گفتوگو با ماندانا زندیان، تدوینگر کتاب “امید و آزادی” اثر ایرج گرگین
نیم قرن تجربهی “گفتن و نگاشتن” در یک کتاب
«کوششی برای این که بخشی از دانستهها و تجربههای کسی که نیم قرن گفته و نگاشته است، در مجموعهای گردآوری شود.»
این فرازیست از تعریف زندهیاد ایرج گرگین از کتاب “امید و آزادی”، که ماندانا زندیان، شاعر و تدوینگر کتاب نیز در پاسخهایش به این مصاحبه، آن را از پیشگفتار کتاب نقل میکند.
کتاب “امید و آزادی” به گفتهی زندهیاد گرگین، حاصل نزدیک سه سال جستوجو «میان خاطرهها، نوشتهها و نوارهای صوتی رهیده از گزند زمان و جابهجاییهای چند باره و هزار مسئلهی دیگر» است؛ این کتاب، در حکم «تلاش برای حفظ ارزشهایی» است که زندهیاد گرگین به آنها باور داشته است و شرح و ثبت زندگیاش در تاریخ رسانههای ایران…
ماجرای شکلگیری این کتاب را از زبان دکتر ماندانا زندیان بشنوید.
ایدهی تهیه و تدوین کتابی مشتمل بر زندگینامه، گفتوگوهایی در باب تجربیات حرفهای، مجموعهای از متون برنامههای رادیویی، سخنرانیها، گفتارها و یادداشتها، مجموعهای از گفتوگوهای آقای گرگین با چهرههای سیاسی و فرهنگی، و در نهایت، سخنان همکاران، فرهنگیان، هنرمندان و فعالان دربارهی ایشان از همان زمان گفتوگوهایتان با ایشان برای مجلهی “رهآورد” شکل گرفت یا پیش از آن؟ در کل، چگونه شد که شما و ایشان به فکر تهیه و تدوین چنین کتابی افتادید؟ فکر میکنم اگر ماجرای شکل گرفتن آن نخستین ایده و جرقه را برایمان تعریف کنید، خواندن آن برای خوانندگان این گفتوگو خالی از لطف نباشد.
حقیقت این است که آغاز همکاری من با آقای ایرج گرگین، بیشتر به منظور پیگیری و کمک برای آماده کردن مطلبی برای فصلنامۀ رهآورد بود- مطلبی که آقای گرگین در سفری به لسآنجلس به خانم شعله شمس شهباز- سردبیر مجله- قول داده بودند و هنوز طرح و پیرنگ مشخصی هم نداشت.
آقای گرگین، در نشستی کوتاه، برای من از طرحهای گوناگونی که در ذهن داشتند، گفتند و یادآورشدند که نوشتن خاطره یا زندگینامه، به معنای متعارف این واژهها، را به رغم خواست و سفارش دوستان و همکاران بسیار، نمیپسندند و اجرای ایدههای دیگرشان، که همانجا برشمردند، نیز به چندین دلیل، هرگز دست نداده است؛ و تاکید کردند که یکی از مهمترین این دلائل، تردید در سودمند بودن انتشار مطالب است؛ و گفتند اگر مسائلِ بیشتر مورد توجه و علاقه و تا اندازههایی سودمند برای دستکم چند صد تن از لایههای گوناگون جامعه را، به ویژه دربارۀ رسانهها، میدانستند، نوشتن را آغاز میکردند.
گفتوگوی کوتاه ما، و آگاهی از فکرها و دلنگرانیهای آقای گرگین، مرا به ایدهای برای قانع کردنشان به نوشتن رساند. متن کوتاهی نوشتم با این مضمون که اگر رادیو و تلویزیون ایران بخواهد زندگینامۀ خود را بنویسد، و اگر شما بتوانید در این داستان حاضر باشید و هر زمان، هر نظر یا پرسش را با دانای کل که راوی داستان نیز هست، در میان بگذارید، و به این ترتیب در شکل دادن به قصه و پیش بردنش نقش و اثر داشته باشید، به چه نکاتی فکر خواهید کرد؟
این یادداشت با کمک ارتباطهای انگاری گسترده، به ویژه میان نسل ما، در گسترهای بیش از انتظار من، پخش شد؛ و در اندازههای باورنکردنی پاسخ گرفت؛ تا آنجا که در یک بازۀ زمانی حدودا دو هفتهای، سیصد ایمیل پر از پرسش و اظهار نظر به من رسید و جمعآوری این یادداشتها و یادداشتهای پس از آنها، و فرستادنشان به آقای گرگین در هفتههای متوالی، پس از حدود دو ماه، ایشان را قانع کرد که جایی برای مهمترین تردیدشان باقی نیست و خواستند کار نوشتن مطلب برای رهآورد را بر اساس یادداشتهای رسیده تنظیم کنیم.
ایدۀ کار بر کتابی که امروز در دست ماست، در جریان هفت بخش گفتوگوی رهآورد شکل گرفت و ورزیده و پرداخته شد.
آقای گرگین در همان نخستین بخش گفتوگو با رهآورد به دو ایدۀ دیگر با نامهای «یادداشتهای آخر قرن» و «امید و آزادی» اشاره کردند، که در حقیقت ذهنیت نخستینِ فصلهای این کتاب بود در هیأت کارهای مستقل؛ که در نهایت تصمیم گرفتند در یک مجموعه گردآیند.
«یادداشتهای آخر قرن» به گفتارهای رادیویی و مقالههایشان بازمیگشت؛ و «امید و آزادی» به نوشتن از رسانه در ایران- فصلی که در کتابشان «رادیو و تلویزیون» نام گرفته است.
فکر افزودن گفتوگوهای خودشان با دیگران، چند سال بعد پیش آمد و ایدۀ پینوشت کتاب سرتاسر در هفتۀ آخر حضورشان و بر تخت بیمارستان.
آغاز نخستین بخش گفتوگوی رهآورد تا به انجام رسیدن کتاب، شش سال به درازا کشید.
طبق آنچه خود آقای گرگین در پیشگفتار کتاب “امید و آزادی” آورده است، آنچه در فصل مشتمل بر گفتوگوهای ایشان با چهرههای سیاسی و فرهنگی در این کتاب آمده، گزیدهایست از مصاحبههای بسیار ایشان با این چهرهها. یک جمله در پیشگفتار کتاب به قلم آقای گرگین، حسی از حسرت را به من منتقل کرد و آن این بود: «اگر همه را در دست میداشتم…» آیا تمام آنچه در این فصل کتاب آمده متن همان گفتوگوهاییست که ایشان در اختیار شما قرار داه بود یا اینکه خود شما در این فاصله توانستید گفتوگوهای مهم دیگری از ایشان با چهرههای برجستهی فرهنگی را بیابید و به آن گزیده بیفزایید؟ اگر چنین امری اتفاق نیفتاده است، به نظر شما امکانِ یافتن چنین گفتوگوهایی از ایشان برای افزودن به آن بخش در چاپهای بعدی کتاب وجود دارد؟
گفتوگوهای آن فصل، به جز گفتوگوی مشترک با نادر نادرپور و بیژن مفید، در آرشیو شخصی نویسنده و بر نوار کاست حفظ شده، و تقریبا همه از برنامههای رادیویی ایشان در رادیو امید و رادیو آزادی به جا مانده بود.
فایل شنیداری گفتوگو با نادرپور و بیژن مفید را من در جستجوهای مداوم و بسیارم برای یافتن هر چه مناسب و مربوط به این کتاب، کمتر از دو ماه پیش از درگذشتشان، در فضاهای انگاری پیدا کردم و در اختیارشان گذاشتم که در نهایت با نظر خودشان در این فصل جای گرفت.
امید من این است که هر کس، هر اندازه به آرشیو رادیو امید- نخستین رادیوی مستقل ایرانی در برون مرز، رادیو آزادی، یا هر کار شنیداری، تصویری یا نوشتاری از آقای گرگین، از هر زمان، دسترسی دارد، کارهایی این اندازه باارزش را به جامعه ارائه دهد. دریغ است این کارها که به نظر من مایۀ سربلندی تلاشهای فرهنگی برونمرز و در نگاه فراگیر، خوشتر درخشیدن ارزشهای فرهنگ ایرانیاند، در حافظۀ تاریخ ما ثبت نشوند.
هر فصل کتاب پیشانینوشتی دارد به قلم آقای گرگین. آیا این پیشانینوشتها را خود آقای گرگین به طور اختصاصی برای آن فصلها نوشته است یا شما از میان گفتارها و نوشتارهای ایشان آنها را برای هر یک از این فصلها برگزیدهاید؟ در مجموع، دوست دارم نگاهتان را دربارهی این پیشانینوشتها که به باور من هر یک حاوی نکتهی جالب و مهمیست بدانم. آیا آنها را گزینگویههای آقای گرگین یا فرازهایی از طرز فکر و دیدگاههای ایشان به شمار میآورید یا حتی فراتر از آن؟
دوران دراز کار کردن بر این کتاب، امکان پرداختن به ایدههای گوناگونِ گاه الهام گرفته و پالوده شده از آثار دیگر، به ویژه زندگینامۀ انسانهای ارزشمند جهان، را که در این دوران میخواندیم، در اختیار ما میگذاشت.
زندگینامۀ «استیو جابز» آخرین کتابی بود که هر دو خواندیم و ایدۀ آوردن گفتاوردی از نویسنده بر آستان هر فصل، از حضور عکسهایی بر پیشانی برخی فصلهای کتاب جابز آغازشد، که به مضمون فصل بازمیگشتند.
آقای گرگین تاکید بسیار داشتند که عکسهای کتاب، جداگانه و بر کاغذ گلاسه کار شود و باورداشتند حضور عکس میان متن، بیشتر برازندۀ کار مطبوعاتی است.
تصمیم نهاییشان این شد که گفتاوردهایی از خودشان در بازخوانی نهایی از متن کتاب برکشیده و در آستانۀ فصلها کارشود؛ ولی فرصت بازخوانی نهایی و انتخاب گفتاوردها دست نداد و من هر قطعه را از میان سخنانشان در همان فصل، برگزیده و بر صفحهای که دوست داشتند عنوان فصل را پیش از آغاز متن اصلی آن نشان دهد، کار کردم.
در انتخاب گفتاوردها بیش از همه به این مسئله توجه داشتم که ذهنیت و نگاه نویسنده تا اندازههای ممکن در آنچه برمیگزینم، جلوه کند؛ و در چگونگی نشاندن این جملات زیر عنوان فصل، نیز بسیار به تناسب و زیباییشناسی صفحه توجه داشتم؛ که یقین داشتم برای نویسنده مهم بود.
خانم ژیلا میرافشار، در طرح و تنظیم صفحات این کتاب، زحمت بسیار کشیدند و من تا همیشه مرهون گشادهدستیشان خواهم بود.
علاوه بر ارزشها و جذابیتهای کلی کتاب “امید و آزادی”، خواندن فصلهای “رادیو و تلویزیون” (مجموعه گفتوگوهایی با آقای گرگین دربارهی فعالیتهای رادیویی و تلویزیونی ایشان)، “امید و آزادی” (گزیدهای از گفتارها، سخنرانیها و یادداشتهای ایشان) و “چند گفتوگو” (گزیدهای از مصاحبههای ایشان با شخصیتهای سیاسی و فرهنگی) برای من به عنوان روزنامهنگار بسیار مغتنم بود اما فکر میکنم خوانندگان این گفتوگو بیشتر دوست داشته باشند سخنان شخص شما را به عنوان تدوینگر و تهیهکنندهی این کتاب دربارهی تجربیات و آموزههایی که این فصلها میتواند به نسل امروز روزنامهنگاران، خبرنگاران، فرهنگیان و دیگر اقشار جامعه انتقال دهد، بخوانند. لطفا دیدگاهتان را در این زمینه برایمان شرح دهید.
به باور من، هر متنِ آفریده شده میتواند به تعداد مخاطبان خود، تعریف و معنا داشته باشد.
همانطور که به درستی گفتید، چشمانداز نگاه شما- یک بانوی جوان شاعر و روزنامهنگار- به این کتاب، میتواند با بسیاری خوانندگان دیگر این کار متفاوت باشد؛ و نگاه شخص من نیز.
ارزش و سودمندی معرفی، نقد و بحث پیرامون اثری مانند «امید و آزادی» نیز در فراهم آوردن امکان درک و دریافت بیشتر آن است، و من از همراهی شما در این مسیر سپاسگزارم.
آقای گرگین در پیشگفتار، کتاب را چنین تعریف میکنند: «کوششی برای این که بخشی از دانستهها و تجربههای کسی که نیم قرن گفته و نگاشته است، در مجموعهای گردآوری شود.»
و این «کوشش» با چنان دقت و ظرافتی انجام شده است که کتاب به باور من پاکنویس زندگی حرفهای ایرج گرگین است.
هر متن این مجموعه، که دورانی از دهۀ چهل (مصاحبه با فروغ فرخزاد) تا یک سال پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ (مقالۀ «چو تیره شود مرد را روزگار») را در برمیگیرد، بارها بازخوانی و ویراستاری شده و با دقت بسیار در جایی که نویسنده مناسب میدانسته نشسته است.
گفتارهای رادیویی، مقالات و سخنرانیها، و نیز گفتوگوهای فصل آخر کتاب، در کنار شناساندن ذهنیت ایرج گرگین به همۀ زمانها، الگوهای ارزندهای هستند برای نسل ما که دههها را به یادگرفتن غیر مستقیم از آموزگاران تبعیدیمان سپردهایم؛ آموزگارانی که به رغم تلاش سیستم حاکم بر سرزمینمان برای مخدوش کردن چهرهشان، همچنان ارجمند و باارزش به ما آموختهاند.
سهم بزرگی از دانش، تجربه و خِرَد برای نوشتن متن گفتار رادیویی و اجرای آن، تنظیم متن سخنرانی، طرح پرسشهای یک مصاحبه، و نیز اجرای شعر، میتواند از فصلهای گوناگون این کتاب، یا سی دی همراهش، آموخته شود. به نظر من «امید و آزادی» سویۀ آموزشی نیرومندی دارد که به کار مخاطبان با علاقهمندیهای گوناگون میآید.
سودمندی سرتاسر کتاب، به ویژه فصل رادیو و تلویزیون، برای دانشجویان و دست درکاران امور رسانهای، روشن است؛ همچنین به عنوان نمونه علاقهمندان به ادبیات همروزگار ما میتوانند آثار متقدمینی مانند محمود دولتآبادی، صادق هدایت، نصرت رحمانی، اخوان ثالث، شاملو، و بسیاری دیگر را از پنجرهای تازه به تماشا بنشینند.
استقلال و ایجاز متنهای کتاب، ویژگی دیگر کار است که به خواننده امکان میدهد، هر نوشته را که میپسندد، جداگانه و در فرصتهای کوتاه بخواند.
«امید و آزادی» همچنین ثبت تاریخ سالهای نخست پس از انقلاب اسلامی، به دست یک روزنامهنگار پایبند به اخلاق حرفهای این کار است- گزارشهایی کوتاه و مستقل از سالهای جنگ و زندان و شکنجه و تبعید، که نمود تلاش یک روزنامهنگارند برای بالا کشیدن سطح بحث سیاسی در روزهای تیرهای که بدترین خشونتها رخ میداد؛ آنچه ایرج گرگین روشنگری و مبارزه مینامید.
به جز دکتر شاپور بختیار تمام چهرهها – اعم از ایرانی و غیر ایرانی – که گفتوگوهای آقای گرگین با آنها در فصل “چند گفتوگو” گردآمده است از هنرمندان، شاعران و نویسندگان هستند. علت علاقهی ایشان به گنجاندن گفتوگو با دکتر بختیار در این فصل و به نوعی، بر هم زدن یکدستی آن با آوردن گفتوگویی در حوزهی سیاست در ابتدای فصلی که دیگر گفتوگوهای موجود در آن همگی در حوزهی هنر و ادبیات است، چه بود؟
گفتوگو با دکتر بختیار، با این که نخستین متن این فصل است، آخرین کاری بود که به کل کتاب اضافه شد- در حقیقت آخرین نوار کاستی بود که پیدا کردند و به من سپردند.
آقای گرگین سخنان دکتر بختیار را در این مصاحبه باارزش، مهم، آموزنده و مناسب روزگار کنونی، میدانستند و برای پیدا کردن نوار مصاحبه هم بسیار وقت گذاشتند.
از سوی دیگر، سهمی از دقتی که نویسنده در برگزیدن و چیدن مطالب کتاب داشت، به سویۀ آموزشی کار بازمیگشت. فصل چند گفتوگو، گسترهای برای آموزش طرح و تنظیم پرسشهای گفتوگوهای رادیویی نیز هست؛ و آقای گرگین میخواستند باور خودشان را به پایبندی به اخلاق حرفهای روزنامهنگاری به خوانندۀ جوانتر نشان دهند. متن مصاحبه با یک سیاستگر نام آشنا امکان درخشانی به اجرای این خواست داد.
البته، علاقه داشتند گفتوگوهایشان را با برخی دیگر از سیاستگران نیز در کار بگنجانند، و یادم هست از گفتوگویی طولانی با مهندس بازرگان، یا برخی چهرههای سیاسی غیر ایرانی نیز یاد میکردند، ولی شوربختانه همانطور که در پیشگفتار نوشتهاند، بسیاری کارها را پیدا نکردند.
در فصل “پینوشت” علاوه بر دیدگاههای خودتان دربارهی شخصیت و فعالیتهای آقای گرگین، دیدگاههای چهرههای متعددی اعم از فرهنگی، علمی و سیاسی را دربارهی ایشان گردآوردهاید. این کار به چه صورت انجام گرفت؟ از طریق گفتوگو با آن اشخاص و جویا شدن نظراتشان دربارهی آقای گرگین؟ یا به طریقی دیگر؟ لطفا دربارهی چگونگی شکلگیری این فصل بیشتر برایمان بگویید.
پی نوشت این کتاب، تنها بخشی است که سرتاسر دور از نگاه این جهانیِ نویسنده شکل گرفت. ایدۀ افزودن چنین بخشی، به معنای همراه کردن نظر برخی دوستان و همکاران نویسنده در انتهای کار، در بیمارستان و در هفتۀ آخر حضور فیزیکیشان، توسط برادر جوانترشان، آقای جمشید گرگین، ارائه و پس از تأیید نویسنده، تا اندازهای پرداخته شد.
نظرشان بر این بود که پارههایی از متنهایی کوتاه به دست همکاران سالهای دورتر، و تنها پیرامون تلاشهای حرفهایشان، شکل گیرد. نامهایی هم به میان آمد و همانجا آقای جمشید گرگین گفتند که مسئولیت گردآوری مطالب از دوستان درون را به عهده میگیرند و قرار شد با هم در ارتباط بمانیم.
فردای همان روز آقای گرگین بدحالتر شدند و چند روز بعد هم ما را ترک کردند؛ و این ایده یا اشارهی کوتاه، تعهدی شد، مانده با آقای جمشید گرگین و من.
من با دوستان این سو تماس گرفتم و آقای جمشید گرگین با دوستان درون. از دوستان خواهش کردیم، نگاهشان را به کار ایرج گرگین، با هر شکل و شیوه که مناسب میدانند، بنویسند. من فکر کردم اگر پرسش یا پی رنگ ویژهای مطرح نکنیم، نوشتهها صمیمانهتر خواهد بود، ضمن اینکه یکدست کردن متنها میتوانست همراه ویراستاری متن نهایی پینوشت انجام گیرد.
مطالب، تقریبا، همه به صورت متنهایی با آغاز و انجام و در چند صفحه، از راه ایمیل یا فکس به دست من رسید.
از آنجا که کتاب، نام ارجمند ایرج گرگین را در جایگاه نویسنده بر جلد خود دارد، آوردن متنهای گاه طولانی بسیار در یک فصل جداگانه، مناسب نمینمود؛ من هم میبایست جایی در کتاب، ضمن توضیح چگونگی شکلگیری کتاب، یادآور میشدم که «امید و آزادی»، نگاه نهایی نویسنده را برخود نداشته، و مسئولیت هر کاستی با من است؛ و از آنجا که دوست نداشتم هیچ نوشته و نامی پیش از واژههای آقای گرگین داشته باشم، این هر دو را در یک متن ویراستاری کردم.
متنی که، پس از پایان تمام نوشتههای نویسنده کارشده، و اگر توجه کنید، به شکل فصلهای کتاب آغاز و صفحهبندی نشده است؛ همان «پینوشت» است بر متن کتابی از ایرج گرگین.
در نهایت، کتاب دقیقا با همان شکل و شمایلی که مد نظر آقای گرگین بود به چاپ رسید؟
ناشر کتاب، انتشارات شرکت کتاب لسآنجلس است. آقای گرگین، خود، در سالهای کار بر کتاب، چند بار با آقای بیژن خلیلی، مدیر این انتشارات، دربارۀ انتشار این کتاب صحبت کرده بودند و آقای خلیلی در جریان روند کار بودند.
دو روز پس از درگذشت آقای گرگین، آقای خلیلی با من تماس گرفتند و ضمن ابراز همدلی در اندوه سنگینی که همه داشتیم، به من اطمینان خاطر دادند که در انتظار کتاب خواهند ماند.
زمانی هم که کار کتاب به انجام نهایی رسید، و من فایل دیجیتال کتاب را برایشان بردم، و خواستهای آقای گرگین دربارۀ قطع کتاب و نوع جلد و جنس کاغذ و … را بازگو کردم، همچنین خدمتشان گفتم که در غیبت فیزیکی نویسنده، بسیار به این خواستها متعهدم و خواهش کردم چاپ نخست کتاب، اجرای کامل ایدهای باشد که در ذهن نویسنده بود؛ و اعتراف میکنم از آنجا که تا اندازهای از مشکلات و هزینۀ بالای این کار آگاه بودم و میدانستم خواستهای ویژۀ نویسنده بسیار بر هزینههای متعارف کار خواهد افزود، کمی نگران بودم؛ ولی آقای خلیلی با اطمینان خاطر گفتند که به اندازۀ من به ایرج گرگین متعهدند و هر چه او میخواسته، انجام خواهند داد؛ و به راستی هم چنین کردند.
به عنوان نمونه، جنس و رنگ جلد «امید و آزادی» برگرفته از جنس و دو رنگ ویژه در نقاشی روی جلد یک چاپ قدیمی اپرای La Boheme است. آقای گرگین آن کتاب را به من نشان داده بودند و من توانستم یک نسخه از همان چاپ را از کتابفروشیهای فضاهای انگاری تهیه کرده، به ناشر نشان دهم تا دقیقا آن دو رنگ را از میان دهها رنگ به کار رفته در طرح آن جلد، بر طرح سادهای که آقای گرگین برای جلدی دقیقا از جنس جلد همان کتاب، دوست میداشتند، بنشاند.
«امید و آزادی» از چشمانداز زیباییشناسی نیز اثر کممانندی است و این مسئله بسیار برای آقای گرگین مهم بود. سپاسگزاری و قدرشناسی من از ناشر وظیفهای اخلاقی است، که درک میکنم و بر خود فرض میدانم.
به عنوان یکی از دوستان آقای گرگین در سالهای تبعید، پررنگترین خاطرهای که از ایشان در ذهنتان نقش بسته است چیست؟
لبخند آرامشبخشی که تا آخرین لحظه، آذین چهرهشان بود و هیچ چیز، حتی درد و خستگی، حتی مرگ نتوانست بر آن چیره شود. لبخندی که در نخستین دقایق پس از آخرین پروازشان همچنان بر صورت رنگ پریدهشان آسمان بود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.