نقد و تحلیلی بر مجموعه داستان باجی نوشتهی نعمت مرادی
کتاب باجی در سال ۱۳۹۶از انتشارات نشر هشت منتشر شد و به چاپ سوم رسیده است. این کتاب مشتمل بر دوازده داستان با نام های زنانه می باشد، داستان ها خرده روایت های مستقل از یکدیگر هستند که در فضا و زمانی هموند با شخصیت هایی منفصل و چند شخصیت تکراری در روایت به یک سویه ی پرداختی از سوژه ی ذهنی مولف ، نقش ایفا می کنند.
تحلیل روان شناختی شخصیت ها،بنا به بینش زیبایی شناسی و تعلیق افکنی شخصیت ها و طرح آن ها ناتمام هستند. و شیوه ی مدرن داستان بر ساختار رئالیستی فضا می چربد. در تمام داستان شخصیت باجی که نام کتاب را بر دوش تاویل و دریافت مخاطب دارد، حضوری مستقیم یا غیر مستقیم دارد.
باجی استعاره ی ذهن اجتماع واپس زده ی مردمی در جغرافیای کوچک فضایی روستایی است که می تواند تاسی جز از کل و نماد ایران باشد و باجی پردازشی از تقدس مآبی و در عین حال هراس از نیروی ماورایی باورهایی رشد یافته در فرهنگ و عقیده ی یک ملت است. کسی نمی داند باجی از کجا با کدام پیشینه ی محلی و زمانی در اجتماع حضور یافته و کسی او را دوست ندارد اما حضور قدرت وی در ایجاد خطر در ذهن تک تک افراد در تمامی داستان ها نماد باور های عقیدتی است، در داستان ملوک، زن که خواب گربه را برای باجی تعریف می کند ، چاقویی در دست دارد برای کشتن ترس ها و به شکل تعین یافته اش در بدن باجی، اما نهایتا خود کشته می شود. و در تمام داستانها مرگ هایی که اتفاق می افتد نمادین است.
از منظر نشانه شناسی زیر ساختهای طویل و پردازش های متاثری در این داستانها یافت می شود که نعمت مرادی به خوبی از آن بهره گرفته است. علامت هایی که به صورت چنگ در صورت مقتولین یافت می شود مدلول آن رهیافت باوری است که بر قدرت زاییده ی خرافه و عقیده ، پیروز نمی شود زیرا تفکری کهنه در لایه های مستتر جامعه رسوخ کرده است.
داستان اول برای ایجاد کشش ، انتخاب موجه ای است و شخصیت استوار احمدی، کدخدا و باجی نیمه رها می شوند تا تعلیق موجهی برای کاوش ذهنی مخاطب به وجود بیاورند. زن های داستان هرکدام اشاره ی لیزناکی به یک بعد روانی اخلاقی اجتماع دارد. انتخاب زنان برای تشریح بافت هموند اجتماعی روایت از نقطه نظر فمینیستی این قدرت را دارد که به همه ی جامعه تعمیم داده شود.زیرا زن در خانواده حضوری مستمر و رابطه ی غیر مستقیمی در باورهای خانواده دارد. و نقش زنان در جامعه برای استیلای فرهنگی تزریقی یا ضد یک فرهنگ بسیار موثر است و مثال بارز آن در سالهای رفع حجاب رضاشاهی برای عبور از تحجر و تجدد یابی که نقش مهمی را ایفا کردند.
در داستان مشی خانم که با سایر داستان ها توفیر دارد . خرده روایت هایی که به صورت انکار پایان تعلیق های موثری در ذهن مخاطب ایجاد کرده بودند. با مرگ استوار احمدی به روایتی کامل بدل می شوند. باربارا هرشتاین اسمیت در مورد پایان روایت نوشته است:«پایان وقتی می رسد که انتظار مخاطب برآورده شود» و البته این پایان وابسته است به حس مخاطب از تثبیت معنا و یکی شدن با متن. شیوه ی مستقل و در عین حال در هم تنیده ی داستانها،تجربه ی مدرنی است و می تواند مناسبتی از بافت متسلسل قاب را در پیرامون قصه های منفک ایجاد کند.جهانی محدود را با رخدادهایی شبیه به هم به جهان کلی پیرامون انسان تعمیم دهد. حوادث متن را با جابه جایی شخصیت ها در محدوده ی معنایی با توجه به محدوده ی معنایی ارسطو، به رخدادها پیوند بزند. زمان در داستان معلق است و این نشانگر امتداد روایت در هر زمان می باشد.
داستان شمامه در این مجموعه از لحاظ شیوه ی روایت متفاوت و سیال ذهن شخصیت ها هرچند کمی ناموفق اما مدام در حال پرش های تعین پذیری شخصیت هاست تا ژانری درونی را در اندام مشامه و فرشته و عروسک عینی کند.موهای سفید و چشمهای کور هرچند بدون پرداخت به آلبینیسم یا زالی روایتی از بیماری را رقم زده و نشانه مند هستند اما به علت پرداخت های وحشت زیر ساخت ژانری ترسناک شده اند.
داستان کوکب عطف جهان بینی مولف را به شکل روایتی با پایان بسته بدون حضور باجی که نماد خرافه است می تواند حضور مولف را در داستان باور پذیر کند. و بدن راوی را به ذهن نعمت مرادی گره بزند تا امتداد گذر وی را در فضای روستای داستان برای مخاطب تبیین نماید. زن داستان کوکب منفعل از تاثیر خرافه نیست و با عشق به جنگ جمعیتی که می خواهد در خرافه و عقیده و باور خویش و نسلهای بعد بماند ، می رود. اینجا کوکب ضد تمام زنان روایت های دیگر است و نقش زن را در باور پذیری عقاید خرافی و یا تجدد پذیری برجسته می نماید.
داستان لوکی به شدت زنانه و زخم های تفکرات زن ستیز را برجسته می نماید. اشاره ی لیزناکی به زنان علیه زنان و مرد سالاری در کنه ازدواج های خردسالی را به صورت برجسته ای نمادین و روایت می کند.
داستان بلقیس در این مجموعه با پایان معلق ، بعد از دو داستان گل خنان و باجی، سعی در گره افکنی در ذهن مخاطب است تا برای گشودن این گره تا پایان مجموعه همراه شود. این روایت ها از نگاه پوزیتیویسم جایی در فضای عینی تجربه ای از قصه های کهن مادرها و مادر بزرگ ها را زنده می کند.
در این مجموعه نعمت مرادی از کهن افسانه ها به زیر ساخت روایتی غیر معمولی راه یافته است تا واقعیتی را در بافت هموند دوازده روایت برای مخاطب همرسانی کند. که هر کدام در چارچوب شناخت هرمنوتیک خود جای گرفته اند. میان مکاشفه ی نهایی نویسنده و بیان روایت مناسبتی تجربه گرایانه وجود دارد و رهیافت مخاطب به این مکاشفه پلی است که لذت داستان را ایجاب می کند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.