نگاهی به کتاب «ناگهانِ دو راز» اثر مرضیه رشیدپور
ناگهانِ دو راز
سروده مرضیه رشید پور (کیمیا)
انتشارات بید
شعر شاید طغیان خیال و فریاد روح است که به خودش باز گردد تا لحظههایش را درهم بریزد. در این مجموعه به نوعی اصالت عاشقانه و عارفانه در سرودههای شاعر پی بردم، چرا که این بعد در شعر، عاملی است که به عوامل دیگر در روابطشان زندگی میبخشد . عاطفه، صدا، حرکت، رنگ و لحن و غیره خاصیت ساختن و لذت آفرینش است. شاعر هوشیار با کلمات بازی میکند و طبیعت آن را می فهمد چون کلمات دارای طبیعتاند. در مجموعهی (ناگهانِ دو راز) شاعر با نماد حقیقت به بیان حقایق و زندگیاش می پردازد در واقع با نوعی کرشمهی زنانه ما را روبرو میکند که در سطری از شعر هم آن را بیان میکند.
/با کرشمهی زنانهای /از کاغذ میگذشت /حروف بر جوارح طبیعت/
و با ایدهها و مفهوم و بازی واژهها جهان جدید خلق میکند که درک آن در برخی اشعار دشوار و در برخی دیگر نمیتوان گفت آسان اما به پیچیدگی زبانی شباهت ندارد. شاعر با عناصر طبیعت با استفاده از رنگها، نور، صدا، آفتاب، شاخهها باران و باد و از این قبیل عناصر ایده پردازی میکند.
/چگونه سینهام شکفت در بنفشهای/
یا در جایی دیگر،
/آن باریکهی نور/گلبرگ ها / در خطوطی بهم پیچیده /
شاعر در واقع با استفاده از نماد و استعاره و ترکیب سازیها، و عناصر آشناییزدایی توجه مخاطب را به خلق فضای جدید جلب میکند.
/تا به سرفه بیاندازد/گلوی غریزه را/که از کلمات تنت دامنه می کشید/
آنچه در این مجموعه بیشتر جلب توجه میکند ایجاز است که بسیار رعایت شده است، بیشترین چیزها در کمترین لغات ممکن … زبانورزی در میان سطرها و تقابل و تضاد و که باعث می شود شاعر با آزادی بیشتری با جهان برخورد کند و اینگونه در مخاطب ایجاد لذت میکند،
رفتار کن /به فهمیدن /، به برداشت /از این ابرگاه و بی گاه /
یا در جایی دیگر،
/به همین دور و ور / و بافته های ذهنم /تو را زیرو رو می کنم /
و در شعری دیگر،
/میخواهم چیزی بنویسم /کوتاه/ پس بلند می شوم/
و یا در جایی،
/می خمانَدم / فروریز آفتاب /
وقتی بورخس می گوید شعر رویایی است که در طول آن انسان، حد نهایی حیات را لمس میکند، شاعر این مجموعه چه زیبا ما را به درک ابژهها میرساند.
پیش از آن/ همه چشمها /صدای زنی بود / در آن سوی رودخانه / وبرای هر سنگ / اشکی / در سطوحی معلق /
و نکته قابل توجه اینکه احساس و اندیشهی شاعر دراین مجموعه زیباییِ حاصل هماهنگی است چراکه شاعر با نیک و بد یا حقیقی بودن کاری ندارد، سروکار او فقط با زیبایی است .به نظر من آنچه مرا بیشتر مجذوب شعرها کرده است، کنش آگاهانه شاعر است و شکستن زبان متعارف که واژگان را در بافتی دیگرگونه و با گفتگوی درونی با خود و گاه با دیگری به روابط واژگان معنی تازه بخشیده است.
اینگونه که برهنه/ در حافظهی روزنهای/به یادم داشته باشی /می نویسم/
کلماتی چون آفتاب، نور، بنفشهها، پربسامدترین واژهها در این مجموعه میباشد که به ایجاد تکثر معنایی در متن میانجامد. چرا که تنها برون رفت ازاین سایهها وتاریکی، کنار زدن حجابهایی است که فرا روی خورشید تابان، حقیقت و عدالت است .
ایستادهام به هنوزها/ چند گانگی واژهها / در وسعت بنفشهها / و در شعری دیگر، چشمهی تازهای از آفناب / که پایم روی تاریکی نرود / آه / ای عمق نور / بر فراز رویاها / که می گذری از من/
و آنچه در این میان نگاه مخاطب خاص را به خود جلب میکند نوعی پیوند آفتاب و بنفشه است، عاشق گفتگو با گل بنفشه دارد. با عطر خوبش یاد یار میکند و با دو رنگ سبز و آبی و احساسی که از رنگ بنفش و شادی که در او برمی خیزد میخواهد آن را با دیگران تقسیم کند. و آفتاب را که بازتاب روشنی از عشق و انسانیت است در مقابل سیاهی وتاریکی قد علم می کند.
پیراهن آفتاب را میخواهم / و آن سایهی کوه / و تپیدن / در سرزمینت را/
و در شعری دیگر،
و این عشق را نمی دانم چرا / می آیم /که فاصله را بردارم / من اما دوست دارم / پیراهن بنفشه را / درآورم / و آفتاب بیفتد بر پوستم/ …
به عقیدهی سارتر شاعر جمله نمیسازد، میآفریند، رنگها، صداها ، همدیگر را جذب میکنند و دفع میکنند و میسوزانند.
با آرزوی موفقیت و سربلندی برای شاعر و نویسندهی گرانقدر بانو دکتر مرضیه رشید پور(کیمیا).
آذر ماه ۱۴۰۳
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: