
شعری از عباس قبادی

از من
که از سینهام
هزار درخت بلوط قد کشیدهاند
از من
که از ستیغ زاگرس
تا نشیب گندمزار سبز
خواب هزار ستاره خندان را چشیدهام
ازمن
که در این بیشهزار وَهم
از کوچ قافلههای ایل جاماندهام
از من
که بیپناه
در سراشیبی این لحظههای بیقرار
در هیهی تند حرامیان
از اسب افتادهام
از من
که در سحر سُرنا و نوای چَمَری*
جان زنده بگور خویش را عزا گرفتهام
از من
که بیاراده از خویش خالیام چه مانده است
جز عطر وحشی گُلوَنی* بجاماندهات بر دستهای من؟
#عباس_قبادی
——————-
* چمری نام مقامی است در موسیقی حماسی مناطق لک، لر و کرد نشین غرب کشور
*گُلوَنی نام سربند و روسری زنان زاگرس نشین لک، لر و کُرد زبان است که قدمتی باستانی دارد