Advertisement

Select Page

«گربه‌ی زاهد»

 

نگاهی به رمان درخشش چشمان کف دستم / نویسنده: مهدی‌ رئیس‌المحدثین /  نشر مهری

 

رمان «درخشش چشمان کف دستم» روایتی از زاویه دید اول شخص است در مورد زندگی شخصی که در خانواده ای مذهبی با پدری آخوند، به دنیا آمده اما از نظر فکری با آنان همسو نیست.

اینکه چرا راوی، با خانواده و دنباله روی پدر مخالف است ظاهراً بخاطر صحبت دوستان هم مدرسه ای، نگاه و صحبت های جامعه ای که راوی در آن زندگی می‌کند، پشت سر پدر می‌باشد.

اما مخاطب این فضا که راوی را به سمت مخالفت با راه پدر می‌کشاند، نمی بیند همانطور که فضای متعصب خانواده هم بجز نصایح و آیات و روایات دیده نمی شود.

زاویه دید راوی فقط پدر است. مادر و خواهرانش خیلی کمرنگند و شاید این مسئله بیش از هر چیز نگاهی سنتی و مذهبی به زنان و در حاشیه گذاشتن آنها باشد. مادر فقط هدفش رسیدگی به پدر است و دختران فقط اجرای دستورات پدر را مد نظر دارند و در مورد آنها تنها به چند جمله ی، ازدواج کرده اند با مردانی که مورد قبول بوده اند و بچه‌ها دور و برشان را گرفته اند، بسنده می‌شود. سایه ای هستند که گاه در گوشه و کنار دیده می‌شوند. که بنظرم جای پرداخت بیشتری به آنها وجود داشت. اینکه بدون هیچ مخالفت یا حتا اظهار رضایت صم و بکم، مانده اند.

 

از نظر زمانی اینطور بنظر می‌رسد که راوی از شبی که خبر مرگ پدر و نبودنش در خانواده و محل می‌پیچد، توجه اش به گربه‌ها جلب می‌شود. چرا گربه ها؟

بنظر می‌رسد گربه‌ها، نمادی از پدر می‌شوند. گربه‌ها از درخت توتی که پدر کاشته راه به حیاط پیدا کرده‌اند. چرا گربه‌ها مورد غضبند؟

 

بنظر می‌رسد راوی گربه را جانشین پدر کرده و با کشتن آنها ریشه هر آنچه پدر وارد زندگی او کرده را می‌خشکاند. گربه نماد زهد و تقوی دروغین برای راویست.

عبید زاکانی در منظومه «موش و گربه» می‌گوید:

«مژدگانی که گربه تائب شد

زاهد و عابد و مسلمانا»

گربه‌ای که برای فریب دم از پرهیزکاری می‌زند. یا اینکه حافظ در مورد زهد دروغین پرهیزکاران می‌گوید:

«ای کبک خوش خرام کجا می‌روی؟ بایست!

غره مشو که گربه‌ی زاهد، نماز کرد»

در کلیله و دمنه هم داستانی هست که در آن گربه ای بین کبک و خرگوشی قاضی می‌شود. تظاهر به نماز و زهد می‌کند و فریبشان می‌دهد تا به او اعتماد کنند و در نهایت هر دو را می‌خورد.

غرض از استفاده این مطالب این است که انتخاب گربه در رمان« درخشش چشمان کف دستم» و کشتن آنها شاید اشاره ای به این موضوع باشد و البته تا درخت توت هست، همیشه راهی برای گربه‌ها وجود دارد.

رمان«درخشش چشمان کف دستم» روایت پر پیچ و خمی نیست. زندگی راوی در دوران کودکی و جوانی، ازدواج و بعد از طلاق روایت می‌شود. شخصیت های دیگر داستان هم خیلی فعال نیستند تنها چند رفتار از همسر راوی دیده می‌شود که خیلی سطحی از آنها هم عبور می‌کنیم. راوی فردی است که از دوران کودکی دچار کمبودی عاطفی بوده است. فضای متعصب و گفته های مادر که در برابر رفتارهای راوی چند بار تکرار می‌شود باعث می‌شود که راوی هیچگاه احساس رضایت نکند. مرگ‌های چندش آور گربه‌ها ناشی از حس خشم و نفرتی سرکوب شده است که راوی نتوانسته است بروز دهد. در پایان هم چنین احساس می‌شود که همه چیز در زندگی‌اش اجبار بوده است و او هیچگاه چیزی را خود انتخاب نکرده، نه تولدش نه نامش و نه چیزی دیگر تنها سنت‌ها بوده‌اند و هستند که بر زندگی و مرگ پنجه ‌انداخته‌اند، چون اذان و اقامه در گوش نوزاد و تلقین در گوش متوفا.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights