نگاهی به کتاب «آیشمن در اورشلیم: گزارشی در بارهٔ ابتذال شر»
اثر هانا آرنت. نشر پنگوئن.
تهیه کننده: شیوا شکوری
این متن اقتباسی است از نظرات «اموس الون[۱]» در باره ی کتاب «آیشمن در اورشلیم» و تحقیقی است در مورد شخصیت های مهمی که در کتاب نام برده شده اند. (متاسفانه در ترجمه ی فارسی کتاب، این بخش ارزشمند بسیار مختصر آورده شده است.)
«آدولف آیشمن» مسئول «اداره ی امور یهودیان» در «اداره ی اصلی امنیت رایش» و یکی از افسران بلند پایه ی حزب نازی بود که در جنگ جهانی دوم دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به کوره های آدم سوزی صادر کرده بود. او در سال ۱۹۳۸ «اداره ی مرکزی مهاجرت یهود» را بنا نهاد. این اداره اختیاردار صدور مجوز به یهودیانی بود که خواستار ترک اتریش بودند و اموال شان را به هنگام بازگشت مصادره می کرد.
پس از شکست هیتلر در جنگ جهانی دوم «آدولف ایشمن» همراه خانواده با اسم و فامیلی ناشناس (نیکلاس کلمنت) به آرژانتین گریخت. در آن جا توسط «آژانس یهود» شناسایی شد و به رهبری «دیوید بن گوریون» (اولین نخست وزیر اسرائیل و پایه گذار آژانس یهود به عنوان اولین سازمان صهیونیستی- سیاسی در جهان) ربوده شد و به اسرائیل برای محاکمه برده شد. برای او محاکمه ای ترتیب داده شد و او به اعدام محکوم شد و حکمش در سال ۱۹۶۲ اجرا شد.
آرنت در سال ۱۹۶۱ در جایگاه خبرنگار روزنامه ی نیویورکر به اورشلیم رفت. البته این ایده ی نیویورکر نبود بلکه خواسته ی خودش بود. او که تا آن زمان قصابی نازی چون آیشمن، ندیده بود به بنیاد راکفلر نامه نوشت که «این احتمالا تنها شانس اوست.»
او دوست داشت از طریق شهادت های دادگاه به ذهن آیشمن راه یابد و به کشف کل فروپاشی اخلاقی نازی ها در جامعه ی اروپا دست یابد. نتیجه اش همان طور که برای اولین بار در نیویورکر بیرون آمد و بعدها به صورت کتاب، تا حد زیادی گزارش محاکمه بود و تلاشی برای بررسی چگونگی مواجهه ی دادگاه با جرمی که در کتاب های قانون پیدا نمی شد.
این کتاب طوفان برانگیز که باعث از هم پاشیدگی بسیاری از دوستی ها و یکپارچگی خانواده ها شد ترکیبی از فلسفه و مشاهدات روز به روز آرنت است که هم سبکی مدلل دارد و هم یاداور طعنه ها و کنایه های هجدهم برومر کارل مارکس از ناپلئون سوم است. در این کتاب تصویر جدیدی از آیشمن در مقام جنایتکاری بوروکراتیک و سخت کوش و در عین حال شر داده شده است. شخصیت متوسط و بی روح آیشمن درهمان اولین روز دادگاه ضربه ای به آرنت زد. واکنش اولیه ی او در نامه هایی که به یاسپرس، مک کارتی و بلوچر نوشته است بسیار امپرسیونیستی بود. او نوشت: «او حتی شوم یا شیطانی هم نیست.»
روانپزشک دادگاه اسرائیل وقتی که آیشمن را معاینه کرد، او را «مردی با هر معیار و نسبتی کاملاً عادی» توصیف کرد. در مشابهتی هم سو «سیمون دو بووار» هم بعد از جنگ، سر محاکمه ی نازی فرانسوی «پیر لاوال» گفت که این کار بی نتیجه است و او مردی خُرد و بی تخیل و ضعیف است.
بماند که بیشتر مستبدان و قاتلان زنجیره ای خارج از اریکه قدرت، رقت انگیز، عادی، بی زیان یا حتی ترحم انگیز اند، مثل صدام حسین که با ریش ژولیده از سوراخ موش خود بیرون کشیده شد.
شاید این سوال برایتان پیش بیاید که آیا آرنت درمراحل اولیه ی محاکمه، تحت تاثیر باورهای قیافه شناسی بوده؟ زیرا آرنت نه تنها به قیافه شناسی بلکه به گرافولوژی (تجزیه تحلیل شخصیت از روی دستخط) نیزعلاقه مند بود و «علم» قیافه شناسی سرگرمی فکری محبوبش در دوران جوانی اش در آلمان بود. (به گفته ی کارل یاسپرس، مارتین هایدگر که معلم آرنت هم بود، ترس یاسپرس را در تماشای مردی مانند هیتلر که به دنبال صدراعظمی آلمان بود، متکبرانه با این اشاره که «فقط به دست هاش نگاه کن!» نادیده می گرفت.) آرنت چند روزی پس ازدادگاه آگاهانه از این علایم ظاهری دور شد. او پس از گوش دادن به طرزحرف زدن و زبان آیشمن (معنای واژه ها، طرز بیان، برداشت ها و مثال هایی که به کار می برد) به یاسپرس نوشت: «آیشمن واقعا احمق است. اما یک جورایی هم اصلا احمق نیست.»
او متن سه هزار صفحه ای بازجویی آیشمن توسط رئیس پلیس اسرائیل «آونر لِس» را شخم زد و به تدریج به این نتیجه رسید که برداشت اولیه اش درست بوده و همان بی مغزی آیشمن باعث تبدیل شدنش به یک بوروکرات بی چهره ی مرگ و یکی از بدترین جنایتکاران همه دوران بوده. آرنت بر خلاء درونی، کم عمقی اخلاقی و فکری آیشمن انگشت نهاد. احتمالا ً وقتی آیشمن به آونر لس گفته بود که هرگز نمی توانسته دکتر شود چون نمی توانسته خون ببیند، دروغ نگفته است. آرنت به این نتیجه رسید که ناتوانی آیشمن در منسجم حرف زدن در دادگاه با ناتوانی او در فکر کردن یا فکر کردن از نگاه دیگری ارتباط دارد. کم عمق بودن او به هیچ وجه به معنای حماقت نبود. او نفرت و دیوانگی و تشنگی سیری ناپذیر به خون را فرافکنی نمی کرد، بلکه بدتر از این ها، او ماهیت بی چهره ی شر نازی ها درون سیستمی بسته بود که گانگسترهای بیمار با هدف زدودن هویت انسانی قربانیان اداره اش می کردند.
نازی ها موفق شده بودند نظم قانونی را سرمشق خود بدانند و ساختار غلط انداز و بدخواهانه ی «درستکاری» جدید را اساس و پایه ی کار قرار بدهند. در شر رایش سوم آن چه که مردم تا آن زمان ویژگی اخلاقی می دانستند از دست رفت. نازی ها شر را همچون هنجاری مدنی باز تعریف کردند و نیکی متعارف تبدیل به وسوسه ای شد که اکثر آلمانی ها خیلی زود یاد گرفتند در مقابلش مقاومت کنند. در درون این دنیای وارونه آیشمن (شاید مانند پل پوت[۲] چهار دهه بعد) به نظر می رسید که از این شر آگاه نبوده است. آرنت در باره ی مسائل ابتدایی اخلاقی هشدار داد که آنچه تا کنون شایسته شمرده می شد، دیگر جزو بدیهیات نیست.
او در ریشه های توتالیتاریسم، به ایده ی کانتی شر رادیکال متوسل می شود، شری که در زمان نازی ها، اساس قانون اخلاقی را فاسد کرد، زیر مجموعه های قانونی را از هم پاشید و از قضاوت های انسانی سرپیچی کرد. او در «آیشمن در اورشلیم» و در جنجال های تلخی که به دنبال داشت، اصرار ورزید که فقط خوبی دارای عمق است. خوب می تواند رادیکال باشد، ولی شر هرگز نمی تواند رادیکال باشد و فقط می تواند افراطی باشد. اگر چه شر نه دارای عمق است و نه بعد شیطانی، ولی با این حال وحشتناک است! می تواند مثل قارچ در سطح زمین گسترش یابد و همه ی جهان را بر باد بدهد. شر از شکست در فکر کردن متولد می شود. به محضی که فکر با شر درگیر می شود و به بررسی حقانیت خاستگاهش می پردازد ناامید می شود، چون چیزی در آنجا پیدا نمی کند. این ابتذال شر است.
آرنت ادعا کرد که «ابتذال» آیشمنِ جاه طلب که مشتاق بالا رفتن از سلسله مراتب بود، او را مستعد کرد که به یکی از بزرگترین جنایتکاران زمان خود تبدیل شود. با آن که آیشمن در دادگاه متهم شده بود، آرنت فکر می کرد که پشت هولوکاست یک معمار و مغز متفکر قرار داشته و حال شاکی بود که چرا ضرورت بی مغزی او هرگز نه مطرح شد و نه مورد بحث قرار گرفت. اگر چه می توان گفت تا حدودی مورد بحث قرار نگرفت چون درکش بسیار سخت بود، اما هیچ اشاره ای بدان نشد، زیرا محاکمه ی آیشمن یک محاکمه ی نمایشی بود که «بن گوریون» دست کم تا حدودی بنا بر دلایل سیاسی صحنه سازی کرده بود تا قاطعانه ثابت کند که هولوکاست همانا بزرگترین نسل کشی یا قتل عام ضد یهود در تاریخ بوده است. ادعاهای پیش پا افتاده ی آیشمن نیزدلیل برانگیختن چنین طوفانی از سوی این کتاب بود. بیشتر مردم هنوز خیال می کردند که کشتار به دست هیولاها یا شیاطین صورت گرفته است.
هانا آرنت که این محاکمه را یک محاکمه ی نمایشی خواند، از حکم اعدام دادگاه حمایت کرد، اما موافق راه و روشی متفاوت بود. وقتی او نظراتش را در مجله ی نیویورکر چاپ کرد، موج عظیمی از مخالفت و اعتراض را برانگیخت. دادستان کل «گیدئون هاوسنر» ادعا کرد که هانا آرنت قربانیان هولوکاست را به خاطر «عدم مقاومت شان» مسئول کشتار خود می داند. این اتهام به دانشنامه ی یهودیت هم راه پیدا کرد و حتی آرنت به دروغ متهم شد که ادعا کرده است آیشمن مشتاق به «صهیونیسم» و حتی «یهودیت» است.
گفته شد که او آیشمن را «تبرئه کرده اما یهودیان را محکوم.» در حالی که او نه این کار را کرده بود و نه به کل دادگاه حمله کرده بود، فقط به خطابه های پر آب و تاب دادستان حمله کرده بود.
هانا آرنت بعدها که نوشته هایش در نیویورکر را تبدیل به کتاب کرد، برخی از اتهامات را مثل « یهودی فوهرر» که به نادرست به خاخام «لئو بیک[۳]» رئیس شورای یهود برلین زده بود، حذف کرد. آرنت اظهار نظر مختصری هم در مورد «شورای یهود» کرده بود که نازی ها به آن (جودنرات) می گفتند. گفته بود که آن ها قادر به دیدن طرح و نقشه ی نازی ها نبودند و با سیر در امیدهای واهی که بهترین قدم را برای یهودی های محلی برمی دارند، سهواً به ابزار دست نازی ها تبدیل شدند تا آن ها بتوانند به حداکثر تعداد یهودیان با حداقل تلاش و هزینه ی اداری دست یابند. «گرشوم شولم» در نامه ای سرگشاده، آرنت را به دلیل عدم درایت و همدردی به ویژه در بحث لئو بایک و دیگر اعضای شورای یهود به شدت سرزنش کرد و در نامه ای سرگشاده او را متهم به بی عاطفگی کرد. با این حال اگر نامه ی سرگشاده ی شولم به آرنت را با دقت بخوانیم، نشان می دهد که چگونه او نسبت به موضوع حساس شورای یهود، دوپهلو و تا حدودی هم موافق عمل می کند. او می نویسد: «من به تازگی در کتابی از یک یهودی ضد یهود راستگو «کورت توکولسکی» به این استدلال برخوردم که (من نمی توانم کسانی را که می گویند یهودیان سزاوار این سرنوشت بودند، زیرا در دفاع از خود گام های ابتدایی را برنداشتند و بزدلانه و غیره رفتار کردند، رد کنم.) نمی توانم انکار کنم که حق با توکولسکی است.»
شلوم بر خلاف آرنت، قضاوت را ذهنی یا فرضی نمی انگاشت. او به آرنت نوشت: «من آن جا نبودم.» پاسخ آرنت به این موضوع این بود که امتناع از موضع گیری، پایه های اصلی تاریخ نگاری و فلسفه ی قانون را ضعیف می کند.
البته هیچ کدام از این دو نکته جدید نبودند. پیش از آرنت هم بسیاری در اسرائیل و جاهای دیگر«شورای یهود» را به همدستی در طرح نازی ها متهم کرده بودند و دیگرانی نیز بر تشابه و تفاوت بین شخصیت های حد وسط هیولاهایی مثل هیتلر یا استالین و شر دهشتناکی که بر جهان پاشیدند تأکید کرده بودند. تقریبا هر کسی که پس از جنگ در محاکمه ی قاتلان کشتارهای دسته جمعی شرکت کرد، با این تصور ناراحت کننده که قاتلان تا حدی شبیه من و شما بودند، آن جا را ترک کرده بود. شش سال قبل از بیرون آمدن کتاب محاکمه ی آیشمن، در یک پرونده ی مهیج افترا که در دادگاه منطقه ای اورشلیم شنیده شده بود، رئیس دادگاه به مراتب انتقادی تراز اظهار نظر کوتاه آرنت در مورد شورای یهود و همکاری یهودیان با نازی ها صحبت کرده بود. اتهامات مشابهی سال ها در چندین کتاب شناخته شده به نام های «تربلینکا»[۴] اثر ژان فرانسوا اشتاینر، «خانم ها، آقایان راهی به سوی گاز»[۵] اثر تادئوس بوروسکی و البته یادبود رائول هیلبرگ به نام «نابودی یهودیان اروپایی»[۶] کتابی که آرنت بارها به آن اشاره کرده، مطرح شده بود. حتی داستایوفسکی در کتاب برادران کارامازوف وقتی شیطان به دیدن کارامازوف می آید، او را آسمان جلی ژنده پوش و احمق و مبتذل نشان می دهد. مطمئنا اگر داستایوفسکی امروز زنده بود، «ابتذال شر» آرنت را اصطلاحی کم بها نمی دانست.
آنچه که در کتاب آرنت جدید و به ویژه برانگیزاننده بود، اصرارش در به چالش کشیدن رهبری شورای یهودیان بود. آیا شورای یهودیان زمانی که می دانستند یهودیان به کجا اخراج می شوند باید حقیقت را به آن ها می گفتند؟ چند نفراز آن ها اگر حقیقت را می دانستند امکان داشت که خود را نجات بدهند؟ چرا شورای یهود تا این حد تابع انضباط و سرویس دهی به قدرت بود؟ برخی از رهبران شورای یهود به خوبی آگاه بودند که اخراجی ها یک راست به آشویتس می روند (و نه به برخی نواحی اسکان در شرق آنطور که نازی ها ادعا می کردند). البته شورش علنی یهودیان تحت آن شرایط نیز ناممکن و غیر قابل تصور بود.
از سوی دیگر چرا رهبران شورای یهود از پذیرش مسئولیت هایی که نازی ها بر دوش شان گذاشته بودند سرباز نزدند؟ تا همان حدی که اقتداراخلاقی داشتند، چرا به یهودیان توصیه نکردند که برای حفظ جان فرار کنند یا به زندگی زیر زمینی پناه ببرند؟ آرنت می گوید اگر هیچ سازمان یهودیی وجود نداشت و شورای یهود هم نبود، ماشین اخراج نمی توانست تا این حد آسان و هموار پیش برود. نازی ها ممکن بود مجبور باشند میلیون ها نفر را یکی یکی از خانه هاشان بیرون بکشند. آن گاه یهودیان بیشتری نجات پیدا نمی کردند؟ اگر شورای یهود اینقدر «آلمانی شده» منضبط نشده بود، اگر فهرست های دقیقی از تبعیدی های بالقوه را جمع آوری نمی کرد، اگر این فهرست ها را به نازی ها عرضه نمی کرد، اگر از جمع آوری کلیدها و موجودی های دقیق آپارتمان های خالی شده برای نازی ها و تحویل شان به «آریان ها» خودداری می کرد، اگراخراجی ها را احضار نمی کرد تا در یک روز خاص، در یک ساعت خاص، در یک ایستگاه راه آهن خاص با مقرراتی برای یک سفر سه یا چهار روزه، حاضر شوند، آیا مردم کمتری نمی مردند؟
پاسخ های آرنت که به صورت آزمایشی ارائه شده بودند برگرفته از دیدگاهش نسبت به عملکرد حقیقت در سیاست بود. گفتیم که دیگران نیز پیش از این چنین سوالاتی را پرسیده بودند. اما آرنت پیش تر رفت و نشان داد که رهبران یهودی سهواً به دام این خشونت افراطی افتاده اند و به بخشی از نظام قربانی کننده تبدیل شده اند. او نوشت: «در حقیقت اگر مردم یهود واقعا سازمان نیافته و بی رهبر بودند، هرج و مرج و بدبختی بسیار بود، اما تعداد کل قربانیان به چهارو نیم یا شش میلیون نمی رسید.»
آشکار است که چرا این جمله به نظر بسیاری بی احساس و تکان دهنده دیده شد. رهبران یهود و سازمان های محلی و ملی چشمگیر و شناخته شده بودند. خیلی ها در گذشته به آنها خدمت کرده بودند و بسیاری تمام تلاش خود را کرده بودند تا مرهمی بر این رنج بگذارند و فقط چند نفری از میان شان نقشه ی نسل کشی نازی ها را به طور کلی درک کرده بودند.
والتر لاکوِیر[۷] در اوایل این جنجال نوشت که حمله به آرنت بیشتر به خاطر طرز گفتنش بود، نه به خاطر آنچه که گفت. او وقتی از خاخام «لئو بیک» با نام « یهودی فوهرر» یاد کرد کار ناشایستی کرد.
درآن زمان سبک آرنت شتابنده و گستاخ بود و لحنش استادانه و متکبرانه. او از پارادوکس لذت خاصی می برد و طعنه و کنایه هاش خارج از بحث هولوکاست به نظر می رسیدند. یک نمونه ی خوب، سخنان کنایه آمیزش در مورد آیشمن بود که می گوید: «او شده است راه حلی صهیونیستی برای مشکلات یهودیان.» این سخن او به طور گسترده ای اشتباه فهمیده شد ومورد سوء تعبیرقرار گرفت و شجاعت بی احتیاطانه اش باعث شد که طعنه و ریشخندها علیه خودش به کار رود.
«الیزابت یانگ برول» زندگی نامه نویس آرنت، نوشته است که آرنت یک مسئله ی اخلاقی واقعی را مطرح کرده، ولی با کنایه هایی که لزومی به کاربردشان نبود و شاید هم با اعتماد به نفس زیادی همه چیز را درهم برهم کرد. او بیش از حد ادعای انحصارطلبی نه فقط در باره ی حقیقت بلکه در باره ی «عینیت» و حقیقت داشت. مرتب تکرار می کرد «همه ی حقیقت». به طور مثال «همه ی حقیقت این بود» یا «همه ی حقیقت این است.» او ادعا کرد که آیشمن را بهتر از دیگران «درک» می کند و آزادانه به دادستان و وکیل مدافع او (که از هر دوی آن ها بدش می آمد) و به سه قاضی که تحسین شان می کرد، توصیه هایی کرد. البته به همان شیوه ی قدیمی صهیونیستی که زمانی خودش هم جزئی از آن بود و صهیونیسم یک جنبش یهودی انتقاد از خود محسوب می شد. قاضی های آیشمن که مهاجرانی از وایمار[۸] آلمان بودند در کتاب او به بهترین شکل از کار درآمده اند. ما اکنون از مکاتبات خصوصی او می دانیم که او با نظرات از پیش فرض شده ای در مورد اسرائیل، نظام سیاسی، دولت و سیاست هایش در قبال اعراب به اورشلیم آمده بود.»
او از تلاش بن گوریون، که از این محاکمه برای ایجاد حس وحدت ملی در میان مهاجران جدید بی روحیه استفاده می کرد، وحشت زده شده بود. او در باره ی نیروی پلیس اسرائیل به یاسپرس نوشت: « به نظرعرب می آیند. فقط عبری حرف می زنند و مورموم می شود. بین شان از آن وحشی های پاک بی رحم هم هستند که از هر دستوری اطاعت می کنند.» اگر او واقعا این باور را داشت، کمی تعجب آور است که او همان باور بن گوریون را داشته باشد، که دادگاه را به صحنه برده بود تا دولت آلمان را وادار به پرداخت غرامت مالی بیشتری کند. او مطمئن بود که بن گوریون یک توافق مخفیانه هم با کنراد آدنائو (اولین صدراعظم آلمان غربی بعد از جنگ جهانی دوم) دارد تا اجازه ندهد نام پر آوازه ی «هانس گلوبکه[۹]» در طول محاکمه برده شود. گلوبکه مقامی عالی رتبه در دولت آدنائو بود که «در زمان نازی ها» تفسیر قانون رسمی (ضد یهودی) قوانین نژادی نورنبرگ را تدوین کرد.» با این حال نام گلوبکه بارها در طول محاکمه برده شد. آرنت بیرون درهای دادگاه، فریاد زد: «اوباش شرقی». انگار که گلوبکه از استانبول یا از یکی از کشورهای نیمه آسیایی بود.
او به راستی از«کلاه پشمی و بالاپوش (عبا) یهودیان ارتدوکس شرق اروپا -یهودیانی که زندگی را برای همه ی مردم معقول ناممکن می کردند- وحشت کرده بود.» از چشم آرنت اسرائیلی های معقول، یکک ها[۱۰]؛ مهاجران آلمانی زبان از آلمان و اتریش بودند و نیز بستگان و دوستان قدیمی خودش از فرایبورگ، هایدلبرگ و برلین. او به یاسپرس گفت که جای خوشبختی است که سه قاضی آیشمن آلمانی تبارند، در واقع «بهترین یهودیان آلمان اند». یاسپرس در همان سویه به او پاسخ داد: «بیایید امیدوار باشیم که این سه یهودی آلمانی کنترل را به دست بگیرند.»
آرنت بیش از حد به میهن پرستی «گیدئون هاوسنر» واکنش نشان داد. این دادستان کل می خواست با استفاده از محاکمه به دیدگاه قطعی و تعیین کننده ی بن گوریون در مورد تاریخ یهودیان، خدمت کند. او در نامه ای به یاسپرس، هاوسنر را «یهودی گالینی (که نژادشان در سرزمین گالیسیا شمال غربی اسپانیا به پرتقالی ها می رسد.) توصیف کرد که بی رحم و خسته کننده است و مدام اشتباه می کند و احتمالاً یکی از همان مردمی است که هیچ زبانی را بلد نیست.»
او از خود برتربینی هاوسنر که از شاهدان خاص در دادگاه سوالاتی را مثل «چرا شما شورش نکردید؟» می پرسید، خشمگین شده بود. نقش تراژدی «شورای یهود» نیز خیلی بندرت در دادگاه ذکر شد، دست کم از سوی آن هایی که تحت پیگرد قانونی بودند. این رفتار آرنت را مشکوک کرد. مشاجره ی او با یهودیان به قتل رسیده نبود، بلکه با برخی از رهبران آن ها و با پیگیران قانونی اسرائیل بود که او گمان می کرد می خواهند کارشان را لاپوشانی کنند. البته ثابت شد که سوء ظن او درست بود. هدف از محاکمه ی نمایشی آیشمن برای محکوم کردن او یا بررسی اعمال شورای یهود نبود. چنانچه دو دهه پس از محاکمه «گابریل باخ» معاون دادستان (که بعدها رئیس دیوان عالی دادگستری شد) به مصاحبه کننده ای گفت که اگر همه ی آن شاهدان در دادگاه حاضر می شدند و داستان هایی از شورای یهود می گفتند که دیگر «هیچ کسی آیشمن را به یاد نمی آورد.»
آرنت معتقد بود که صهیونیزم هم مثل دیگر ناسیونالیسم های قرن نوزدهم در شرایط خطرناک به منصه ی ظهور رسیدن است و مثل شبحی زنده در ویرانه های زمان ما می چرخد. او مدافع مصالحه با فلسطینی ها چه درسرزمین و چه از طریق ایجاد یک دولت سکولار دو ملیتی مشترک بود.
آرنت در زمان نوشتن کتاب آیشمن در اورشلیم، جنگ و درگیری خونین میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها را پیش بینی کرده بود، چنانچه در دهه ۱۹۳۰ گتوی شورای یهود آیشمن را نیز پیش بینی کرده بود. او با انتقاد خود از تفاهم نامه ی انتقال کالا بین صهیونیست ها و نازی ها مخالفت خود را نشان داد. بنا بر این توافق یهودیان آلمانی می توانستند بخشی از اموال و دارایی های بلوکه شده ی خود در آلمان را با نرخ ارز تسعیری به فلسطین انتقال دهند. در حالی که مقابله ی کالاهای آلمانی، تلاشی بود در جهت تحریم سراسر یهودیان جهان. از طرفی چون مهاجرت به فلسطین برای صهیونیست ها از اولویت بسیار بالایی برخوردار بود، این تناقض را به عنوان «ضرورتی دیالکتیکی» توجیه می کردند. در این زمان، دیگر آرنت گسترش بنیادگرایی مذهبی و ملی گرایی در میان اسرائیلی ها را پیش بینی کرد. همه ی این هشدارها به اندازه ی کتاب محاکمه ی آیشمن تحریک آمیز به نظر می رسیدند.
وقتی این کتاب اولین بار بیرون آمد، بیشترخوانندگان یهودی و بسیاری دیگر خشمگین شدند. دوستی های بسیاری بر سر این کتاب به هم خوردند و چندی پیش دیپلمات های اسرائیلی موفق شدند که «اتحادیه ضد افترای بنای بریس»[۱۱] را که سازمانی یهودی است با هدف متوقف کردن یهودستیزی، متقاعد کنند که انتقاد از صهیونیسم یا اسرائیل نوعی یهودستیزی است. برخی از حملات منتشر شده به کتاب هانا آرنت از شدت بی پروایی شگفت انگیزاند. البته واکنش های اسرائیل در مقایسه با امریکا اگر چه تندتر بود، ولی انتقاد ها آرام تربودند.
نیویورک تایمز یکی از همکاران دادستان کل اسرائیل (!) را برای بررسی کتاب آیشمن در اورشلیم برگزید. در این نشریه ی پارتیزانی چپ؛ مجله ای که آرنت را سلبریتی کرده بود و سال ها کارش را منتشر کرده بود، اکنون «لیونل آبل» نوشته بود که آرنت، آیشمن را «از منظر زیبایی شناختی خوشایند جلوه داده است، در حالی که قربانیان را از همین منظر زشت و زننده.» آبل ادعا کرد که آیشمن در کتاب آرنت بهتر از قربانیان از آب درآمده است. «اتحادیه ضد افترای بنای بریس» با ارسال بخشنامه ای به خاخام ها تاکید کرد که در سراسر آمریکا در تعطیلات بزرگ یهودیان بالای منبر بروند و آرنت را نکوهش کنند. اقدامات مشابهی هم بعدها علیه «رولف هوچوث» به خاطر انداختن گناه نازی ها به گردن پاپ صورت گرفت. البته نه هوچوث کاری از این دست انجام داده بود و نه آرنت گناه بی اندازه ی آیشمن را کاهش داده بود، حتی او احساس می کرد که آیشمن سزاوار چیزی بیش از مرگ است. این رسوایی که شورای یهود وظیفه ی نازی ها را آسان تر کرده بود اما نازی ها به تنهایی یهودیان را ذبح کرده بودند، به زودی برملا شد و ابعاد وسیعی پیدا کرد.
حتی کارزاری سراسری در ایالات متحده برای بی اعتبار کردن آرنت در دنیای دانشگاهی راه اندازی شد. عدم تناسب عجیبی میان واکنش های پرشور وحشت زده و دلایل آنی آن وجود داشت. گروهی از سخنرانان (برخی از اسرائیل و انگلستان با پرواز آمده بودند.) در کشور گشت (تور) گذاشتند و در همه جا آرنت را یک «رزا لوکزامبورگ تو خالی» و «یهودی متنفر از خود» معرفی کردند.
چهار سازمان یهودی جداگانه محققانی را استخدام کردند تا متن او را خط به خط بررسی و اشکالاتش را برملا کنند تا آرنت را بی اعتبار کنند که البته بیشتر چیزهایی هم که یافتند بسیار جزئی بودند. مثلا تاریخ های نادرست یا دیکته ی غلط نام ها بودند. مروری بر این کتاب، سرعنوان اخبار یهودیان شده بود: «یهودی از خود متنفر کتابی به طرف داری از آیشمن می نویسد.» داوران دیگر از او انتقاد کردند که چرا محاکمه ی آیشمن را یک «محاکمه ی نمایشی» خوانده است. اما نیت بن گوریون از همان ابتدا که دستور ربوده شدن آیشمن از آرژانتین را صادر کرد و خواست که در اسرائیل به دادگاه آورده شود، پس از آن بیانیه ی عمومی اش قطعاً به این نظر اعتبار داد که به راستی یک محاکمه ی نمایشی بوده است. هدف آن به گفته ی خود بن گوریون «آموزش جوانان» و تمام جهان بود و نیز دادن صدایی به مردم یهود بود تا اعتباری تاریخی در مقابل آزاردهندگان شان باشد. در فرانسه هفته نامه «نوول آبزرور» گزیده های منتخب کتاب را منتشر کرد و پرسید: «آیا آرنت یک نازی است؟! البته واکنش به نظرات آرنت در مورد شورای یهود، در اسرائیل به مراتب خفیف تر از آمریکا بود. چنانچه اولین بررسی ها در مطبوعات اسرائیل محترمانه بود و روزنامه ی اسرائیلی «هاآرتز» گزیده هایی طولانی از کتاب را دلسوزانه تجدید چاپ کرد.
ماه ها بعد، منتقد ادبی «شلوم گروژنسکی» که مهاجری اخیر از آمریکا بود، اولین حمله ی اسرائیل به آرنت را در روزنامه ی نیمه رسمی «داور» آغاز کرد و انتقاد از آرنت را در میان تبلیغات جواهرات تیفانی و کت های خز ظریف گنجاند. بعدها گروژنسکی اشاره کرد که این کار را برای سود مادی انجام داده است. او گفت یهودیی از تیپ خانم آرنت «زهری است که از خود تغذیه می کند و سرگردان با این زهر به همه جا می رود، حتی به آشویتس و اورشلیم.»
قابل ذکر است که هیچ ناشراسرائیلی ترجمه ای از این کتاب بیرون نداد به جز کتابی قطورعلیه آیشمن که ترجمه ای از کتابی امریکایی بود که در اوایل سال ۱۹۶۵ منتشر شد. اولین ترجمه ی عبری آیشمن در اورشلیم (یا هر یک از کتاب های دیگر آرنت) تنها در سال ۱۹۹۹ بیرون آمد.
به هر حال تفکر، قضاوت و عمل گرایی در این کتاب و دیگر آثار هانا آرنت ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند. موضع او این بود که اگر به خودتان بگویید: «من چه کسی هستم که قضاوت کنم؟» شما پیشاپیش گم شده اید. آرنت درزندگی اش بسیار مورد توجه بود، از مناظره ای که در کتاب هاش می آفرید تا شخصیت خودش. با این که سال ها از مرگش می گذرد، او باز هم موضوع جنجال است. شخصی این نکته را چند سال پیش، وقتی کتاب پرشور ماجرای عشق معصوم دوران نوجوانی او با مارتین هایدگرمنتشر شد، دریافت.
نویسنده او را یهودیی بیزار از خود و دختری نادان که تمام زندگیش از جانب یک پروفسور پیر نازی که مردی متاهل با دو فرزند است، محصور شده به تصویر کشید. این کتاب نسخه ای خام از یک رابطه ی طولانی و پیچیده با هایدگر به دست داد. با این حال به نظر می رسید که برخی از داوران از سادگی کتاب خرسند ند. همان طور که «تونی جودت» چند سال پیش در کتاب های نقد و بررسی نیویورک نوشت، آرنت خطاهای کوچک بسیاری مرتکب شد که منتقدانش هرگز او را نبخشیدند، ولی او در خیلی از چیزهای بزرگ هم درست عمل کرد و برای همین هم لیاقت این را دارد که در یادها بماند.
یاسپرس در اوج رسوایی کتاب آیشمن در اورشلیم برای تسلی او نوشت: «آن زمان خواهد آمد، زمانی که او دیگر زنده نیست، زمانی که یهودی ها بنای یادبودی برای او در اسرائیل بنا خواهند کرد همان کاری که برای اسپینوزا[۱۲] انجام دادند. این اتفاق دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.»
آرنت یک بار گفته بود که غم انگیزترین شکل شهرت، مشهور شدن پس از مرگ است.
بعدها چند تن از منتقدان آرنت از هیجان خود در آن زمان ابراز تاسف کردند. ولی آرنت دیگر زنده نبود تا نخستین بار این عذرخواهی ها را بشنود. آرنت به هیچ ایسمی تعلق نداشت و به همه ی نظریه های تاثیرگذار نیز بی اعتماد بود. شهود او در باره ماهیت شر سیاسی، امروزه گوش های دلسوزانه تری را به خود جلب می کند تا زمانی که نخستین بار کتابش منتشر شد.
از دیدگاه آرنت نیازی نیست که شر برآمده از هیولاهای شیطانی باشد، فاجعه را همانطور که در زندگی روزمره می بینیم احمق ها و ابلهان نیز می توانند بیافرینند. بخصوص اگر خواسته هاشان را اقتدار مذهبی نهی کرده باشد. او با بی اعتنایی به آیین و قواعد تحقیقاتی و هنجارهای دانشگاهی همچنان یک روشنفکر برانگیزاننده باقی ماند. سی یا چهل سال پیش نیز در بهترین آثارش آمیزه ای از تحلیل های اجتماعی، روزنامه نگاری، بازتاب های فلسفی، روانشناسی، اشارات ادبی و حکایات یافت می شدند که منتقدان را آزار می دادند. همان ها امروز جذب آثارش می شوند و در آن تجدید نظر می کنند.
ناگفته نماند که آرنت پس از سال ها قبول کرد که برخی از اصطلاحات او اشتباه یا اغراق آمیزبودند. مثلا همین عنوان فرعی معروف یا شناخته شده ی روی جلد کتابش «ابتذال شر» که وارد واژه نامه های عمومی و کتاب های نقل قول های آشنا شد. با نگاهی به گذشته، او متاسف بود که از آن استفاده کرده است و به سوی این دام سوق داده شده است. او به یک مصاحبه کننده ی تلویزیونی در سال ۱۹۷۱ گفت که اگر امروز کتاب را می نوشت از آن واژه ها استفاده نمی کرد. وقتی این را گفت، جنجال بزرگ تمام شد. البته او هنوز هم در صف متهم به تبرئه ی قاتلین و توهین به خاطرات مردگان بود.
——————–
زیر نویس
۱. آموس الون((Amos elon در وین اتریش به دنیا آمد و بیشتر دوران بزرگسالی خود را در اورشلیم گذراند. مقاله نویس، مدرس و منتقدی گاه گاهی بود که به خاطر مقالاتش در نیویورکر و نقد و بررسی کتاب در نیویورک ریویو به خوبی شناخته شده است، نویسنده آثار پرفروشی مانند اسرائیلی ها، پرواز به مصر، بنیان گذار، هرزل و اخیراً کتاب ترحم برهمه: پرتره ای از عصر آلمان و یهود است. او نخستین بار در مورد کتاب «آیشمن در اورشلیم» در مجله ی نیویورکر سال ۱۹۹۷ نوشت. او در سال ۲۰۰۹ در توسکانی ایتالیا از دنیا رفت.
۲ . پل پوت از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ رهبر دولت کامبوج بود. او مارکسیست لنینیست بود و به دمکراسی اعتقاد داشت ولی وقتی رهبری دولت را به دست گرفت بزرگ ترین نسل کشی تاریخ کامبوج را انجام داد. یک چهارم جمعیت زیرهشت میلیون کامبوج را از بین برد. – چیزی بین یک و نیم تا دو میلیون نفر را – او ارتشی های رژیم قبلی، رهبران سیاسی، رهبران اقتصادی، روزنامه نگاران، دانشجویان، دکترها و وکیل ها، بودیست ها، مسلمانان، چینی ها، مسیحیان، روشنفکران و فمینست ها را با شکنجه و ترور و کار اجباری و زندانی کردن و سپس اعدام از بین برد.
۳ Leo Baeck
۴ “Treblinka” Jean-Francois Steiner’s
۵ “This Way for the Gas, Ladies and Gentlemen” Tadeusz Borowski’s
۶ “The Destruction of the European Jews” Raul Hilberg
۷ Walter Laqueur
۸. وایمار شهری در آلمان است که به مرکز روشنفکری آلمان معروف است. گوته و شیلر از قرن نوزدهم تا آهنگساز معروف فرانتز لیست و بسیاری دیگر در این شهر بوده اند و فعالیت های هنری و ادبی و فلسفی داشته اند.
۹. هانس ژوزف ماریا گلوبکه (۱۰ سپتامبر ۱۸۹۸ – ۱۳ فوریه ۱۹۷۳) وکیل و کارمند عالی رتبه مدنی و سیاستمدار آلمانی بود، که از ۲۸ اکتبر ۱۹۵۳ تا ۱۵ اکتبر ۱۹۶۳ وزیر امور خارجه و رئیس ستاد صدر اعظم آلمان در آلمان غربی بود. او در سال ۱۹۳۶ یک تدوین قانونی در مورد قوانین نژادی نورنبرگ نوشت که هیچ اعتراضی نسبت به تبعیض علیه یهودیان ابراز نمی کرد و حزب نازی را در زمینه قانونی محکم تری قرار می داد و مسیر هولوکاست را در طول جنگ جهانی دوم تعیین کرد. گلوبکه در سال ۱۹۳۸ در دفتر امور یهودیان در وزارت کشور به وزیری ارتقا یافت، مقرر کرد که برای آسان تر شناسایی شدن باید مردان یهودی نام میانی اسرائیل و زنان یهودی نام سارا را برخود نهند. در سال ۱۹۴۱ او اساسنامه دیگری صادر کرد که یهودیان را در سرزمین های اشغالی از دولت و دارایی های خود محروم می کرد. گلوبکه بعدها شغل جنجالی وزیر امور خارجه و رئیس ستاد آلمان غربی را داشت. در این نقش او مسئول دفتر صدراعظم بود و افرادی را که در دولت منصوب شده بودند راهنمایی می کرد، کار دولت را هماهنگ می کرد و موسس و ناظر بر سرویس اطلاعاتی آلمان غربی و تمام مسائل امنیت ملی بود. او که ضد کمونیست بود، به شخصیت قدرتمند دولت آلمان غربی تبدیل شد و یکی از تأثیرگذارترین مقامات دولتی در دولت کنراد ادنائو (صدراعظم ) بود.
۱۰. یکک ها، یهودی های آلمانی اند که زبان اصلی شان آلمانی است
۱۱ Anti-Defamation League of B’nai Brith
این اتحادیه ی ضد افترا در سال ۱۹۱۳ توسط سازمان بنای بریس که یک سازمان یهودی است تاسیس شد. مرکز این اتحادیه در نیویورک است و هدفش حمایت از حقوق مدنی شهروندان و مقابله با یهودستیزی و هر نوع تبعیض و مقابله با نفرت پراکنی است.
۱۲. سال ۱۹۵۶ سه قرن بعد از مرگ باروک اسپینوزا که یکی از مهم ترین فیلسوفان دوران مدرن قرن هفدهم بود، دکتر عِذرا یوران سفیر اسرائیل در آمستردام سنگ قبری بر گور این فیلسوف نهاد که با خط عبری روی آن نوشته شده است «اَمچا» که به معنای «مردم تو» می باشد.
[۱] آموس الون در وین اتریش به دنیا آمد و بیشتر دوران بزرگسالی خود را در اورشلیم گذراند. مقاله نویس، مدرس و منتقدی گاه گاهی بود که به خاطر مقالاتش در نیویورکر و نقد و بررسی کتاب در نیویورک ریویو به خوبی شناخته شده است، نویسنده آثار پرفروشی مانند اسرائیلی ها، پرواز به مصر، بنیان گذار، هرزل و اخیراً کتاب ترحم برهمه: پرتره ای از عصر آلمان و یهود است. او نخستین بار در مورد کتاب «آیشمن در اورشلیم» در مجله ی نیویورکر سال ۱۹۹۷ نوشت. او در سال ۲۰۰۹ در توسکانی ایتالیا از دنیا رفت.
[۲] پل پوت از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۹ رهبر دولت کامبوج بود. او مارکسیست لنینیست بود و به دمکراسی اعتقاد داشت ولی وقتی رهبری دولت را به دست گرفت بزرگ ترین نسل کشی تاریخ کامبوج را انجام داد. یک چهارم جمعیت زیرهشت میلیون کامبوج را از بین برد. – چیزی بین یک و نیم تا دو میلیون نفر را – او ارتشی های رژیم قبلی، رهبران سیاسی، رهبران اقتصادی، روزنامه نگاران، دانشجویان، دکترها و وکیل ها، بودیست ها، مسلمانان، چینی ها، مسیحیان، روشنفکران و فمینست ها را با شکنجه و ترور و کار اجباری و زندانی کردن و سپس اعدام از بین برد.
[۳] Leo Baeck
[۴] “Treblinka” Jean-Francois Steiner’s
[۵] “This Way for the Gas, Ladies and Gentlemen” Tadeusz Borowski’s
[۶] “The Destruction of the European Jews” Raul Hilberg
[۷] Walter Laqueur
[۸] وایمار شهری در آلمان است که به مرکز روشنفکری آلمان معروف است. گوته و شیلر از قرن نوزدهم تا آهنگساز معروف فرانتز لیست و بسیاری دیگر در این شهر بوده اند و فعالیت های هنری و ادبی و فلسفی داشته اند.
[۹]هانس ژوزف ماریا گلوبکه (۱۰ سپتامبر ۱۸۹۸ – ۱۳ فوریه ۱۹۷۳) وکیل و کارمند عالی رتبه مدنی و سیاستمدار آلمانی بود، که از ۲۸ اکتبر ۱۹۵۳ تا ۱۵ اکتبر ۱۹۶۳ وزیر امور خارجه و رئیس ستاد صدر اعظم آلمان در آلمان غربی بود. او در سال ۱۹۳۶ یک تدوین قانونی در مورد قوانین نژادی نورنبرگ نوشت که هیچ اعتراضی نسبت به تبعیض علیه یهودیان ابراز نمی کرد و حزب نازی را در زمینه قانونی محکم تری قرار می داد و مسیر هولوکاست را در طول جنگ جهانی دوم تعیین کرد. گلوبکه در سال ۱۹۳۸ در دفتر امور یهودیان در وزارت کشور به وزیری ارتقا یافت، مقرر کرد که برای آسان تر شناسایی شدن باید مردان یهودی نام میانی اسرائیل و زنان یهودی نام سارا را برخود نهند. در سال ۱۹۴۱ او اساسنامه دیگری صادر کرد که یهودیان را در سرزمین های اشغالی از دولت و دارایی های خود محروم می کرد. گلوبکه بعدها شغل جنجالی وزیر امور خارجه و رئیس ستاد آلمان غربی را داشت. در این نقش او مسئول دفتر صدراعظم بود و افرادی را که در دولت منصوب شده بودند راهنمایی می کرد، کار دولت را هماهنگ می کرد و موسس و ناظر بر سرویس اطلاعاتی آلمان غربی و تمام مسائل امنیت ملی بود. او که ضد کمونیست بود، به شخصیت قدرتمند دولت آلمان غربی تبدیل شد و یکی از تأثیرگذارترین مقامات دولتی در دولت کنراد ادنائو (صدراعظم ) بود.
[۱۰] یکک ها، یهودی های آلمانی اند که زبان اصلی شان آلمانی است.
[۱۱] Anti-Defamation League of B’nai Brith این اتحادیه ی ضد افترا در سال ۱۹۱۳ توسط سازمان بنای
بریس که یک سازمان یهودی است تاسیس شد. مرکز این اتحادیه در نیویورک است و هدفش حمایت از حقوق مدنی شهروندان و مقابله با یهودستیزی و هر نوع تبعیض و مقابله با نفرت پراکنی است.
[۱۲] سال ۱۹۵۶ میلادی سه قرن بعد از مرگ باروک اسپینوزا که یکی از مهم ترین فیلسوفان دوران مدرن قرن هفدهم بود، دکتر عِذرا یوران سفیر اسرائیل در آمستردام سنگ قبری بر گور این فیلسوف نهاد که با خط عبری روی آن نوشته شده است Amcha که به معنای «مردم تو» می باشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: