گفتوگو با منصور فرهنگ
حل مسئله جزایر سهگانه در گرو بهبود روابط ایران و آمریکاست
شهرگان: ماجرا با سفر محمود احمدینژاد به جزیره ابوموسی بود که دوباره اوج گرفت؛ جزیرهای از جزایر سهگانه خلیج فارس که امارات نیز ادعای حاکمیت آن را دارد. این سفر به یک بحران در روابط ایران با امارات و متحدان عرب آن در حاشیه خلیج فارس تبدیل شد تا جایی که امارات سفیر خود را از تهران فراخواند و عربستان سعودی نیز به شدت معترض ایران شد. اما ماجرای این اختلافات چیست؟ و از کجا سرچشمه میگیرد؟
دکتر منصور فرهنگ، نماینده پیشین ایران در سازمان ملل و کارشناس روابط بینالملل به این پرسشها پاسخ میدهد. او مسئله جزایر سهگانه را به بحران روابط ایران و آمریکا پیوند میدهد و به مباحث صورتی دیگر میدهد، آنگونه که مباحث حقوقی اهمیتی ثانویه پیدا میکند. گفتوگو با او را میخوانید.
***
در یک ماه گذشته بار دیگر بحث بر سر جزایر سهگانه و حق مالکیت آن بالا گرفتهاست تا جایی که طرفهای درگیر، یعنی ایران و امارات متحده عربی به زبان تهدید متوسل شدهاند. اختلاف ایران و امارات بر سر این جزایر از کجا ناشی میشود؟
ترجیح میدهم گفتوگو را از دغدغههای امنیتی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس آغاز کنم که آنها را به طرف قدرتهای غربی سوق دادهاست. این کشورها از لحظهای که استقلال یافتند تاکنون همواره لازم دیدهاند که برای امنیت و حتی بقای خود با قدرت غربی حاضر در منطقه همکاری کنند.
این قدرت غربی تا دهه ۱۹۶۰ بریتانیا بود و سپس آمریکا جای آن را گرفت، اما نکته اینجاست در فاصله خروج بریتانیا از منطقه در اواخر دهه ۱۹۶۰ تا آغاز جنگ هشت ساله ایران با عراق در اواخر دهه ۱۹۷۰، هیچ نیروی خارجی در منطقه خلیج فارس حضور نداشت و این احساس ناامنی به خاطر جنگ ایران و عراق بود که باعث شد نیروهای آمریکایی وارد منطقه بشوند.
در نظر داشته باشید که خلیج فارس شاهراهی است برای انتقال انرژی و نفت به جهان صنعتی. بیش از ۲۰ درصد از نفت مورد نیاز جهان از این شاهراه میگذرد. بنابراین هر اتفاقی که به ناامنی آن منطقه بیانجامد، به طور اجتنابناپذیری پای قدرتهای بزرگ را به منطقه باز میکند. از این رو جنگ هشت ساله ایران و عراق دلیلی بود برای ورود آمریکا به منطقه خلیج فارس و استحکام روابط آن با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس.
از این مهمتر حتی هجوم عراق به کویت و اشغال آن در سال ۱۹۹۰ بود که رابطه این کشورها را با آمریکا عمیقتر از همیشه کرد، چرا که آنها همواره نگران وقوع چنین رخدادی بودند و اکنون این ترس و نگرانی تعبیر شده بود.
از سویی ایران نیز در طول ۳۳ سال گذشته شعارهایی دادهاست که به منزله تهدید برای این کشورها تلقی میشود، شعارهایی مثل صدور انقلاب یا این که حاکمان ایران نمایندگان امت اسلامی هستند و باید رهبری جهان اسلام را بر عهده بگیرند. ایران حتی با کمک به برخی گروههای شیعه در منطقه و بسیج کردن مخالفان علیه حکومتهای کشورهای منطقه در جهت تحقق این شعارها هم گام برداشتهاست.
در هر حال مجموعه این مسائل باعث شدهاست که این کشورها همیشه نگران ایران باشند و از این رو وقتی قدرت بزرگ حاضر در منطقه نیز دچار تضادهای شدیدی با ایران است، به طوری که کار ممکن است به جنگ بکشد، آنها هم آمادگی کامل دارند که با آمریکا علیه ایران همکاری کنند.
اکنون نام خلیج فارس و حاکمیت جزایر سهگانه نمادی شدهاست از منازعه میان ایران و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس. و به نظرم تا زمانی که رابطه میان ایران و آمریکا طبیعی نشده باشد و کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز همچنان نگران رفتارهای ایران باشند، این منازعات ادامه خواهد داشت. به یک معنا، ایران فقط با امارات متحده عربی و عربستان سعودی و کویت طرف نیست، بلکه با آمریکا طرف است و حل و فصل این مسئله در گرو بهبود رابطه با آمریکا و حل مناقشه هستهای ایران است.
پس میتوان گفت که دولتهای غربی هم در منازعه بر سر حاکمیت جزایر سهگانه و نام خلیج فارس نقش دارند.
دولتهای غربی هم مثل همه دولتهای دیگر از هر شرایطی برای پیشبرد منافع خود استفاده میکنند، اما این تضادها و نگرانیها را دولتهای غربی به وجود نیاوردهاند. آنها باعث و بانی جنگ هشت ساله ما با عراق نبودهاند، گرچه از آن بهره بردهاند، مثل دیگر کشورها. در حقیقت ۴۳ کشور جهان به ایران یا عراق در دوران جنگ هشت ساله اسلحه فروختهاند که از این میان ۱۲ کشور با هر دو طرف درگیر، معاملات نظامی و تسلیحاتی داشتهاند، از جمله پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد که شامل چین و روسیه هم هست.
اما آنها مسئول این جنگ نبودهاند، بلکه مسئولان آن صدام و خمینی بودهاند. خمینی مسئول ادامه جنگ پس از تابستان ۱۹۸۲ است که نیروهای عراقی از ایران خارج شدند. آن زمان همین کشورهایی که امروز با ایران چالشهایی جدی دارند، مانند امارات، عربستان سعودی و کویت به ایران پیشنهاد دادند حدود ۲۰ میلیارد دلار غرامت جنگی بپردازند تا ایران آتشبس را بپذیرد، اما خمینی و اطرافیان او نپذیرفتند و شعار رفتن به قدس از راه کربلا را دادند تا هزینه هنگفت چند سال جنگ دیگر به ایران تحمیل شود. امروز نیز هزینه اصلی تنشها را ایران میپردازد و نه کشورهای دیگر.
اما پیش از این وضعیت تملک جزایر سهگانه چگونه بودهاست؟
تا قبل از سال ۱۹۷۰ بریتانیا به مدت صد سال این جزایر را در اختیار داشت. اما این جزایر به خودی خود اهمیتی ندارند. تنب بزرگ و تنب کوچک که همیشه خالی از سکنه بودهاست و در ابوموسی نیز حتی امروز چیزی حدود ۲۰۰۰ تن زندگی میکنند. این جزایر از وقتی که نیروهای دریایی این کشورها در منطقه مستقر شدهاند، اهمیتی نمادین پیدا کردهاند و بهخصوص جزیره ابوموسی شاید بتواند به یک پایگاه نظامی تبدیل شود.
در هر حال پس از آن که نیروهای بریتانیا این جزایر را ترک کردند، به واسطه روابط خوبی که شاه ایران با جهان داشت، حاکم شارجه با ایران توافق کرد که ایران در عمل حاکمیت این سه جزیره را برعهده بگیرد، اما در عین حال امتیازها و حقوقی هم برای شارجه قائل شود.
درباره این توافق هیچ بحثی وجود نداشت تا زمانی که ایران با آمریکا، اروپا و دیگر کشورهای جهان روابط خوبی داشت. کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم نگرانی خاصی از بابت ایران نداشتند. اما از زمانی که روابط ایران با جهان تیره شد، بحث بر سر حاکمیت جزایر سهگانه هم پدید آمد. حتی مناقشه بر سر نام خلیج فارس هم نتیجه همین تنشهاست، گرچه رشد احساسات ناسیونالیستی در کشورهای عربی نیز در این میان نقش دارد چرا که اعراب ساکن در این مناطق تا چهل یا پنجاه سال قبل طوائف و قبایلی بودند با جمعیتهای بسیار اندک که بر زمینهای محدودی حاکمیت داشتند، اما امروز صاحب کشورهایی ثروتمند و نفتخیز هستند. در حقیقت اولین کسی که نام خلیج فارس را زیر سوال برد، جمال عبدالناصر بود که به عنوان نماینده و رهبر ناسیونالیسم عرب در دهه ۱۹۵۰ از خلیج عربی سخن گفت، اما آن زمان به این مسئله توجه چندانی نشد.
در هر صورت کشورهای عربی اکنون از منازعه بر سر نام خلیج فارس سود میبرند و به واسطه تبلیغات گسترده و نفوذی که در جهان دارند، دیگران را تشویق میکنند که از عنوان خلیج یا خلیج عربی استفاده کنند.
حکومت ایران هم از این مناقشه سود میبرد چرا که از این طریق احساسات ناسیونالیستی مردم را تحریک میکند. ما در عمل میبینیم بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی که نسبت به تغییر نام خلیج فارس حساسیت دارند، دراینباره با حکومت همصدا میشوند و کنار آن میایستند.
جالب اینجاست، جمهوری اسلامی برای سالها ملیگرایی را نفی میکرد و به سرکوب ملیگرایان میپرداخت. آنها میگفتند که ملیگرایان فاسدند و تنها آنچه اهمیت دارد، امت اسلامی است. اما حال از احساسات ناسیونالیستی مردم سود میبرند.
آیا مرجعی برای داوری درباره حاکمیت جزایر سهگانه و نام خلیج فارس وجود دارد؟
درباره نام خلیج فارس چنین مرجعی وجود ندارد، چرا که نام مناطق اهمیت حقوقی ندارند. نام خلیج فارس یک سنت است که اکنون به یک منازعه سیاسی تبدیل شده. از دیرباز بر حسب عادت و سنت این آبها را خلیج فارس مینامیدهاند، حتی از دوران پیش از اسلام. ما هم میتوانیم اسناد و مدارک خود را دراینباره منتشر کنیم، اما هیچ قانونی وجود ندارد که دیگران چه نامی برای یک منطقه انتخاب کنند. کشورهای مختلف هم با در نظر گرفتن منافع خود میتوانند جانب یکی از طرفهای درگیر را بگیرند.
اما مسئله حاکمیت جزایر سهگانه را میتوان به دادگاه بینالمللی ارجاع داد، گرچه ایران تمایلی به این کار ندارد چرا که حاکمیت خود بر این جزایر را مطلق و بلامنازعه میداند واگرنه، امارات پیشنهاد دادهاست که برای حل اختلاف در این مورد به دادگاه بینالمللی لاهه مراجعه کنند.
از نگاه شما کدام حالت برای ایران بهتر خواهد بود؟ تن دادن به حکمیت دادگاه بینالمللی یا امتناع از آن؟
به نظرم همکاری ایران با امارات و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس بهترین راه برای حل این مناقشه است. میتوان به توافقهای دوجانبه رسید، مثلا این که ایران از جزیره ابوموسی استفاده نظامی نکند. در این صورت تنشها بین دو طرف کمتر میشود.
در هر حال ایران موضوع را به دادگاه بینالمللی ارجاع نخواهد داد، چرا که اطمینانی نسبت به آنها ندارند، اگرچه در این دادگاه پیش از هر چیزی باید دو طرف درگیر، قضات را قبول داشته باشند تا تضمینی باشد که به رای دادگاه تمکین خواهند کرد.
اما گذشته از همه اینها، شما نمیتوانید مسئله خلیج فارس و تقابل با کشورهای عربی را از مسئله آمریکا تفکیک کنید، چرا که این کشورها در هر مناقشهای کنار آمریکا میایستند. به عبارتی امنیت، منافع و بقای آنها در گروی همکاری با قدرت بزرگ دنیاست. اما ایران در همه این سالهایی که از انقلاب میگذرد، چنان سرمایهگذاری سنگینی روی احساسات ضدآمریکایی کردهاست که این اکر هرگونه تغییری در سیاستهای خارجی آن را بسیار دشوار میکند. این مسئله حتی منجر به یک پارادوکس برای حکومت ایران شدهاست؛ آنها از یک طرف دم از امت اسلامی میزنند، اما از طرف دیگر متحدانشان، کرهشمالی، چین، ونزوئلا و کوبا هستند.
اما دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی تنشهای میان ایران و کشورهای عربی کمتر شده بود. حتی میتوان گفت روابط ایران با کشوری مثل عربستان سعودی مدام بهتر هم میشد.
همینطور است. نکته اینجاست که در آن دوران روابط ایران با کشورهای اروپایی هم بهبود پیدا کرده بود. خاتمی برای حل و فصل مناقشه هستهای ایران نیز اقدامات مثبتی انجام داده بود که این مسئله تا حد زیادی نگرانیهای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را هم از جانب ایران کاهش میداد.
در آن دوران این دولت بوش بود که حاضر به همکاری نشد، چرا که راستگرایان و جنگطلبان در آمریکا به قدرت رسیده بودند و از آنجا که به ظاهر موفقیتهایی در افغانستان و عراق کسب کرده بودند، گمان میکردند میتوانند با ایران نیز معامله مشابهی بکنند. از این رو به پیشنهادات خاتمی پاسخ مثبت ندادند.
از طرفی در ایران هم عدهای بودند که به هیچوجه نمیخواستند مسائل میان دو کشور به شیوه مسالمتآمیز حل شود و خاتمی چنین موفقیتی کسب کند.
به این ترتیب راستگرایان و جنگطلبان در آمریکا و ایران همرای و همراه شده بودند، همانطور که در دوران گروگانگیری، شاهد یک هماهنگی سیاسی تاکتیکی میان تیم ریگان – بوش و خمینی بودیم. ریگان رقیب کارتر در انتخابات ریاست جمهوری بود و میخواست برای غلبه بر کارتر او را بیاعتبار کند. خمینی هم از این طرف میگفت که کارتر باید برود. این هماهنگی سیاسی تا حدی بود که کنگره آمریکا تصمیم گرفت تحقیق کند تا ببیند آیا میان تیم تبلیغاتی ریگان – بوش و حاکمان ایران زد و بندی بودهاست که کارتر را شکست بدهند یا نه.
پس ضروریست دریابیم در جهانی که زندگی میکنیم، راستگرایان و افراطیونی که خود را دشمن یکدیگر میدانند، در عمل به هم یاری میرسانند، مانند امروز ایران و اسرائیل. هر چقدر ایران اسرائیل را تهدید کند و سخن از محو کردن آن از نقشه جهان به میان آورد، راستگرایان اسرائیلی میتوانند با استفاده از آن افکار عمومی را به نفع جنگ تغییر دهند و در نقطه مقابل، صلحطلبان اسرائیلی علیرغم همه فعالیتهایشان تضعیف میشوند، چرا که تبلیغات جنگطلبانه ایران دست آنها را میبندد. در ایران هم که کسی جرات انتقاد از این تبلیغات را ندارد.
متاسفانه حکومت ایران سیاستهای خارجی خود را در جهت رفاه و امنیت ملت و کشور تعیین نمیکند، بلکه این رقابتها و منافع جناحی است که به سیاستهای خارجی ایران سمت و سو میدهد.
بگذارید صحنه را اینگونه تجسم کنیم که پرونده جزایر سهگانه به دادگاه بینالمللی رفتهاست. ایران و امارات چه مدارکی میتوانند ارائه دهند که حاکمیت آنها بر این جزایر را ثابت کند؟ شما از توافقنامه شاه ایران و حاکم شارجه درباره جزایر سهگانه صحبت کردید. این توافقنامه شامل چه مسائلی میشد؟
این توافقنامه برای حاکم شارجه هم حق و حقوقی درباره جزایر سهگانه قائل میشود. چنین اتفاقی در روابط بینالملل زیاد اتفاق میافتد که یک کشور در عمل حاکمیت منطقهای را عهدهدار میشود، اما از نظر حقوقی راه را باز میگذارد که کشور دیگری نیز در آنجا صاحب حق و حقوق باشد.
این حق و حقوق شامل چه مواردی میشود؟
برای مثال میتواند این خواسته را داشته باشد که این منطقه به یک منطقه نظامی تبدیل نشود یا این که ساکنان عرب آن، اتباع امارات باشند و از نظر مدنی و سیاسی، از حقوقی برخوردار باشند که حکومت ایران نتواند آن را نفی بکند. این نوع قراردادها در جهان وجود دارد، اما در مورد جزایر سهگانه، آنچه برای کشورهای عربی اهمیت دارد این است که ایران جزیره ابوموسی را تبدیل به پایگاهی برای نیروی دریایی خود نکند تا نتواند در صورت وقوع جنگ از آن علیه کشورهای منطقه استفاده کند. در هر حال کشورهای منطقه از بابت این مسئله نگران هستند و اگر قرار باشد که درباره جزایر سهگانه مصالحهای میان ایران و امارات صورت بگیرد، بیتردید یکی از راههای آن غیرنظامی کردن ابوموسی است.
نمونههای مشابه چنین توافقی را میتوانید نام ببرید؟
نمونه آن منطقهای است میان اردن و اسرائیل که سالها پیش اسرائیل آنجا را تصرف کرده بود و مردمانش در آنجا کشاورزی میکردند. این منطقه همیشه مورد مناقشه بود تا سال ۱۹۹۴ که اردن و اسرائیل قرارداد صلح بستند. مطابق قرارداد صلح، اسرائیل اجازه پیدا میکرد که تا حدود ۱۰۰ سال این منطقه را در اختیار داشته باشد، بیآنکه حق حاکمیت اردن را نادیده بگیرد. در حقیقت، منطقه تنها به اجاره اسرائیل درآمد. این نوع قراردادهای بینالمللی در مواردی که اختلافات مرزی میان دو کشور وجود دارد، رایج است و مطابق آن یکی از دو طرف میپذیرد که بخشی از آن منطقه مورد اختلاف را برای درازمدت به طرف دیگر اجاره دهد بدون آن که از حق حاکمیت خود بر آن منطقه صرفنظر کند. از چنین امکانی برای حل و فصل مسئله ابوموسی هم میتوان بهره گرفت.
نظر عامی وجود دارد که ماجرای استقلال جزیره بحرین را به مسئله حاکمیت جزایر سهگانه پیوند میزند. طبق این نظر، ایران در قبال تملک این جزایر با استقلال جزیره بحرین موافقت کرد. این نظر تا چه حد درست است؟
بگذارید اینگونه توضیح دهم تمام مرزهایی که امروز کشورهای جهان را از یکدیگر متمایز میکند و دولتها و ملتها هم به آن احترام میگذارند، به وسیله جنگها تعیین شدهاست. این مسئله خود گواه توانایی هر کشوری است و نشان میدهد قدرت کشورها برای ایجاد امنیت در این میان مهمترین نقش را ایفا کرده.
اینجا هم درباره معادلات قدرت صحبت میکنیم. زمانی که ایران استقلال بحرین را به رسمیت شناخت، نفت کشف شده بود و بحرین نیز برای نیروی دریایی بریتانیا اهمیت استراتژیک پیدا کرده بود. ایران توانایی آن را نداشت که بخواهد بر مالکیت بحرین پافشاری کند. بنابراین واقعیت را پذیرفت.
این یک بحث حقوقی نیست، بلکه بحثی حقیقی است به این معنا که معادلات قدرت در این میان نقش دارد؛ مثل سرزمینهایی که ایران به روسیه واگذار کرد. این سرزمینها در نتیجه جنگ و شکست مقابل روسیه تزاری از ایران جدا شدند، مثل آنچه در تمام اروپا و آمریکا اتفاق افتادهاست. بنابراین فقط مباحث حقوقی در اینجا مطرح نیست و نمیتوانیم به عنوان یک اصل حقوقی ازلی ابدی به مسائل مرزی نگاه کنیم. متاسفانه در دنیای ما قدرت تعیینکننده مرزها بودهاست، کمااینکه امروز هم همینطور است و اگر ایران بخواهد در برابر قدرت بزرگی مثل آمریکا قرار بگیرد و کار به خشونت بکشد، بیتردید ایران بازنده خواهد بود. بنابراین رفاه و امنیت و حیثیت ایران حکم میکند که چنین مسائلی را به شیوه مسالمتآمیز حل کند.
چند روز قبل خبری منتشر شد مبنی بر این که آمریکا بخشی از نیروهای نظامی خود را به امارات اعزام کردهاست. این ماجرا تا چه حد به تنشهای اخیر میان ایران و امارات ارتباط دارد؟
تردیدی وجود ندارد که آمریکا متحد اصلی تمام کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است؛ چنانچه در قطر و کویت پایگاه دارد و نیروی دریایی آن نیز بر منطقه مسلط است. از این رو هر گاه که امنیت این کشورها تهدید میشود، آمریکا مداخله میکند. این امر واقعیت غیرقابل انکاری است و ایجاب میکند که در معادلات به آن توجه کنیم.
در نهایت اینکه تنشهای اخیر میان ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس در پی سفر آقای احمدینژاد به جزیره ابوموسی به وجود آمد. دستاورد ایران از این سفر چه بودهاست؟
کوچکترین دستاوردی برای ایران و امنیت و حیثیت آن نداشت. تنها این احمدینژاد بود که از احساسات ناسیونالیستی مردم ایران سود برد، آن هم به طور کوتاه مدت. از این رو باید تاثیرات داخلی آن را مورد توجه قرار داد و تحلیلش کرد.
تا آنجا که من خواندم، در ایران هیچ کس جرات انتقاد از این سفر احمدینژاد را نداشت و این هم حربه او بود دست به کاری بزند که هیچ کدام از رقبا و منتقدان داخلی او نتوانند انتقادی بکنند؛ یک کار تبلیغاتی برای داخل کشور که در بلندمدت حتی برای خود او هم هیچ سودی نخواهد داشت.
در عرصه سیاست خارجی نیز چنین کاری تنها به بحران روایط ایران با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس دامن زد.
و نظرتان درباره این بحث چیست که استانی با مرکزیت ابوموسی تشکیل شود؟ این حرفها چقدر واقعگرایانه است؟
هر چقدر که ایران انعطافناپذیرتر باشد، این تقابل هم شدت پیدا میکند و ادامه چنین تقابلی به ایران کمکی نخواهد کرد. در کل باز هم میگویم، اگر ایران مسائل خود را با آمریکا و غرب حل کند، حل و فصل این مسائل نیز آسان خواهد شد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: