نگاهی به مجموعه داستان دنیاهای زیر یک سقف نوشتهی عبدالقادر بلوچ
شهرگان: ادوارد سعید در کتاب تأملاتی بر تبعید و ادبیات بر این باور است که گرچه تجربهی تبعید برای بسیاری تلخ و جبرانناپذیر است، اما درعینحال منجر به پیدایش استعدادها و بروز تواناییهای شخص تبعیدی میشود. این مسئله به خصوص در مورد ادبیات تبعید ارزش خاصی دارد چرا که ادبیات تبعید در نظر ادوارد سعید از آنجایی اهمیت دارد که نویسنده میتواند از طریق نوشتار تجربههای تبعید را به مخاطب انتقال دهد. انتقال این تجربهها میتواند از دردهای دوری از وطن در شخص تبعیدی بکاهد و به این ترتیب قادر است که بحرانها و نابسامانیهای نویسنده را به تصویر بکشد، نویسنده در خلال نوشتار قادر است تا به رنجهای بشری را که خودش تجربه کرده است به تصویر کشد بر سکوت و فقدان سرزمین مادری غلبه کند. به این ترتیب مطابق آنچه که سعید مینویسد اینچنین ادبیاتی به نوعی با تجارب نویسنده در هجرت در ارتباط است. درعینحال به نظر میرسد که دو نوع مختلف از انتقال این تجارب وجود دارد.
بخشی که نویسندهی فارسیزبان از تجارب داخل ایران به مخاطب در خارج از ایران میدهد و بخش دیگری که نویسندهی خارج از این ایران از تجارب و زندگی در خارج از ایران میدهد، در هر دو حال این نوشتار چه در سطح و چه در عمق قادر است تا در انتقال بخشی از تجربهی نویسنده موثر باشد و بیانگر دیدگاههای مختلف نویسنده و روایتهای موجود از زندگی در هجرت است.
مجموعهی داستانهای کوتاه دنیاهای زیر یک سقف نوشتهی عبدالقادر بلوچ که توسط انتشارات شهرگان در ونکوور کانادا به انتشار رسیده است به نوعی تجربهی نویسنده از زندگی خود در تبعید است. این مجموعه داستان کوتاه مشتمل بر بیست و نه داستان است که فضا و شخصیتهای تمامی داستانها غیر ایرانی و شکلگرفته در جغرافیای متفاوتی از سرزمین مادری نویسنده است. یکی از نکتههای قابل بررسی در این مجموعه عدم استفاده از نامها و اسامی ایرانی است، به عبارتی تمامی نامهای شخصیتها و فضا در داستان در فضایی کاملاً جدا از ایران اتفاق میافتد. در این مجموعه نویسنده تصویرهای کوتاه و متفاوتی را از زندگی افراد مختلف در فضای خارج از ایران به تصویر کشیده است. دنیاهای زیر یک سقف هم به طور نمادین نشاندهندهی همین برشهای کوتاه از زندگی افراد است که نویسنده به عنوان راوی برشهایی از آن را به تصویر میکشد. شخصیتسازی در اکثر داستانها کوتاه و نمادین است، در بعضی از داستانهای این مجموعه شخصیتها حقیقی هستند و نشاندهندهی دنیای حقیقی افراد است و در برخی دیگر از داستانهای این مجموعه مثل دیدار با آقای آلیسون و یا دو نصف آقای واتسون اکثر شخصیتها در فضای غیرمادی و غیر واقعی به تصویر کشیده میشوند. نویسنده در این مجموعه به تجربهی طیف وسیعی از دنیای غیرفارسیزبان پرداخته است و با به تصویر کشیدن آنها توانسته است نوعی اطلاعات از زندگی افراد غیر ایرانی را از زاویهی دید خود بیان کند.
گفتم: آقای آلیسون مرگ چه طوره؟
قبل از اینکه جواب بدهد، صدای پایی آمد. از پایین تپه بود. بلند شدم که سرک بکشم. آقای آلیسون داد زد: مواظب باش!
و بعد آهی کشید و خودش را رساند به گیاه تازه رستهای که من لگدش کرده بودم. آن را برداشت و عقب عقب رفت و گم شد. (دیدار با آقای آلیسون، ۱۳)
صحنهی نمادین و سورئال از مرگ و زندگی که در گیری نویسنده را با جهان حقیقی نشان میدهد در این داستان به تصویر کشیده شده است، این نمونه در میان داستانهای این مجموعه مدام در نوسان است و هر بار نویسنده قادر است تا بخشی از چالشهای میان دو دنیای حقیقی و غیرحقیقی را به تصویر بکشد، اما این تصویرها با اینکه هیچکدام در فضای بومی اتفاق نیفتادهاند تا حدودی با تجربیات بومی نویسنده در ارتباط هستند. اکثر داستانها با یک پایان بندی ناگهانی تمام میشوند، تعبیر نهایی بر عهدهی مخاطب است، مثلاً در داستان حق طبابت و یا داستانهای شخصیت و مادر کیلی مورس سالم شد، مخاطب به طرز ناگهانی با این پایان مواجه میشود. و یا در داستان بادبادک گمشده این جا هم پایان ناگهانی دارد به نوعی که فضای داستان را محدود میکند اما درعینحال نویسنده تمایل دارد تا چینش متفاوتی را به نمایش بگذارد. با اینکه فضاها محدود هستند اما نهایتاً میتوانند به تصویرسازی کامل و تمام از یک واقعیت منجرشوند.
مرد اول گفت: چیز مهمی نیست. بادبادکی از دست کودکی رها شد. من تا جایی مواظبش بودم اما حالا گمش کردم. زن گفت: ولی حالا کودکی این دورو به را نیست، رفته.
مرد اول گفت: بله حالا بادبادک مسئله من شده.
مرد دوم همان طور که به آسمان خیره شده بود به مرد اول گفت: زنا این چیزا سرشون نمیشه!
مردها سر به هوا بودند. زن سرش را پایین انداخت و رفت. (بادبادک گمشده، صفحهی ۲۱)
نویسنده در این مجموعه در چرخش میان زاویهی دید خود به عنوان راوی و بیان رویکردهای متفاوت شخصیتها در تلاش است تا نمایی از کلیت نگاهش را به عنوان یک مهاجر در زندگی و سرگذشت افراد متفاوت نشان دهد، این روایتها مسلماً از زاویهی دید نویسنده هستند و میتوانند فاصلهی زیادی با یک راوی غیرفارسیزبان از همین روایت مشابه داشته باشند. اما آن چیزی که نویسنده را به این روایتها پیوند میدهد تصویر او و تجربهی راوی و حضور او در کنار این روایتهاست که هرکدام با زاویهی دید متفاوتی مطرح میشوند.
مارک دستهایش را چسبانده بود به هم. و درحالیکه گریه می کرد به پلیسها گفت:
منو دستگیر کنین. من قاتلم. من اونو کشتم. اونجاست. تو اون اتاق …
بعد دوید و در اتاقخواب را باز کرد. من و پلیسها که به تخت نگاه کردیم با تعجب به هم نگریستیم. روی تختخواب کسی نبود. جای چند گلوله روی تختخواب و سقف به چشم میخورد (کشف مارک، ۲۷)
شخصیتهای نویسنده گاهی ممکن است نتوانند تعامل چندانی با مخاطبی که در داخل ایران زندگی کرده است بر قرار کنند، اما قادرند تا حس مشترکی را از تجربههای مهاجرت به مخاطب فارسیزبان در خارج ایران و باتجربهٔ متفاوت انتقال دهند؛ اما درعینحال نویسنده بخشی از هنرش ارتباط میان زبان مادری و شخصیتپردازی در داستانهاست، شخصیتهای داستان از الگوی خاص بومی تبعیت نمیکنند، بلکه نشاندهندهی ارتباط نویسنده با فضای غیربومی و تلاش بر ارتباط آن از طریق زبان است. به عبارت دیگر راوی یک فرد ایرانی است اما از شخصیتهای غیر ایرانی در داستان استفاده میکند که خود بازتاب محیط مهاجرت و تأثیر آن بر نویسنده است، درعینحال استفاده از اصطلاحاتی در حین این روایت پیوند زبان را با محیط غیر ایرانی ممکن میسازد مثلاً در داستان خانم شارلوت:
شارلوت اشاره کرد به کالسکه و گفت:
اگه این تخم جن بذاره منم بد نیستم. بعد بدون معطلی ادامه داد:
خب همه می گن من از سن بچهداریام گذشته، اما باور کنن خیلی بهتر از این دخترای پونزده – شونزده ساله که هنوز دهنشون بوی شیر میده از بچه مواظبت میکنم. اونا بچه رو با عروسک اشتباه گرفتن (خانم شارلوت، ۳۵)
به نظر میرسد در اکثر داستانها تلاش نویسنده ارتباط میان دنیای بومی و غیربومی است مثلاً در داستان راز آقای تامبسون وقتی در مورد هالوین مینویسد، به نوعی فضای غیربومی را به مخاطب خودش معرفی میکند نویسنده از اکثر فضاهای شناختهشده برای مخاطب آشنازدایی میکند .
با تبلیغاتی که برای هالوین میشد، من هم اگر جای او بودم روح میدیدم. خانم گفت همان روز که در اینترنت خوانده که شب هالوین ارواح به زمین میآیند (راز آقای تامبسون، ۹۰)
تخیل در این مجموعه نقش قوی بازی میکند، به خصوص که نویسنده تمایل چندانی به پایان بندیهای مشخص و کلیشهای ندارد و در اکثر داستانها تحلیل پایان آن را به مخاطب واگذار میکند. فرم نوشتاری با آنکه از لحاظ روایی دچار اشکال نیست، اما پایان بندیهای ناگهانی و همین طور چیدمان و فضای غیربومی ممکن است برای مخاطب چندان قابلدرک نباشد چرخش نویسنده میان فضاهای غیرعادی و فضای عادی و همین طور مانور میان واقعیت و رویا سبک نوشتار را به نوعی چند گانه کرده است.
در پایان میتوان گفت آنچه که در این مجموعه مشخص است فضاسازیهای غیربومی است که عموماً دلالت بر تجارب نویسنده دارد، درعینحال که نویسنده به نوعی با این فضا میتواند با مخاطب خود برقرار کند اما شاید همان طور که سعید مینویسد هدف نویسنده از به کار بردن فضای غیربومی و غیر ایرانی انتقال دانش مهاجرت و جغرافیای متفاوتی از تجارب خود است. اینگونه نوشتار از آن جهت اهمیت دارد که بازتاب حقایق زندگی در محیطی غیر ایرانی در نوشتار است و مسلماً نویسنده هنوز در چالش میان زبان فارسی و شخصیتهای غیر ایرانی درگیر است، به عبارت دیگر نویسنده در این مجموعه مشخصاً نتوانسته است بر این دوگانگی زبان و شخصیتهای غیر ایرانی فائق آید، چرا که در بعضی از داستانها با وجود آنکه شخصیتها غیر ایرانی هستند اما از اصطلاحات ایرانی استفاده شده است. درعینحال میتوان گفت که نویسنده در اکثر داستانهای این مجموعه توانسته است میان نوشتار و انتقال دغدغههایش از مهاجرت ارتباط ساختاری و معنایی برقرار کند و آن را به مخاطب فارسیزبان منتقل کند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia