Advertisement

Select Page

نگاهی به رمان تخته سنگهای عریان

نگاهی به رمان تخته سنگهای عریان


نگاهی به رمان تخته سنگهای عریان نوشته ری‌‌‌را عباسی
ناشر نشر آفتاب – نروژ

رمان با ناپدید شدن مادربزرگ در تجریش شروع می‌شود و همین تعلیق سبب می‌شود که مخاطب روایت را دنبال کند و در ادامه درمی‌یابیم که روایت، روایت انجماد است، سنگ‌شدگی که ناگهان رویت می‌شود. سنگ‌شدگی که پیش از این وجود داشته اما دیده و درک‌نشده . اما در امامزاده مادربزرگ و‌بچه‌ها شاهد این سنگ‌شدگی می‌شوند.
و‌همین‌سبب می‌شود که مادربزرگ به فکر بیفتد که خودش و‌کودکانی را که تسلیم ‌این طلسم سنگ‌شدگی نشده‌اند نجات بدهد، به خیال اینکه بیرون از امامزاده از این انجماد خبری نیست.
رمان تخته سنگهای عریان‌، در بعضی فصول به روش جریان سیال ذهن نگارش شده است. راوی که دخترکی است به نام سارا در بازگویی این روایت گاهی به گذشته فلاش بک می‌کند و راوی روایت پدر، مادر‌، مادربزرگ و بقیه می‌شود. گویا روایت او در واقع روایت چگونگی همین سنگ شدگی است. مادربزرگی که بیشترین حجم ذهنش را خرافات و عقاید صلبی اشغال کرده و به طرز مصرانه‌ای تصمیم‌ به انتقال این عقاید صلبی به آیندگان دارد. او وقتی با سنگ شدگی مواجه می‌شود در صدد پیدا کردن علت و حذف و ‌ردیف کردن این انجماد برمی‌آید‌، بی‌آن‌که باور کند خودش هم علت و هم معلول‌ این شرایط است. مادربزرگی که چنین نسخه‌هایی می‌پیچیده:
«مادربزرگ می‌گفت: بدن دختر گل سه روزه است زود غنچه می‌زنم و ‌باز میشه‌.‌ دخترها زود به سن تکلیف می‌رسند و پسرها ..‌.»
اما سارا دخترک روایت‌، چرا سنگ نشده‌، شاید به این دلیل که به قول مادرش از جنس گیاه عشقه است. «اما من گل نبودم. به قول مادرم گیاه عشقه بودم که از در و دیوار مارپیچ بالا می‌رفتم و از بالا و یا لای میله ها عبور می کردم. دختری لاغر که از سن تکلیفش کمی گذشته بود و حواسم به همه چیز بود و نبود.» سارا اگرچه به مادربزرگ عشق می‌ورزد‌، اما تابع و تسلیم او نیست. سارا سعی می‌کند تابوهایی را بشکند و از مرزهایی که مادربزرگ حتا جرات نزدیک شدن به آنها را ندارد عبور کند.
«چه صدای باشکوهی. می‌شاشیدم و با گل‌ها بازی می‌کردم.» و این تابو شکنی بیشتر در ارتباط با تن زنانه است. همان‌تنی که از نظر مادربزرگ باید پوشانده شود و حتا مایه‌ی شرم‌است.
«از نام و دیدن آلت تناسلی آدم‌ها چه زن و‌چه مرد خجالت می کشم، اما کنجکاوم بیشتر ببینم.»
در واقع او لحظه به لحظه در حال آنالیز است و شاهد گفتگوی نسلهاست. به همین دلیل در امامزاده انجماد را فرصت می‌شمارد و میکروفون را به دست می‌گیرد و ‌می‌خواند:
«هر روز تنگ غروب تو شهر ما، صفا داره لب شط پای نخل‌ها، لب کارون چه گل بارون.»
و اما آیرونیک‌ترین‌ بخش ماجرا اینکه مادربزرگ که سنگ شدگی مردم را دیده، می‌خواهد با دخیل بستن، از معلول برای از بین بردن علت استفاده کند.
مادربزرگ در زمان گیر افتاده و ‌راهی برای گریز ندارد و ‌ترس از این ‌انجماد او را فلج کرده.
«ما از ترس درهای امامزاده را گم کرده بودیم.»
اما مادربزرگ تا این حد جسارت و‌ جنم دارد که بعد از رویت سنگ‌شدگی به شکافتن دیوار روی بیاورد برای نجات خودش و ‌کودکان نرم و ‌سنگ نشده . اگرچه رسالت او در این مسیر با ناپدید شدنش ناتمام می‌ماند و این رسالت به آناهیتا می رسد، دختری زیبا و‌جسور و آوانگارد. اوست که فرمان خودروی حامل سارا و بقیه کودکان را به دست می گیرد و به سمت مقصد پیش میراند.
«آناهیتا می‌گوید: تمام‌ شد هم‌خونی تمام ‌شد. ما بازمانده‌ی تنهایی هستیم…»
و‌آناهیتا با مهربانی در زمان ‌نوروز دعا می‌خواند:«…ای دختر آب‌ها که به درستی از دل کوه‌ها و‌ چشمه‌ها از پستی و بلندی‌ها در من و بر من نشستی‌ بر سنگ‌شدگان راه نرم‌شدگی هموار کن.»
و آناهیتاست که همه را درآینه جمع می‌کند. همه ایستاده و ‌من پشت سر همه چمباتمه زده روبروی آینه نشستم. انتهای آسمان در آینه به زمین چسبیده بود و تصویر شاخه‌ی چناری که غنچه‌وار جوانه زده، به آینه افتاده بود…»
و رقص است که گویا جهان را و‌انسان ‌را از سنگ شدگی نجات می‌دهد.
«خاله، خاله آنا می‌خوای ما برقصیم تا همه شون بخندن.»
اما نکته‌ی جالب توجه دیگر در این اثر، استفاده از شروع رمان‌، مخاطب را تا حدودی دچار سردرگمی می‌کند، چون ‌او را با تعداد زیادی شخصیت روبرو می‌کند و مخاطب توانایی ارتباط با این تعداد شخصیت را ندارد و کمی دچار سردرگمی می‌شود ولی هرچه داستان به پیش می‌رود‌، مخاطب با شخصیت‌ها بیشتر مانوس می شود و بیشتر از همه با مادربزرگ و سارا همذات پنداری می‌کند.
نویسنده گاهی بیش از اندازه سنگ‌شدگی را در صفحات کتاب تحلیل می‌کند و فرصت چندانی برای سپید‌خوانی و تحلیل و تاویل به مخاطب نمی‌دهد.
ویرایش اثرهم به نظرم می‌توانست بهتر باشد و ‌در بعضی پاراگراف‌ها کامل صورت نگرفته.
به هرحال «تخته سنگهای عریان» نوید پایان سنگ‌شدگی را می‌دهد.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights