Advertisement

Select Page

شعری از محمود حسینی

شعری از محمود حسینی

بین کلمات که آرام آرام ِ صدای‌شان را هم در گلوی باد بسته باشند

نانوشته می‌توانید خط کشید زیر کلمه‌ی ترس روزی مردی

خط نکشیدم که در زبان مرده‌ها به راه‌های رفته محکومم نکنید لطفن!

این آخرین جمله‌ی یک اعدامی بود که پیراهن جوان‌اش بر طناب دار باد می‌خورد اما خشک نمی‌شود این خون

 گرم است تا حرف تازه‌ای بگذارد در فردایِ شما هم بخندید

گردن‌اش را شکسته‌اند یا بریده خم می‌کند زیر پای شما تا در فردا در باغچه‌های خانه‌ها گل بکارید

این جوی روان در خیابان پرسان پرسان روی پای خودش ایستاده می‌آید به ریشه‌ها می‌رسد به حالا خیال‌تان را از این آب و هوا راحت‌تر بردارید و بگذارید دانه‌های شما درخت

 تازه برویاند

در زبان مادری شما میوه‌ها همیشه رسیده اند.

این یک جمله امری‌ست

لطفن به این قاب عکس فارسی بیشتر دقت کنید!

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights