دو شعر از عباس قبادی
۱
به این دریغِ ناگزیر،
به این پهنای تیرهی نشسته بر پیشانی،
به این ژرفای تنهاییِ ناآرام،
به این مرگِ خاموش،
تن خواهم سپرد.
من کامِ خشکِ ناکامی جهانم.
ای آغوشِ خوشایند شبانههای دور
تو نیستی
و من کابوس به کابوس
با دهانی پر از واژههای معلق
بر طنابی سرگردان تاب میخورم
۲
تو می خندی
چهره به چهره
و لنزها به من ریشخند می زنند
دستی میان آرزوهای من
گلدان به گلدان رنگ زرد می پاشد
تو می خندی
دوربین به دوربین.
و دستی تاریک
چون آفتی می خزد بر پوستین رویاهام.
بر پاهایم با استخوان شکسته
استوار نیستم
دستی رهایم می کند میان سراشیبی این چاه مهیب.
تو می خندی
تصویر به تصویر
و من میان کابوسها
ارتفاع به ارتفاع در سقوطم
دستی رهایم نمیکند
با ناخنهایی فرو نشسته بر این گلوی خشکیده
#عباس_قبادی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: