گفتوگوی کوتاه با مسعود اسکندری
بهانگیزهٔ نمایشگاه ویدیو آرت این هنرمند در کانادا
گفتوگو: امیر آذرنیوشه
مسعود اسکندری؛ متولد ۱۹۶۱ تهران.
کارشناسی ارشد رشته عکاسی از دانشگاه هنر تهران
مدرس رشته عکاسی در دانشگاه هنر تهران
کارشناسی ارشد رسانه مستند سازی از کانادا
نمایشگاه ویدیو آرت ورک مسعود اسکندری به نام The self (a journey into cogito ergo sum) از June 21 تا ۱۸ November در Art Gallery Hamilton با استقبال قابل توجهی از مردم و هنرمندان برگزار شد. نمایشگاهی که دارای پنج بخش بود:
Chapter 1: Consciousness; Poem: Mohammad reza Heudarzadeh; Speacker: Masoud Eskandari
Chapter 2: Contradiction; Poem: Nima Youshij; Speacker: Ahmad Shamlou
Chapter 3: Being or benign; Poem: Molavi (Rumi); Speacker: Masoud Eskandari
Chapter 4: Honorific; Poem: Davood Azad
Chapter 5: Annihilation; Poem: Forough Farrokhzad
بخشهایی که میتواند هر گونه فرهنگی را در خود اغوا کند تنها به رسیدن در یک دلیل: افکار در هم ریختهٔ همزمان با رشد فکری و جسمی. چرکنویس و پاکنویسهایی که با زبان فارسی نوشته و خوانده میشود اما ندای آهنگین پر سر و صدای جامعه امروزی است. تصاویر خود هنرمند در بخشهای مختلف ویدیوها و اشعار نیما یوشیج، زبان بیکلام انسان امروز بدون در نظر گرفتن جغرافیا است. مروری بر خویشتن و اتفاقات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تعریف دوره یک زندگی در حال گذر میشود تا اینکه همراه با بیان آخر هنرمند بتوان از درون یک دنیای سیاه و سفید به رنگ رسید. مبدأ و ریشه، سیاه و سفید است و توشه آن رنگ. داستان این نمایشگاه ورقزدن روزهای گذشته و حال و آینده است تا همراه کلام هنرمند شویم، خود را بیابیم و سرانجام خویش را. نمایشگاه بغض یک مهاجر است که در غالب آن دغدغههای انسان مدرن را تشکیل میدهد. در قسمتی از متن روی پوستر آمده:
The self is a series of photo-based videos within an autobiographical conceptual framework in five chapters. It visually illustrates my search for my lost identity and personality as a Persian immigrant artist, using a performative documentary art practice in a poetic and meditative space.
صحبت کوتاهی با مسعود اسکندری داشتهام که در پی میخوانید:
- هدف شما از برگزاری نمایشگاه این ویدیو آرت ورک چیست؟
حس اینکه توسط نشانههای مختلف بتوانم خویشتن رو پیدا کنم. در این سالهای دوری از ایران و زندگی در کانادا خودم رو گم کردم و دچار بحران هویتی شدم. همین دلیلی شد تا در ارتباط با خصوصیترین موضوع زندگیام که در ارتباط با خودم هست کار بکنم.
- نام نمایشگاه جمله معروف دکارت: “من فکر می کنم پس هستم” رو انتخاب کردید. چرا آنقدر به این جمله اعتقاد دارید؟ اصلا از کجا به ذهنتون رسید؟
تمام پنج ویدیو یک کتاب تصویری است که هر بخش تعریف موضوعی جداگانه دارد. این جمله کل مساله دکارت رو در خودش داره و به کلی تعریف و معنی بشر رو در دنیای مدرن عوض کرد و به فردیت و انسان بودن اهمیت بخشید. کل جامعه از فرد فرد انسانها با خصوصیات مختلف تشکیل شده و نیاز به توجه قرار گرفتن هر انسانی هست. مهمترین وجه تمایز انسان به خصوص در میان موجودات، اندیشیدن است که چون فکر می کند، پس وجود دارد. کسی که کل هستی رو می تواند درک کند. مساله من خویشتن بود برای همین تجزیه و تحلیل، تز من از این جمله شد.
- یکی از بخشهای کتاب تصویری شما به نام آگاهی ست و باز تمام چرک نویسهای فکری شما سیاه و سفید است. مگر آگاهی نمیتواند رنگی باشد؟
به دو دلیل با سیاه و سفید کار کردم. از آنجایی که فکر میکنم گم شدم. در یک فضای سیاه و سفید در حال دست و پا زدن هستم. در این چالش سیاه و سفید در واقع من یک گم شدنی را میبینم ولی در بخش آخر کتاب رنگ رو نشون میدم. دلیل دیگه اینکه در تمام این سالها عکاسی سیاه و سفید میکردم و پرتره سنتی تخصص من بوده و همیشه این رو دنبال کردم. آگاهی که من خویشتن از این طریق میخواهم بهش برسم هنوز در فضای سیاه و سفیده که هر قسمتی برای خودش دنیایی داره. در واقع فوکوس عکاسی موضوع و فرم و ساختاره. ریشه و دنیای عکاسی سیاه و سفید بوده و هست و اینکه هر کسی میتونه از طریق رنگها، خاکستری و یا سیاه و سفید دنیا رو بشناسه؛ مهم نوع رنگ نیست.
- در بخشهایی از پنج گانه تصویری شما اشعار نیما یوشیج دکلمه میشه. در واقع منظور نیما یوشیج میتونه وضعیت اکنون آشفته ایران باشه؟
نیما یوشیج جامعه خاصی را نشان نگرفته بلکه منظور او تمام انسانها و جوامع هست. حالا شاید در زمان سرودن شعر تحت تاثیر وضعیت ایران قرار گرفته باشه اما در کل مضمون اشعار او نوعی اعتراض است. فریادش به انسانیتی است که همان معنی جمله دکارت را یادآوری میکند.
- در قسمت سوم در دکلمه اشعار مولانا سرتیتری از یک روزنامه قدیمی به عنوان کمونیست در مهرآباد هست. شما میخواهید در قسمتی که اشعار مولانا دکلمه میشه غیر مستقیم افکار مولانا رو به فلسفه کمونیست مارکسیستی و یا مذهبی و غیر مذهبی ربط بدهید؟
نه. اصلا بحث سر این مکتبها و فلسفهها و توضیح ابعاد فکری مولانا نیست و نمیخواهم اشعار مولانا رو به گرایشهای فکری خاصی ربط بدهم. هدف هم سر باز کردن این مسایل و کنکاش آن در آثارم نیست. در واقع فریاد مولانا هم مثل نیما یوشیح انسانیت و خویشتن خویش است. در واقع هر دو در جستحوی انسانیت هستند؛ و البته من هم با نیما یوشیج یک صدا؛ «آی آدمها – آی آدمها» رو فریاد میزنم. «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید / یکی نفر در آب دارد میسپارد جان».