
نگاهی به مجموعه شعر «آفتابه شاد» اثر محمدرضا طاهرنسب
غالب شعرها خواهان نوعی ارتباط با مخاطب است اما نه به شکل مستقیم . اداراک غالب کار ها بازیگوشانه و خودآگاه است و دائمن در حال دست انداختن و تمسخراست . اما آنرا بهگونهای جدی و مصمم و قاطع انجام میدهد. نمیتوان به صراحت گفت که مجموعه آفتابه شاد فانتزی سازیهایش از التهاب و جاذبههای ژورنالیستی و عامهپسند برخوردار است اما در کل مضمون پردازیهایش در این دفتر قریحه روشنفکرانه و فیگور دانایی کلی را به چالش میکشاند و تمهیدات زبانیاش از ذهن بازیباور کودکانه تا فیگور یک آدم بالغ و با خبر چیزدان در نوسان است. گاه با ادراکی ریاضی گاه با کردار فلسفی، ترفندهای آیرونیکاش را با ذهن غیر متمرکز و جدی و شعفی کودکانه به هم مرتبط می کند. محمدرضا طاهرنسب می تواند با همین یک دفتر، برگی از شعر طنزسیاسی معاصر را از آن خود کند:
سالها ریاضت کشیدم تا خودم را به شکل یک مربع در آورم
روی پرچین باغی بنشینم و
بر اتمسفر و خلاء واقف شوم.
برای زندگی جنگیدم
توی دستم یک پرچم سرخ بود و
در گلویم صدای ساردین .
برای یک سرباز وطن فروش
چیزی با ارزش تر ازیک تپانچه و
تمثال رهبر حزب وجود ندارد.
اما نه مگر مربع ها به زاویه اشراف دارند
گاهی که از نزدیک با خودم مواجه می شوم
انگار ساردینها در من جنبشهای سکولار دست زدهاند .
انگار شروع کردهاند به خوردن مجاری تنفسیام .
اردیبهشت ۹۷