
شعری تازه از سعید جهانپولاد

وسط عَرعَر ارّه برقی و
نالهی کشداردرخت گردو
تا حواسپرتی کلاغ پنیر دزد و
چند شکم سنگ بستهی معلوم
تا وسط جهیدن غوکی در برکهی کهن
وسط حیرت “باشو”
تا فرصتِ جانسوزصدای دوحنجرهی بلبلصحرایی
برای جفت
وسط چند عطسه اسب ابلق
لای علفزار بامبوس
و دود و بوی دماغ سوز کُندهایی
لابهلای صدای زنگولههای ناشاد
در شیب ملایم درّه
به سمت کشتارگاه تا چند لحظه بعد
و زنی خسته که میچِلاند
رخت ها را
کنار جوی آب
_ آی.. گلم وای.. گلم وای !
تصویرها کمی مغشوش میشود
نگاه چرخانی
از اینطرف تا آنطرف
تا فروافتادن آن ناگوار
در پشتسر
در طول مسیر
باغ منعکس در آینه ماشین را
ترک میکنم
به آرامی .. به سختی !
————
#شعرهای_پسا_زبانی
#کتاب_اشعار_ضد_زمینی
#سعید_جهانپولاد