتهاند . کیمیاگری نظامی در زبان پر از تصویرش درخت خیال شاعران را تا همیشه ثمری دلنشین خواهد بود .
* اهمیت فرهنگ اجتماعی را، در شکلگیری جریانهای ادبی چگونه میبینید؟
همانطور که طی قرون مختلف فرهنگ و حتی نوع گفتار مردم جامعه تغییر می کند این تغییر بر اندیشه و هنر نیز سایه می افکند. در واقع این تغییرات و تجدد، منادی علم شد و باعث زایش مسیر تازه و روشنی در خلق و دریافت آثار هنری و ادبی گردید. شکلگیری جریانات مدرن ادبی به بازآفرینی زبان و ادبی دیگرگون در شعر و داستان و نقدمعاصر و پیدایش شکلی دیگر از هنر درعرصه ی ادبیات و هنر ایران گردید. هر چه فرهنگ یک جامعه بالاتر رود بر جهت دهی مثبت جریانهای ادبی و هنری تاثیر بهتری خواهد داشت و این اتفاق مستلزم داشتن اجتماعی ست که به هنر و فرهنگ ارج نهند و بدانند از طریق هنر وفرهنگ درست می توان به یک تمدن اصیل دست یافت.
* زبان و کارکردهای آن در چه پروسههایی از معرفتشناسی مدرن بازخوانی میشوند؟
معرفت شناسی مدرن بـا شـک در درستی تعـالیم گذشـته و تغییـر روش شناسایی، نگاهی نو در انداخته، و شناخت را بـا عقل استدلالی و روش تجربی و عینی محدود می کند . و به پر رنگ شدن نقش انسان ارج می نهد به طوریکه انسان ملاک اعتبار هر گونه شناخت محسوب می شود .
حوزهی کار شعر، زبان است. پس شناخت شعر باید با شناخت زبان درک شود. شعر، زبان را هرگز به عنوان کارمایهی موجود به کار نمیگیرد، بلکه شعر، وجود زبان را ممکن میسازد و خلق می کند… پس باید گوهر زبان از گوهر شعر فهمیده شود.
در معرفت شناسی مدرن با توجه به اصل عقل گرایی و انسانی و دیدن واقعیات، شعر را به سوی عین و واقع گرایی و رسیدن به شهری انسانی سوق می دهد و برخلاف گذشتگان و آثار کلاسیک که آرمان شهر را خدایی می یافتند اکنون در جستجوی انسانی بودن سوق داده می شود تا به باز آفرینی چیزی دست یابد که پیشتر وجود نداشته است. به عنوان نمونه هایدگر “شعر” را “آفرینش کلامی هستی”، می دانست اما این «آفرینش هستی» از دیدگاه او، نه هستی ویژهی شعر که کل هستی به معنای جهان موجود است، و برای این آفرینش و رابطهاش با زبان نوعی قداست قائل میشود و با استناد به شعر هولدرلین میگوید: «شعر، نامگذاری ازلی خدایان است….. آفرینش هستی به اشارهی خدایان مرتبط است.»
* هنر سروده را، در اجرا و زبان چگونه میبینید؟
هر سروده بنا به نوع سرایش آن در زبان نقشی متفاوت در بیان واجرا و متن دارد .
گاهی شعر با زبانی روایی سروده می شود که باز این زبان در بخش های مختلف متفاوت است مثلا شعر لیریک با شعری که بیان حماسی یا فلسفی یا عرفانی و اجتماعی دارد کاملا متفاوت است همچنین گاهی زبان شعر به صورت محاوره ای و بومی اجرا می گردد که باز هم این بیان در نوع خود می تواند باعث ایجاد ارتباط بین مخاطب و سروده گردد ، برای مثال : شعر گفتار، درواقع ابزاری ست که به وسیله ی واژه و جمله موجب ایجاد ارتباط بین جامعه و مردم می شود و یک فرد می تواند اندیشه ها و معانی گوناگونی را که در ذهن دارد به ذهن دیگری منتقل کند. که گاهی خبری ست ، یا پرسشی و امری. در همه ی این موارد تنها یک هدف در میان است که همان ایجاد رابطه میان گوینده و شنونده می باشد.زبان نوشتارنیز، با همه ی تفاوتی که با زبان گفتار دارد، جزئی از زبان گفتاراست ، و تبدیل نشانه های شنیدنی به نشان های دیدنی است .
البته در سروده های سپید زبان دراجرا بسیار متغییر می گردد و هر سبکی بیان و اجرای خاص خود را دارد مثلا شعر پلاستیک ،شعر حجم ، شعر تصویری و دیداری ، شعر ریاضی و… که هر یک نوع بیان و زبان متفاوت دارند که بنا به کاربرد و چینش کلمات در سروده هر کدام تعریفی خاص را می طلبند.
* دیدگاهتان را، دربارهی جهان اندیشههای: فردوسی، خیام، عطار، سعدی، حافظ، و نقشدهی جریانهای روشنگری آنها بیان کنید؟
فردوسی، خرد را ریشهی همهی خوبیها میدانست و بر این باور بود که انسان با خرد، نیک و بد را از یکدیگر میشناسد و اینگونه به نیکبختی این جهان و رستگاری آن جهان میرسد.
شرح ساده و گاه از دید امروزی ما خرافی افسانههای آفرینش و ماجراهای خدایان و شاهان و پهلوانان که موضوع میتولوژی است، در شاهنامه با مسائل اخلاقی آمیخته است و شیوه ی بیان نیز دربسیاری موارد به صورت دیالوگهای دیالکتیک، گفت و شنودهای استدلالی، درآمده است و اینگونه جهان بینی اسطوره شناسی ایران را اینطور که در شاهنامه آمده از جهان بینی اسطوره گانی کشورهای دیگر جدا میکند.
فردوسی در سراسر شاهنامه به آن چه میگوید، اعتقاد دارد و این اعتقاد را به خواننده القا میکند. به گونه ای که به نظر می رسد نوعی صداقت خاص در نوشتارش نهفته است آنچه که فردوسی به آن پرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ و افسانه ننوشت. فردوسی حقیقتا آموزگار فرهنگ ایران است .
با خواندن شاهنامه ما بیشتر به فرهنگ و آداب و سنن اصیل ایرانی و اسطوره ها و قهرمانان باستان آشنا می گردیم که این اسطوره ها نیز همخوانی هایی با اساطیر یونان و مصر و دیگر اسطوره ها نیز دارد .
یک نمونه کشته شدن ” گستهم ” به دست همسرش ” گردیه” که یکی از ناجوانمردانه ترین قتل های شاهنامه است شبیه قتل “آگاممنون” سردار یونانی به دست همسرش، گرچه ” آگاممنون به دلیل قربانی کردن دخترش به قتل رسید.
تاثیر شاهنامه ی فردوسی درطول تاریخ بر مردم چنان بود که در زمان مشروطه بسیاری از شاعران وطن پرست و آزادی خواه ، از شعر بر علیه استبداد و وسیله ای برای رواج دادن ایده و تفکرات مدرن استفاده کردند.
خیام
آنچه جهان بینی خیام را پدید آورد، خصوصیت پرسشگری او بود، خیام ذهنی پویا و خلاق داشت، و با سوالات حیرت انگیز و بی پاسخی که در شعرهایش مطرح می کند بیهوده گی خرافات و موهوماتی که در آن روزگار جلوه گر بود به سخره و ریشخند می کشد .
خیام بینش فلسفی عمیق را در شعر و رباعی ریخت ، و به نظر من همین ریشخندی که به دین و هستی و به آفرینش دارد و رگه هایی پوچ انگاری و نهیلیسم در شعرهایش موج می زند ما را به نوعی دیگر اندیشی وا می دارد که این موج فکری به جریان های روشنفکری امروز نیز می رسد و تاثیر گذار بوده است
عطار ، با صفای باطن و تزکیه ی نفس به پاسداری دل خود مشغول شد تا آنجا که هفت شهر عشق را و هفت وادی پر خوف و خطر را با اخلاص پیمود . تذکره الاولیا عطار در ایجاز و عمیق بودن مطالب و همچنین سلیس بودن و شیوایی زبان و بیان در نوع خود سرآمد نثر فارسی ست و موجب خود بنیادی تفکر صوفیان و پیوند ارگانیک آن با ذهن ایرانیان در آن روز گار است .این کتاب در کنار کتاب منطق الطیر که به نظم است از معروفترین آثار عطار و همچنین ادبیات فارسی محسوب می شود عطار ما را با جهان عرفان آشنا می کند و عرفان را به عرصه ی شعر فارسی وارد و با والایی و برجستگی خاصی به کمال نسبی خود نزدیک کرده است . عطار حتی راه رسیدن به اوج عرفان را برای مولانا جلال الدین بلخی هموار نمود که در واقع مولاناخود را وامدار و دنباله رو سنایی و عطار می دانست. و این امر در مثنوی و غزلیات شورانگیز شمس به وضوح روشن است
سعدی
آن طور که پژوهش ها نشان داده سعدی تحت تأثیر آموزههای مذهب شافعی و اشعری بوده بنابراین تقدیرگرا است و بیش از آن که تابع اخلاق بهصورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحتاندیش است.
سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته بهطوریکه شباهت قابل توجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. بسیاری ازضربالمثلهای رایج در زبان فارسی از آثار او پدید آمده و امروز بایداستعمال ضرب المثل در شعر را وامدار سعدی بدانیم . او بر خلاف بسیاری از نویسندگان هم دوره ی خود یا پیش از خود، سادهنویسی و ایجاز را در نوشتن جاری کرد که در آنها نکتهسنجی ومفاهیم عمیق وحتی طنز آشکار یا پنهان دیده میشود.
حافظ
حافظ از سعدی و دیگر شاعران قبل از خود بسیار الهام گرفت اما چنان استادانه سرود که با سروده های پیشینیان خود بکلی فرق داشت .
مکتب حافظ رندی ست و واژه ی رند بنیادی ترین اصطلاح در شعر و جهانبینی حافظ است، شناخت رندیْ شناخت جهانبینی، اندیشه و هنر حافظ است که از دید حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است . همچنین عشق ورزیدن و رنج کشیدن از نگاه حافظ روش رندان است او با زاهد کاملا در تضاد است
انسانگرایی رندانه ی حافظ از دیگر وجوه شعری اوست . حافظ باریختن عرفان و فلسفه، طنز سیاسی و اجتماعی درشعر و همچنین مسائل اجتماعی جاری در شعر باعث تاثیر جریان های شعری و روشنگری بعد از خود شد.
* سبکهای سروده پارسی در تاریخ ادبیات پر اهمیتاند نگاه خویش را، دربارهی سبکهای خراسانی، عراقی، هندی و نو برای خوانندگان ما بگویید؟
ادبیات هر کشوراز دو بخش عمده نظم (شعر) و نثر ( نوشته) تشکیل شده است.
الین آثار سروده و نوشته ها ی زبان فارسی قبل از اسلام به گات ها و سروده هایی که در زمان زرتشت بوده برمی گردد همچنین
داریوش شاه و شاپور شاه و جاماسب حکیم را می توان در زمره ی نخستین شاعران ایران نام برد چرا که سروده ها و سخنانی در زمره ی شعر داشته اند اما بعد از ورود اسلام در ناحیه خراسان بزرگ آثاری سروده و پدیدار شد، به سبک این آثار سبک خراسانی گفته میشود که نخستین سبک زبان فارسی است.
از شاعران این دوره می توان به رودکی، فردوسی، منوچهری، فرخی سیستانی، دقیقی و …. اشاره کرد.
دو رکن اصلی و عمده ی سروده های سبک خراسانی روحیه ی حماسی و اعتقاد به شاد بودن است. از دیدگاه زبانی و بیانی زبان شعرهای این سبک ، ساده و روان و دور از هرگونه ایهام و ابهام است . و به لحاظ هنری تصویر و تشبیه در سروده ها زیاد دیده می شود
بر اساس بنیان اندیشگانی، جنبه عقلانی بر جنبه احساسی و اغراق چیره است. نکات اخلاقی و پند و اندرز نیز در این دوره به شعر تزریق شده است
سروده های سبک خراسانی واقع گرا و طبیعت گراست و شاعر هر چه را که میبیند از اوضاع دربار تا محیط زندگی، جنگ، لشکرکشیها، پیروزیها و … را در شعر خود به صورت حکمت موعظه ، حماسه و مرثیه ، غنا و داستان سرایی بازتاب می دهد گرچه موضوع اصلی شعرهای این دوره مدح و سپس وصف می و معشوق است که بیشتر به صورت قصیده می سرودند چرا که قالب رایج این دوره بوده اما در قالب غزل، مثنوی و رباعی هم شعر سروده می شده .
سبک عراقی
اوایل قرن هفتم پس از حمله وحشیانه مغول ادیبان زیادی کشته شدند یا به هند و آسیای صغیر گریختند و مراکز فرهنگی از خراسان به عراق منتقل شد.
سبک عراقی در قرن های هفتم ، هشتم و نهم ، شکل گرفت .از نظر تاریخی به دوره مغول، ایلخانان و تیموری برمی گردد .
عرفان و غزل دو مختصه مهم سبک عراقی است.
ادبیات این دوره ادبیاتی درون گرا، عشق گرا و سورئالیستی است.
به لحاظ زبانی و هنری همان چهارچوب زبان سبک خراسانی است اما از منظر خواننده امروزی واژه ها قابل درکتر هستند، کلمات فارسی قدیم کم شده و به جای آن کلمات عربی در شعرها بکار گرفته شده و در ساحت اندیشگانی سروده ها و غزلیات از شرع و پند و اندرز دور شده است واگر شعری عرفانی باشد مطالب مهم عرفانی چون وحدت وجود، مساله تجلی و ظهور، ستایش بی خودی و بی خردی و… در غزلیات جایگزین شده است گرچه از قرن ششم عرفان و مطالب شرعی و اخلاقی وارد شعر شده بود از جمله شاعرانی که از این مطالب در شعر استفاده میکردند میتوان به سنایی، نظامی و خاقانی اشاره کرد. و از مهمترین شاعران این دوره میتوان به سنایی، نظامی، عطار، مولانا، سعدی و حافظ اشاره کرد.
سبک هندی
عده ای بر آن اند که آغاز سبک هندی از قرن نهم هجری به بعد می باشد و ظهور این سبک با شاعری به نام بابا فغانی که تلاش وافری در این مورد داشته صورت گردیده گرچه علت اصلی آن رفتن گروهی از شاعران به هند و استقبال دربار ادب دوست هند از شاعران پارسی ست ، به دلیل تأثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبک هندی پدیدار شد . که تقریبا تا قرن سیزدهم هجری ادامه داشت البته این سبک را سبک اصفهانی نیز نامیدهاند.
اگر بخواهیم دقیق تر به شکل گیری این سبک بپردازیم ، سبک هندی از رودکی شروع میشود چرا که کنایات و تشبیهات ظریفی در آثار رودکی می بینیم که بی شباهت به این سبک نیست گرچه بعضی نقطه آغاز آن را از زمان خاقانی میدانند. اما بسامد این سبک در سرودههای رودکی و خاقانی پایین است.
ویژگیهای این سبک به لحاظ هنری و ادبی و اندیشگانی، ایهام ،تعبیرات و تشبیهات و کنایات ، ترکیبات و معانی پیچیده و دشوارذهن و زبان ، خیالپردازی و اغراق شاعرانه ؛به کار بردن کلمات محاوره ای و بازاری در شعر؛بیان احوال شخصی و احساسات را میتوان نام برد.
از شاعران این دوره می توان به طالب آملی ، کلیم کاشانی ،نظیری نیشابوری ، عرفی شیرازی ،عبدالقادر بیدل، دهلوی ،صائب تبریزی و…. اشاره کرد.
شعر نو
شاعران تا زمان مشروطه بر اساس اوزان عروضی شعر می سرودند که اکثر این سروده ها بر اساس ذهن و زبان شاعران پیشین بود .اما از دوره ی مشروطه به تدریج احساسات و تجربیات شخصی وارد شعر شد که نیما آغاز گر تجربیات نوین شعری بود . گرچهشمس کسمایی، تقی رفعت، ابوالقاسم لاهوتی، جعفر خامنه ای و میرزاده عشقی ، از پیشگامان شعر نو بودند که تأثیر و میزان نوآوری در شعر هر کدام متفاوت بود اما درکل این نیما بود که جهان بینی عمیق و صورتشناسی نوین درشعر ارائه کرد.که قالب و محتوای آن بسیار متفاوت با شعر کلاسیک بود و موجب پیدایش جریان های شعری متفاوتی شد. بعضی از این جریانات بر اساس فرم و قالب شکل گرفته اند و بعضی براساس محتوایی نوین .
به عنوان مثال جریان شعر رمانتیک ، شعر حماسی ، شعر سپیدیا منثور شعر چریکی ، شعر پلاستیک ، شعر ریاضی ، شعر اشراقی، شعر زنانه ، شعر خواندیدنی ، شعر حجم و شعر حرکت ، شعر پسانیمایی و… … اکثر این جریانات ادبی موضوع تاویل پذیری ،چند وجهی و چند معنایی و همچنین اعتقاد به مرگ مولف درشعر راپذیرفته اند . اما گاهی پرداختن افراطی به صورت شعر و شکستن معنا موجب انحطاط شعر و عدم جذب مخاطب گردیده است ، گرچه شاعر می تواند باساختاری منسجم وبا بازیهای زبانی وبیانی و با به پرواز درآوردن مرغ خیال و ریختن اندیشه در متن شعر در مواجهه با واقعیات اجتماع چنان بسراید که ده ها تاویل از آن سروده برآید تا به ژرفای شعر شاعر آفرینها گفت .
* اهمیت انقلاب ادبی نیما را، در چه رویکردهایی میبینید؟
انقلاب مشروطه جهان تازهای به روی شاعران ایران گشود تا به تماشای چهره ی بیرونی و درونی شعر جهان بنشینند و شعر فارسی، شکل جهانی به خود گیرد. شعر ایران توسط علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج از هر جهت، ظاهری یا محتوایی، زبان و بیان، تخیل، عاطفه، تصویر، فرم درونی و بیرونی و…، با شعر اروپا (بویژه شعر فرانسه) منطبق شد و شکل جهانی پیدا کرد.
نیما با تغییر قالب و محتوا، شعر را به سوی جهانی شدن سوق داد، این انقلاب ادبی از سوی نیما و شکل گرفتن شعر نیمایی باعث پدیدار شدن شعر سپید توسط شاملو که از شاگردان نیما بود گردید که جریانهای شعری متعددی در کشور شکل گرفت گرچه در آنها ردپای شعر اروپایی و هم قدم شدن با شعر جهانی دیده می شود . از جمله این جریانها ، : جریان شعر سپید، موج نو، شعرحجم، موج ناب، شعر کانکریت، شعر چریکی، شعر ریاضی، شعر اشراق، شعر گفتار، شعر مفهومی، شعر زبانی و شعر پستمدرن (پسانیمایی).و… می توان نام برد .
ادبیات نیمایی نوع نگاه ذهنی یا سوبژکتیو را عینی یا ابژکتیو کرد، یعنی اگر در قدیم مولانا می گفت: بنفشه در رکوع آمد چو سنبل در خشوع آمد. چو نرگس چشمکش میزد که وقت اعتبار آمد.
و یا حافظ می گفت :
بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
شاعربه صورت ذهنی جهان پیرامون خود را «تعبیرگری»می کرد و درواقع در جهان دست می برد تا ذهنیت خود را حاکم کند.
نیما مانند پیامبر، که می گفت خدابه من قدرتی بده تا اشیا را آنچنان ببینم که هست، تلاشش شناخت عینی جهان بود. از نوع نگاه تعبیرگر، ما فقط می توانیم به شطحیات ناب و زیبا برسیم .
مثل وقتی کعبه به پیشواز رابعه می رود،که حیرت انگیزو زیباست، اما بااین نگاه نمی توان فضا پیما ساخت.
ادامه دارد