مرگ پایان هستی آفرینشگر نیست
شهرگان: منصور کوشان یکسال پیش، در ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ در استاوانگر نروژ درگذشت. اگر چیزی به نام مرگ نابههنگام وجود داشته باشد، به یقین مرگ منصور از آن نوع است. انسانی با تنی درست، دور از هر بیماری، با ذهنی سالم، در اوج خلاقیت و سرزندگی به ناگاه بیمار میشود و در مدت چند ماه از این جهان در میگذرد.
نابههنگامی مرگ منصور اما جز همان ناهنگامیش و اندوهی که برای خانواده و دوستانش در پی دارد، چیز دیگری ندارد که به آن بپردازیم، چرا که منصور سرشار از زندگی و آفرینش بود و این ضربهی نابههنگام در مسیر زندگی او، زندگیی که همچنان از راه کارهایش ادامه دارد، تنها ضربهای است همانند ضربههای دیگری که بر او وارد شد، و او همچنان از آن بر میگذرد و فریاد میزند،
«بگذار آسمان فرو بریزد
بگذار زمین از چرخش خود بایستد
بگذار بیگ بنگ دوباره آغاز شود
بگذار در نقطهی بینهایت صفر بایستیم
بگذار زمان و مکان در ما گم شود و ما در زمان و مکان خود دوباره متولد شویم».[i]
کوشانی که نه تنها برای کسانی که دوستش میداشتند، بلکه برای نسل ما از بیست و چندی سال پیش چهرهای هممعنای خردورزی، آفرینشگری فرهنگی و کنشگری انسانی بوده است را مرگ نمیتواند از زندگی باز دارد. منصور از شمار انسانهایی بود که هر کجا حضور داشت، پیرامونش را از بودن خود اثرمند میکرد. نشان این اثرمندی را در بیش از پنجاه اثر منتشر شدهی داستانی، شعری، نمایشی و پژوهشی او میتوان یافت، و از سوی دیگر در توانایی بیمانندش در سازماندهی و نهادسازی، آنچنان که در بنیانگزاری خانه آزادی بیان و نیز در مجلههای ماندگاری مانند تکاپو، جنگ زمان و پیش از آنها در دنیای سخن، گردون و ایران شاهدش بودیم. از ویژگیهای منصور کوشان یکی این بود که اندیشیدنش، آفرینش هنری و ادبیش، و کنشش در هم تنیدهاند. یعنی چنان نیست که او در شعرش منتزع از کنشگریش باشد؛ یا در شغلش جدا از شاعرانگیش. شعر و داستان و هنر او برآمده از اندیشه، احساس و کنش اوست. این ویژگی را در کمتر انسان مدرنی میتوان یافت. او شقه نمیشد میان اندیشه و عمل، عقل و احساس، یا هنر و اشتغال. او اندیشه بود در عمل، و عمل بود در اندیشه. هم خرد بود، هم جستجوی خرد.
هر بار که از زمان و مکان مألوف بیرون میافتاد، زمان و مکانی به شکل خودش میآفرید تا دوباره در آن متولد شود، همانگونه که در روزهای دشوار آغازین انقلاب کرد و زمان و مکان خود را در شکل شماری از مجلههای فرهنگی آفرید؛ حتا تبعید نیز نتوانست او را از این آفریدن مکان و زمان خاص خودش باز دارد، چرا که در فرصتی اندک، نه تنها نمایش و شعر و داستان و پژوهشهایش را بیش از پیش پی گرفت، بلکه توانست در کشور میزبانش به اجرای نمایش و تربیت هنرپیشه بپردازد، نمایشنامهنویس مطرح کشور میزبانش یعنی هنریک ایبسن را از دیدگاهی نو برای هممیهنانش بازشناسی کند، و نیز مجلهی جنگ زمان را به حرفهای ترین شکل، در سطحی جهانی منتشر کند.
کوشان الگویی است از انسانی که باور دارد «همان تغییری باش که میخواهی در جهان ببینی.» او منتظر نمیماند تا شرایط نشر و اجرا و سازماندهی فراهم شود. در اوج سانسور، با ترفندها و شگردهایی که بیشتر به کاری چریکی شباهت دارد، و شرح برخی از آنها را خودش در جایی گفته است، مجله راه میاندازد و به این ترتیب یکی از نخستین پیشاهنگان انتشار صدای دیگراندیشان میشود.
تبعید نه تنها نتوانست او را از زمان و مکانش به بیرون پرت کند، بلکه از آن مایهای ساخت تا به تعبیر خودش «جلوههای ظاهری» را فرو بگذارد و یکسره به آن چیزی بپرازد که برایش معنای راستین زندگی بود. او نشان داد که آفرینش و خردورزی و فرهنگآفرینی پیرایهای بر وجود او نبوده است که تنها در شرایط خاص زمانی و مکانی میهنش معنی پیدا کند، بلکه در هستی او تنیده بوده است:
تبعید
سنگی بهسنگ دیگر گفت:
– دیری ست در تو مینگرم
تو نه بهماه میمانی نه بهخورشید.
سنگ دیگر گفت:
– تبعید
از دست دادن جلوههای ظاهری ست
رسیدن بهمعنای خویشتن.
______________________
[i] کوشان، منصور. «من فریاد میزنم». عصر نو:
<http://asre-nou.net/1384/shahrivar/19/m-koushan.html >
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
علی نگهبان نویسنده، مترجم و منتقد ادبی است که تاکنون دو رمان «سهراووش» و «مهاجر» از او منتشر شدهاست. نگهبان بیش از دو دهه است که در کانادا زندگی میکند.