شعری از نرگس جودکی
دربندِ قانونم
در غل و زنجیرِ شرع
دربندِ قانونم
به هیبت هلاکوخان
در تصرف جغرافیای کوچک تن
با اسب وحشی چشمانت
تاخت میزنی
در دشت لم یزرعِ سینهام
چنگ میکِشی
به دو کوی نور
به دو پستانِ دربند
با شیههای بیگاه
مینوشی لبالبِ لبهایم را
ببین بالا آمدهام
چون پرچمی سفید
تا مست
غرق شوی
در حسرتِ همیشهی چشمهایم…