![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
بازداشت مصطفی عزیزی؛ تلخی و رنح یک بازگشت شجاعانه
![بازداشت مصطفی عزیزی؛ تلخی و رنح یک بازگشت شجاعانه ](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2012/03/018351072_30300.jpg)
هنگامی که مصطفی عزیزی در فیسبوک شخصی خود با دوستانش خداحافظی میکرد و از سفری ابهامآمیز و پر رمز و راز صحبت بهمیان میآورد، شاید کمتر کسی در ذهن خود سفر شجاعانه این نویسنده و تهیهکننده تلویزیونی را، به ایران متصور میشد. او که از سال ۲۰۱۰ در تورنتو کانادا ساکن شدهبود، پس از این خداحافظی فیسبوکی، چندین هفته خبری از مصطفی عزیزی منتشر نشد.
سایت ایران وایر مینویسد: «مدتها کسی از دستگیری مصطفی عزیزی، تهیهکننده و نویسنده سرشناس برنامههای تلویزیونی خبر نداشت. او در سکوت خبری در سلولهای انفرادی بند دو الف وابسته به سپاه پاسداران مستقر در زندان اوین بهسر میبرد و به مدت یکماه تحت فشار و بازجویی باقی ماند تا وقتیکه به بند هشت، سالن هفت زندان اوین منتقل شد و خبر حبساش به بیرون از زندان درز پیدا کرد.»
آرش عزیزی فرزند مصطفی عزیزی که در لندن بهسر میبرد، میگوید پدرم را در روز اول فوریه به جرم توهین به رهبر و تبلیغ علیه نظام متهم کردهاند ولی بنا بهخواست خانواده در ایران بود که مساله دستگیری او زودتر از این علنی نشد. تاریخ دادگاه مصطفی عزیزی روز اول ژوئن تعیین شده است.
گفته میشود مصطفی عزیزی که برای نگهداری از پدر بیمارش به ایران بازگشتهبود حدود دوماه پیش دستگیر و به زندان اوین بردهشد.
مصطفی عزیزی در گفتوگویی با همکار ما سپیده جدیری که درتاریخ ۲۴ ماه مارس ۲۰۱۲ در شهروند بیسی و سایت شهرگان منتشر شد، پیرامون مهاجرت و حضور در کانادا میگوید:
« … سردی رابطهی انسانی در اینجا برایم جذاب نیست. در ایران مشکل این را داشتیم که حریم خصوصی معنی نداشت اینجا مشکل این است که هر کس یک دیوار چین دور خودش کشیده و از این که بیگانهیی از این دیوار عبور کند در هراس است. نزدیکترین یار و مونس بسیاری در اینجا «سگ» و گاه «گربه» است و خانواده، پدر و مادر و فرزند، تبدیل شده است به مرد یا زنی تنها و سگاش!»
او در بخش دیگری از این گفتوگو میگوید: «اگر مهاجرت در جوانی معنی داشته باشد در میانسالی مضحک است… من مهاجرت نکردم و اکنون مانند تبعیدیها روزگار میگذرانم… تا حالا که مثل مهاجران زندگی نکردم یعنی جذب کار و بار اینجا نشدم. کارهای کوچکی اینجا و آنجا کردهام اما اینها را اسمش را نمیگذارم زندگی جدید. بیشتر جسمی در اینجاست و روحی سرگردان در ایران. اما بههر حال کارهایی را شروع کردهام که اگر به بار و بنشیند شاید بشود گفت: «زندگی جدید».
اما درنهایت او نتوانست سرگردانی و گمگشتگی روح خود را تاب آورد و در سفری پررمز و راز «سر را ز تَن کَنَد تا بر سرِ درد بکوبد».
ما خواستار آزادی فوری و بیقید و شرط این نویسنده جسور که تنها به جرم بازگشت به موطناش دستگیر شد، هستیم.