فراتر از واژهها
نوشته سوامی ساتچید آناندا
ترجمه مهوش شریعت پناهی
حقیقت مطلق در ورای کلام شفاهی و یا مکتوب می باشد. حقیقت در ورای آن چه که ذهن محدود، قادر به درکش می باشد، قرار گرفته است. با این حال، ما برای بیان این موضوع که حقیقت در ورای کلمات نهفته است، مجبوریم از کلمه استفاده نماییم.
امیدوارم که خواننده گان عزیز در ورای این کلمات حقیر، به عمق مطلبی که در آن نهفته است پی برده و بتوانند به فراسوی کلمات نفوذ نمایند.
” شما باید بدانید که با همه انسانهای دیگر برابرید. وجود داشتن شما در دنیا، بدین معناست که خداوند هنوز در اینجا با شما کار دارد وشما برای کامل کردن این کار ماموریت دارید. شما همین حالا در حال انجام این ماموریت هستید. خواه این را بدانید و خواه به این حقیقت آگاه نباشید. موجودیت شما، تنها به عنوان یک فرد مجزا نیست.
شما جزئئ از یک کل هستید. یک طرح الهی وجود دارد، بگذارید به واسطه خود شما، آن طرح انجام شود. تنها یک کارگردان وجود دارد و همگی ما بازیگر هستیم.”
”هدف اصلی ما، رسیدن به شادی و آرامش است و هر کاری را که انجام می¬دهیم برای دست یافتن به همین هدف است. ممکن است بعضی¬ها به خداوند، اعتقادی نداشته باشند. ولی باید بدانیم که خدای حقیقی، خدای مطلق، خدای کل عالم هستی که در همه جا حاضر است و همیشه به وسیلۀ همه جستجو شده است ،همان عشق و آرامش درونی است.
عشق و آرامشی که همه حتی ملحدین، جستجو می¬کنند. آنهایی که به هیچ چیز اعتقادی ندارند و حتی گاه معابد را می¬سوزانند نیز در جستجوی خداوندودر نتیجه به دست آوردن آرامش و شادی هستند.
اگر کسی از من بپرسد که: “فلسفۀ شما چیست؟ خدای شما کیست؟”
به او خواهم گفت: “خدای من قادر مطلق،درون من و درهمه جاهست! او صلح و آرامش مطلق است و باید از طریق فرد فرد ما، تجربه و احساس شود.”
وقتی شما باعث بر هم خوردن صلح و آرامش درون¬تان می¬شوید یعنی دارید خدای درون¬تان را انکار می-کنید.
پول، مواد مخدر، موقعیت¬های اجتماعی و هر چه که برای دنیای بیرونی، آرامشی موقتی به ارمغان می-آورد، همه روزی از بین خواهد رفت. هیچ چیز از دنیای بیرون، به شما آرامش دائمی نخواهد بخشید. زیرا صلح واقعی همیشه در درون شما قرار دارد.
یک نوع آهوی بخصوصی هست که ما از آن مُشک می¬گیریم. خودِ آهواز وجود این ماده خوشبو که در درون دارد بی¬خبر است و همیشه در جستجوی منبع آن بوی خوب در بیرون می¬گردد و آگاه نیست که این بوی خوب از درون خود او ساطع میشود. ما هم مثل همین آهو، دائماً در جستجوی خداوندهستیم وپیوسته او را باخود داریم.
ما تجسّم صلح و آرامش هستیم، تجسم شادی هستیم. وقتی آن شادی را گم می¬کنیم دوباره سعی می¬کنیم آن را به¬¬دست آوریم. در هر کاری که انجام می¬دهیم به دنبال آن شادی درونی هستیم. آیا تا به حال دیده¬اید کسی بگوید: «من این کار را برای به¬ دست آوردن ناراحتی انجام می¬دهم؟»
خیر! حتی کسی که اقدام به خودکشی می¬کند می¬خواهد با خاتمه دادن به رنج¬هایش، شادی را به دست آورد. او می¬خواهد حتی به قیمت جانش هم که شده، آن خوشحالی درونی را تجربه کند. هدف شما رسیدن به آرامش است. اجازه ندهید هیچ چیزی، مانع رسیدن شما به آن هدف شود. وقتی به هدف رسیدید، همه چیز خود به خود برایتان فراهم می¬گردد. من هرگز آشرام و یا مُرید نمی¬خواستم. هرگز به دنبال شهرت نبودم. همیشه حتی از چنین چیزهایی، فراری بودم. حالا همۀ اینها به دنبال من می¬دوند. نام، شهرت، ستایش و سرزنش مانند ابرها می¬آیند و می¬روند. اما همواره خداوند را و درخشش خورشیدی را که در پشت ابرها وجود دارد به خاطر داشته باشید. از اتفاقاتی که پیش میآید متأثر نشوید، فقط کافی است که ساده و متواضع باشید. اگر واقعه¬ای پیش آمد آن را مورد مطالعه قرار دهید و ببینید که آیا در جهت رسیدن به هدف به شما کمک خواهد کرد؟ اگر چنین است، از آن کمک بگیرید، اگر نه، بگویید:
«من فعلاً چنین چیزی نمی¬خواهم.»
روزگاری پادشاهی بود که می¬خواست وزرایش را بیازماید. او از آنها خواست که مقداری از اشیاء پرارزش و زیبای قصر را به محلی بیاورند و نمایشگاهی ترتیب دهند. آنها تخت سلطنت را هم در وسط نمایشگاه قرار دادند. پادشاه بر آن نشست و اعلام کرد:
«ای مردم! تا قبل از غروب آفتاب بیایید و هر چه را که می¬خواهید بردارید.»
هر کسی، چیزی بر می¬داشت. اما شرط این بود که بدون اجازۀ پادشاه هیچ¬کس حق نداشت از آن محوطه خارج شود و می¬بایست در محوطه باقی می¬ماند.
در حالی که مردم در حال انتخاب اشیاء بودند و چیزی را که می¬خواستند بر می¬داشتند، پیرزن دهقان و فقیری وارد شد. همه با کنجکاوی منتظر بودند تا بدانند که او چه چیزی را انتخاب می¬کند. او به طرف پادشاه رفت و گفت:
-«سرور من، من در مورد عطایای شما شنیدم، آیا مطمئن هستید که هر چیزی را که در این محوطه قرار دارد می¬شود انتخاب کرد؟»
- «بله، چرا چنین چیزی را از من می¬پرسی؟»
- « فقط می¬خواستم مطمئن شوم.»
- «هر چه را که بخواهی، می¬توانی برداری.»
- «باشد سرور من، من شما را می¬خواهم!»
- همه حیرت¬زده گفتند:
-«او چگونه جسارت چنین خواسته¬ای را به خود داده است؟!»
پادشاه گفت:
-“بله! من هم داخل این محوطه هستم. همۀ شما از وسایل من انتخاب کردید ولی او، مرا انتخاب کرد.”
پادشاه رو به پیرزن کرد وگفت:
« بله! من مال تو هستم، بنابراین هر چه که متعلق به من است، از آن تو نیز خواهد بود.»
این همان کاری است که ما باید دررابطه با خداوند انجام دهیم. یعنی اول از همه، اورا بخواهیم. آنقدر به دنبال ریزه¬خواری و چیزهای بیهوده نباشید. اگر واقعاً چیزی را می¬خواهید ابتدا صلح و آرامش درون¬تان را به دست آورید. به دنبال کمتر از آن ندوید. آن وقت همه چیز را به دست خواهید آورد.
پارک¬ها و قصرهای زیبا و موسیقی¬های دلنشین همگی دردرونتان به انتظار شما می¬باشند. چرا برای چنین چیزهایی در بیرون جستجو می¬کنید؟ کل عالم، در درون قرار دارد.”
از کتاب” فراتر از واژه ها”
برای اطلاعات بیشتربه وبسایت ما مراجعه کنید
www.persiabookstore.com
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید