
شعری تازه از سعید جهانپولاد

بی رای
حق شهروندی یعنی وسط خمیازه طولانی تابستان
یخ دربهشت خوردن
یعنی وسط بیت مزورانه حافظ
با کمی سلام و صلوات
فالوده شیرازی هورت کشیدن
یعنی به حق آزادی بیان
وسط مشتی خُزعبلات جماعتی فرقهایی
عُق زدن
یعنی بعد سخنرانی وزیران امور خارجه در “ژنو”
آبجو سرکشیدن و
بلند آروغ زدن
یعنی وسط درس معارف
بدن اجتماعی را “لامبادایی”
تکان تکان دادن
یعنی به حق آزادی پوشش
عورت را با پشم بوفالو و
برگهای انجیری پهن استتار کردن
و مابقی نقاط غیر حساس را
در این متن باز گذاشتن
(تا همسایه ی متفکر فکر کند که فکرکرده است)
اصلا حق شهروندی یعنی رعایت خود و دیگری
وسط ترافیک و بوق های ممتد اعتراضی
یعنینفس زدن در هوای پاک
بعضی ها داد می زنند
_… که نداریم !!
حق بوسیدن و لمسکردن !
داد می زنند
_.. کهنمیشه اینجا سگتو حتا !
حق انتخاب اصلا میان رنگها یعنی چه ؟
حق اینکه نمای خانه و کاشانهات کدام جهتی / کدام طورکی باشد
داد میزنند
_…که نداریم بابا!
حق شهروندی یعنیحق سکوت و حق بی اعتنایی
حق فریاد و اعتراض و دادخواهی حق بی حق شدهها
حقوق شهروندی یعنی راه رفتن یا نرفتن در راه و به بیراه
در کدام خیابان /کدام جاده/ کدام راه/ کدام کویر و کدام زمین و کدام زیرزمین؟
یعنی به یعنیهای زیادیتر
در یک فصل” مَچَل”ِ انتخاباتی
پوزخند زدن ..!!
#از_کتاب_ضدزمینی
#در_دست_انتشار
#شعرهای_پسا_زبانی