
شعری از نازنین رحیمی

دیشب بی شوقم
بر خواب سلطان محمود غزنوی گذشت
که جمله خاک شده بود
تنها دو چشم سیاه
و چند علف هرز
و خیال جاودانگی
بر قبرش می نشست
من دنبال آن گور گم شده ام .
آن گوری که برای گلهای کوهی رام شده بود
گور بانو
گور فاطمه
گور خاتون
شاید هم
گور رابعه بلخی که میشد عاشق عطار باشد
یا حتی طاهره قره العین …
که نمی دانم دلباخته ی که بود
نه
آن گور گم شده که نمی دانم کیست
کجاست
آن گور که جاودانگی را حمل نمی کند
آن گور خاک خورده ی سالیان
با علف های هرز بلند
و تک گل های وحشی زرد
که دختر کوچکی برای رسیدن به قبر مادر
بی مهابا از آن می گذرد
کجاست …
مابا خاک یکی شدیم
تنها چشمهایمان
که به دماونددوخته شده
روی قبر کنار علف های هرز
انتظار زمین را می کشد
#نازنین_رحیمی