گفت و گو با مسعود هراتی هنرمند عکاس ساکن ونکوور
اولین نمایشگاه عکس انفرادی مسعود هراتی در ونکوور
روز شنبه ۳ ماه می اولین نمایشگاه عکس انفرادی مسعود هراتی در مرکز هنری نوا با حضور عده زیادی از مردم و علاقهمندان هنر عکاسی گشایش یافت.
مسعود هراتی که عکسهایش از هنرمندان موسیقی ایرانی و بازیگران صحنه تئاتر در ونکوور برروی سایتهای معتبر فارسی زبان از جمله سایت بیبیسی فارسی قرار میگیرد، در گفت و گویی کوتاه در محل نمایشگاه به پرسشهای ما پاسخ گفت.
برای معرفی بیشتر این هنرمند، پیش درآمد کتاب «مکث در عکس» او که به قلم خودش نبشتهشدهاست، شاید بهترین گزینه باشد. ابتدا این پیشدرآمد را با هم میخوانیم و سپس گفت و گو با این هنرمند را مورد خوانش قرار میدهیم:
پیش درآمد
ریاضی خواندن در دبیرستان علامه حلی تهران، ورود به رشته برق در دانشگاه صنعتی شریف و ادامه تحصیل در رشته نرمافزار کامپیوتر در ونکوور کانادا، آن هم تا مقطع کارشناسی ارشد، از دید برخی مسیری است نفسگیر (مانند همین جمله قبلی) و نه چندان متعارف برای عکاسباشی از آب درآمدن، چه بسا کمی نامعقول.
اما به قول شاعر «دل خوش سیری چند؟» آن هم در روزگاری که چندی خوش بودن را مرتبتی است والاتر تا سیری از عقل. پس این گونه است که باز به قول شاعر، این بار کمی کمحافظه، به خود گوشزد میکنی که «عاقل و فرهیخته را گو همه سیلاب ببر» و عکاس میشوی و عکس میگیری از الف تا ی، از زمان تا زمین. به خود میگویی که عکاسباشی بودن یعنی شاعر بودن، شاعری که کلمات شعرش از جنس لحظهاند و چه شغلی شاعرانهتر از شاعر لحظهها بودن؟ و شاعر یعنی عاشق. روبروی آینه میایستی و کنایهوار به خود آفرین میگویی از این همه خودباوری در تدبیر، غافل از این که تدبیر و عاشقی حکایت آب است و آتش. و این گونه ادامه مییابد این سیر تسلسل…
حضور در چند نمایشگاه جمعی و انفرادی در ایران و چند کشور دیگر و کسب یکی دو مدال و جایزهٔ عکس ماه و سال، انگیزههایی کوچک بودهاند در ادامه مسیری که آغاز آن تنها علاقه بوده است و امید آمیخته با شوقی چند. عکسهای این مجموعه بخشی کوچک هستند از عکسهایی که در طول چهار سال گرفتهام از این جا و آنجا، از ایران و توران، از هرجا که گذرم افتاده است، مثل زبلخان با کلاهی بر سر، در جستجوی شکار لحظهها: طبیعت و مردم جانداران پرچانه و بیجانان بیزبان، همه را تا آنجا که توانستهام، آشنا کردهام با طعم دوربینها و لنزهایم.
این عکسها تجربههای مناند مزین به نوشتههایی کوتاه از همه کس، بزرگان نامدار و دیگران نکتهسنج. در ترجمه نوشتهها، هدف حفظ مفهوم بوده است در عین وفاداری به متن تا جای ممکن. سعی کردهام گاه با وسواس که نوشتهها مکمل عکسها باشند، گاهی از همان روزنه، گاهی از زاویهای دیگر، گاهی رنگین، گاهی طناز، گاهی پرمغز. اما برداشت هرکس از عکسها و گفتههایشان میتواند متفاوت باشد از دیگری، شاید حتا ضد و نقیض. مهم این نیست که من چه میگیرم و تو چه میبینی و میشنوی، آن چه ارزش دارد سهیم کردن دیگران است در این تجربه، من با شما، شما با من. امید آن که صاحبنظران را قبول افتد و کمی درنظر آید…
مشوقانم دوستانی بودهاند «بهتر از آب روان»، خانوادهای «سبزتر از برگ درخت» و امیدی پرنقش به آینده. سپاس فراوان از دوست مهربان و یار بزرگوار، مهندس محمدرضا هراتی که در سراسر این راه در کنارم بودهاند، دوستان خوبم در مؤسسه فوژان گرافیک و به خصوص غزال امیری که با ایدههای خوب و صبر و حوصله، کار طراحی کتاب را دلپذیرتر کردند و بالاتر از همه پدر، مادر و برادرم که ادای مهر و دلگرمی بیحد آنها، مجالی میطلبد به وسعت عمر…
مسعود هراتی
اسفند ۱۳۸۷
تهران، الهیه (باغ فردوس)
آقای هراتی این اولین نمایشگاه شما در ونکوور است؟
– اولین نمایشگاه انفرادی من در ونکوور و سومین نمایشگاه گروهی است. در نمایشگاههای عمومی بعضیها موضوع خاصی داشتند و بعضیها موضوع باز و مختلف، اما این نمایشگاه موضوع خاصی دارد.
در بیشتر کارها نماد و نشان قلب دیده میشود. آیا اصراری بر اینکار بود؟
– بله موضوع نمایشگاه هم «یک فنجان عشق» است و مربوط است به عشق و قلب هم نماد کلی عشق است. در طول سالهای گذشته چندین موضوع همیشه در ذهنم بوده و هر وقت فرصتی پیش میآمده و یا عکسی که نیاز به چیدمان خاصی داشته، اگر فرصتی دست میداده و احساس میکردم که سوژه مربوط به آن موضوعاتی که در ذهنم است میشود، عکس میگرفتم.
یکی از این موضوعها، عشق بوده و بحث عشق هم چیزی نیست که تمام شود. علاقه شخصی دارم و احساس میکنم که خیلیها درگیر آن هستند. بیشتر موضوعات در ذهنم آدمها هستند. موضوع دیگری که دو دل بودم این که اول درباره آن نمایشگاه بگذارم و یا موضوع عشق، موضوع «تنهایی» بود. بعد احساس کردم چند سال است که نمایشگاهی در ونکوور برگزار نکردم و اکنون که فرصت آن است ترجیح میدهم که موضوع شادتری باشد.
نماد قلب در عکسها – چه به طور طبیعی و چه چیدمان شده – به نوعی در بیشتر کارهایتان میتوان دید و آنهایی که نماد قلب ندارند عکسهایی گویا از عشق و محبت و دوستی هستند.
– بعضیها عکسهایی هستند که دخالت در چیدمان آن نبوده از جمله یکی از آن عکسهایی که شما گفتید نماد قلب در آن نیست، ولی دو آدم هستند که در لحظه گرفته شده و یا آن عکس که در برف گرفته شده یا عکس دختر کوچک که همه در لحظه گرفته شده. میتوانم بگویم بیش از یک سوم عکسها در لحظه گرفته شده و بقیه، عکسهایی هستند که چون موضوع در ذهنم بوده، و چون موقعیت هم دست داده، آن صحنهها را چیدم. نه لزوما که خودم آن را چیده باشم ولی عکس نبوده که در یک لحظه آن را ثبت کرده باشم بلکه نیاز به برپایی، مقدمهچینی و یا ترتیب داشتهاست.
عموماً شما سوژه را چگونه انتخاب میکنید؟
– خیلی موقعها که کاری را میبینم و یا متنی را میخوانم که دربارهاش فکر میکنم، چیزی به ذهنم میرسد برای موضوع و سوژه عکس. معمولا اینها را مینویسم و اگر چیزی را ببینم که مثلا به آن فکر کردم، میگم خوب این به آن موضوع موردنظر من نزدیک است. بعضی وقت ها هم در طول زمان یک سری عکس گرفتم و بعد میبینم که اینها خط و روال و موضوع واحدی دارند. لابد ته ذهن من هم یک چیزی بوده که من موقع ثبت آنها نمیدانستم ولی بعدا دیدم که چقدر این موضوع مرا به خود جلب کرده، در آن لحظه به ذهنم رسیده که خوب من بیشتر میتوانم از این موضوع عکس جور کنم که آن چیزهایی که در ذهنم بوده و یا متنهایی را که قبلا نوشتم، همه را برپا میکنم و از آنها عکس میگیرم. موضوعها به طور موازی با هم پیش میروند و من به موضوع واحدی فکر نمیکنم و به جایی میرسد که هریک از موضوعها به اندازه کافی عکس هست که برایشان نمایشگاهی برپا کرد.
چه شد که به عکاسی و عکاسی حرفهای روی آوردید؟
من به رشتههای مختلف هنری خیلی علاقه دارم. موسیقی، خطاطی و تازهگیها نقاشی. عکاسی هم زمانی که سن من خیلی کم بود، یک دوربین عکاسی داشتم که با آن دو سه رول عکس گرفتم که همه آنها خراب شد. ظاهرا دریچه دوربین باز نمیشد. بعد از این اتفاق من دیگه دنبال عکاسی نرفتم. در آن سن هم وقتی چیزی جواب نداد، هم انگیزه آدم کم میشود و هم چیزهای دیگری هست که به آن توجه میکنید. تا بعد که دوربینهای دیجیتال آمدند و یکی از دوستان من از این نوع دوربین داشت و خودش استفاده نمیکرد. من هم سعی کردم با این دوربین یک سری عکس گرفتن. با این دوربین هم در گردهماییهای دوستانه و هم اینکه اگر در مراسمی بودیم، عکس میگرفتم که یادگاری باشد از دور هم جمع شدن. بعد که یک سری عکس گرفتم و بیشتر حالت هنری داشت، علاقهام بیشتر شد تا اینکه بالاخره دوربین خودم را خریدم. فکر میکنم سال ۲۰۰۶ بود که دوربین SLR گرفتم. دیگه خودم مطالعه کردم و تمرین کردم و در سال ۲۰۰۷ هم خواستم راجع به ایران یک کتاب درست کنم که خوبیها و نکات مثبت آن را به مردم نشان بدهم و هم اینکه به مردم اطلاعات بدهد. به این انگیزه رفتم و حدود یک سالونیم در شهرهای ایران سفر کردم و ۵۰ – ۴۰ هزار عکس گرفتم. این گونه بود که کارم در زمینه عکاسی جدی تر شد.
آیا تمام وقت به طور حرفهای عکاسی میکنید؟
در حال حاضر به طور تمام وقت عکاسی نمیکنم. درسی که خواندم کاملا با عکاسی متفاوت است. من رشته کامپیوتر درس خواندم و تخصصام بیشتر کار با کامپیوتر است.
دلیل دیگری هم که از ابتدا شروع به عکس گرفتن کردم، با این که لزوماً در زمینهٔ هنری نبود – شاید خندهدار باشد – یک کم حافظه خراب خودم بود که میخواستم عکس بگیرم و یادم بماند. در واقع به قصد کمک به حافظه خودم عکس میگرفتم. الان هم یک جوری همین کار را انجام میدهم. عکس که میگیرم و بعدا نگاه میکنم، خیلی چیزها یادم میآید.
نقاشی هم میکنید؟
خیلی کم نقاشی میکنم. با این همه کارهای مختلفی که در ذهنم است خیلی وقت نقاشی ندارم. اما در زمینه آبستره خیلی علاقه دارم. چون نیاز به تکنیک کمتری دارد ولی در عین حال میتوانم با سلیقهام کارهایی انجام بدهم که خوشم بیاید. طی یک سال گذشته کارهایی که بیشتر دیجیتال است و حالت آبستره دارد، انجام دادهام. شاید در آینده به برگزاری نمایشگاه فکر کنم.
چقدر سوژههای عکسهایت برایت جالب است که از روی آنها نقاشی بکشی و یا تأویلی از عکسهایت در هنر نقاشی ارایه بدهی؟
– اتفاقا یک ایدهای داشتم راجع به ترکیب عکس و نقاشی چون خودم تکنیکام خوب نبوده در نقاشی، نتوانستم این کار را خودم انجام بدهم. شاید روزی به کمک کسی این کار را انجام بدهم. البته چندین بار این کار شده و این روزها این کار به خاطر برنامهای مثل فتوشاپ راحتتر میشود آن را انجام داد و حتی اگر کسی قدرت نقاشی کشیدن نداشته باشد، میتواند با یک سری از عکسهای مختلف، آن عکس را به صورت نقاشی ترسیم کند.
کار و تکنیک کدام عکاسهای ایرانی را دوست دارید؟
من عکس خیلی زیاد نگاه میکنم. نه لزوماً عکس یک عکاس خاصی را، چون این روزها دوربین عکاسی اینقدر زیاد شده و مردم هم خلاقیتهای زیادی دارند و عکسهایی که میگیرند مجموع این عکسهایی که آدم میبیند، از عکسهای یک عکاس خاص، طیفشان وسیعتر است. و هم شاید حتی زیبائیاش هم بیشتر باشد که لزوماً به یک عکاس خاصی چسبیدن به آن اندازه شاید مفید نباشد. ولی عکسهای طبیعت آقای نیکول فریدنی و نصراله کسرائیان را دوست داشتم.
عکسهای شما در سایت بیبیسی خیلی مورد استفاده واقع میشود. به ویژه عکسهایی که از هنرمندان و بازیگران تئاتر میگیرید. تکنیک خودتان را دارید. به ویژه عکس گرفتن از نور موجود و جاهایی که نور کم است.
من چون خیلی شخصا به موسیقی علاقه دارم والان وقتم زیاد نیست که خیلی بتوانم عکاسی کنم، این کار من یه جورایی با یک تیر دو نشان زدن است. وقتی برنامه موسیقی میروم، چون احساس میکنم که در سالهای گذشته به هنرمندان موسیقی ایرانی لطف زیادی نشان داده نشده، من یک جوری میتوانم این هنرمندان را نشان بدهم. در عین حال، هم عکس میگیرم و هم به نوعی کار آنها را از طریق عکسها به بقیه نشان میدهم.
در مورد نور هم بله کاملا درست میگوئید؛ چون کار عکاسیاش متفاوت است چون نور خیلی کم است، شرایط خیلی بد است؛ زاویههایی که آدم میتواند عکس بگیرد خیلی محدود است. ولی سعی خودم را کردهام تا جایی که میتوانم عکسهای خوبی بگیرم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه