
چند شعر از کسرا عنقایی

۱
پرچمها
بر چهرهام سیلی میزنند،
پرندگانی که جفتهایشان را یافتهاند
از فراز سرم میگذرند
و سایههایشان
دیوار را میخراشد.
حقیقتی در میان نیست
فقط
پرچمها رنگهای گوناگون دارند
و گونه تو
کبود شده است.
۲
مرد
کنار تمام پنجرههای جهان ایستاد
و برای تمام کودکانی که میرفتند تا بمیرند
دست تکان داد.
زن
بر صندلی کنار پنجره نشست
با دستمالی از منجوقهای سرخ.
دستی تکان نداد،
اشکی نریخت.
تنها به برهوت نگریست
و حبابهای صابونی که
کودکان مرده
دمی پیش
به هوا فرستاده بودند.
۳
هنگامی که از سر خستگی
نمیتوانی شیشههای عینکت را پاک کنی
به ریلهایی میاندیشی
که پشت سر گذاشتهای
بی آن که لمسشان کنی.
در راه
همه مردهاند،
دری گشوده است
به باغی در هند،
دختری عریان
کنار ساقههای فلفل…
و ریلها از تو دور میشوند.
ابری چهره مادر را میسازد،
دست میگشایی
اما همچنان دور میشوی
دور.
قطار
در فنجانی پوشیده از برف
توقف میکند،
بوی سمرقند
تو را به سوی چشمان سبزی میکشاند
که قرنها در یخ مدفون ماند
تا روزی از راه برسی
و با خود بگویی:
« تو همیشه دیر میرسیدی …»
۴
دخترک
بر ناخن مردگان
گلبرگ میچسباند.
۵
مادر سیاهپوش
تاب خالی را
تکان میدهد.
The honstey of your posting is there for all to see