
شعری از محمد زرینچنگ

من _شمعِ هزار ساله روشن_ را
خاموش نکرده هیچ طوفانی…
تاریکی شب دریدهام عمری
کوتاهی توست، گر نمیدانی
هر قرن که میگذشت، پرسیدم
فاییده نبودهاست نورم را؟!
با دست که کندهاست گورم را
این بادِ شبانهی زمستانی؟!
پرسیدم و هیچ پاسخم هرگز
از روزن هیچ لب نشد بیرون!
یعنی منم آنکه آتشش کردند
تا بر دمد از دلش گلستانی؟!
یوسف چو ز چاهِ خصم بیرون شد
چون من که ز چاله در چه افتادم
در مخمصه های نو فرو شد، تا
آماده شد از برای سلطانی!
من _شمعِ هزار ساله روشن_ را
خاموش نکرده هیچ طوفانی
خاموشم اگر که خواستی، برخیز
چون من اگر آتشین دل و جانی
خاموشم اگر که خواستی، برخیز
من دست تو را به مهر میگیرم
تو دست مرا به خصم بشکن تا
تقدیر، به میل خویش گردانی!
#محمد زرینچنگ