Advertisement

Select Page

سه شعر از حسین فرخی

سه شعر از حسین فرخی

۱

گاهی هم کجامی روی که زبانم دراز باشد

 

گاهی هم کجا می روی  که زبانم دراز باشد که  هر اتفاقی بیفتد نوشتن

گاهی به هر شیوه ای از خواستن ات و چه طور گفتن زیر باران

گاهی شعررا جان بدهد  که عطر و طعم در سطر ها بپیچد که زیبایی

گاهی که ارض موعود باشی غزل غزل های تازه ام باشی

گاهی که زبانم سر به هواتر و تند ونیز باشد رو زیر باران

در اطراف آزادی و اطلسی ها به تاخیر نیفتد کجا می روی که مشتت را

برای جماعتی باز کنی

بگویم بحث  رابطه های یواشکی هم نیست نبوده

چند   ساعت و خیس حرف ها ونگاه ها ی گروگر

-قهوه؟ سیگار؟ و شعر خوانی

-مثلا” آتشی توفانی چیزی ضربه ای کاری     تازیانه ای       چاقویی

کجا و به هر شیوه بروی که غریب نباشم

در روایت آواره گی  وشکستن لابه لای هر چه سنگ سرد و تکراری

-کجا ؟ گاهی در یک تماس و رابطه ی دزدکی و دل چسب

چند ساعت  وباران فراوانی بزند وتو سنگر به سنگر کجابروی

وبی ترس و لرز کلمه کلمه بریزی که عصیان را  وسط جمعیت

به  رسمیت بشناسیم در هر صحنه مناسب و برازنده ی عشوه گری

در    هر صحنه ی زبانم را تازه می کنم برایت

زیر باران نم نم

در جمع شریف  جوانان  وطن  پوست و گوشت بیرون زده ی وطنم

و ترانه های احساسی چند ساعت تلوتلو معصومیت

و   مختصری هم باز بی خیال سنگ  و آواره گی های مختصر

حرف  ونگاه واطلسی را قاطی کنم و به تفاهم و توافق  در تماس ها

-بپردازیم     گاهی با هر شیوه و مسلک کجا می روی؟

-قهوه   سیگار و شعر خوانی

با اجازه بی اجازه و البته چه قدر هم  به روز

در جمع  بی هوای جوانان کارکشته و خاکی وطن ام وطنم ای جان

من شعر خواستن ات را  می نویسم و به اشتراک می گذارم

ببین چه حس خوبی دارم  و نقش و بازی ام آوانگارد است قبول کن

گاهی جراحت   شفای منی در این جماعت  کجا می روی

گاهی با این همه ترانه ی معصومیت از دست رفته

از دست نرفته ی جوانان شریف وطنم.

۲

به فکر کلماتی که به خودم بسته ام نباش

 

به فکر کلماتی که به خودم بسته ام نباش به دینامیتی که به خودم بسته ام

و از دست نرفته و افتاده دورویرت را برای معاشقه

پر می کند    نباش    من شب را ترجیح می دهم     با مواد منفجره

در شعر معاصر  که کارهای تازه بکند

با گناه و این سر نترس

و آزادی تن به تنی که محکوم به زیبایی ست انفجار کلمات به تو

خیلی هم   نزدیک است   می توانی  به سیاهکل فکرکنید

به جوانی ات آی سیاهکل و چن خاکریز تازه ات ای سیاهکل!

و این شعری که هر چه می نویسم خسته و بریده نمی شوی

سهم خودتان را طلب کنی و برداری معاشقه نیز

امضا می کنم  زیر باران اثر دارد ماهم داریم خودمان را تکه تکه برمی داریم

و بین عاشقان به اشتراک می گذاریم

ضربه ها را چه طور می زنی؟

زبان فارسی چیزی کم نمی آورد موافقم عاصی هم شده ای    دراین معرکه

تمامش کن ما سرو صورت مان را عوض می کنیم تمام کن خودمان را عمل

می کنیم شعر کجا بیفتد راضی می شوی؟ مشت  مشت   ارزان حساب کن

برای خودت  و دینامیتی که به خودم  بسته آم وسط این ماجرا باید دوروبرت

بریزد   و در لابه لای هرچه پوست و گوشتت بگردد و دور وبرت

و انفجار کلمات یم مرتبه و ناگهانی اثر خودش را در این خاک و خل

بگذارد آتش کم نمی آوریم  و دیگر خلاف نیست

این حرف های وسوسه انگیز حالا که چه قدربه تو نزدیکم

وشاعر شدنم بله حکمتی دارد حالا که کارم را خوب بلدم بگو

چه ترسی  و چه خطری؟

تمامش کن ارزان حساب می کنیم

و کلمات به راه می افتند   و خودشان را به سیاهکل ات می رسانند

آی سیاهکل! این ها که می نویسم تاریخ انقضا ندارند آی سیاهکل!

از بالای آزادی می پرسند و تکثیر می شوند

شک نکن   ضربه ها را بزن وسط این معرکه بزن اثر خودشان را دارند

و شب و سربه هوایی را ترجیح می دهم

با مدرک و زبانزد دیگران

وشب و زبان فارسی روی صحنه ی خودمانیم مخصوصا” آتش دارد

صدایم بزن تجربه اش را دارم بنویس رک و راست باش با سیامستی

که عالم و آدم را تحریک می کند و جاذبه دارد.

۳
باتو که این مرزها

با تو که این‌ مرزهای خلاص  نازل می شوند ایستاده ایم به تازه گی

باتو که این خاک حافظ ماست مومن  شده ایم هرشب که دلت می خواست

برداشتت را بهتر کنی و عاشقی ها  درتجریش  ناآراممان کند

باتو که خونسردی و هرشب دل می دهیم و می بازیم   و دل نمی گویم

و آب و خاکت حافظ ماست و المثنی ندارد

این غزل  غزل های عاشقانه

باتو که مرزهای شعله ور را تجربه می کنیم و تروتازه ایم

لبخندهابزنیم    بغل ایستگاه فلان  وطرح زیبایی دوباره تکرار شود

به اندازه ی چند تابلوی دیدنی از چشم ها که آوارشده باشند

که آشوب کنند

و به جایی برسند این بیرون و دلم می لرزد و خوب پیش می روم

-منتظرم   بوسه ها برای چندمین بار سیگار ویژه برای؟

به اندازه ی چند تابلوی دیدنی قهوه ی داغ در وعده های افتاده لابه لای

خون و جنونم که تعریفی دیگر می خواهد بعدش

این روزگار بگویی

پراازمستی باشد  وزن را درشعربا تودر حافظ  احضار کنیم  جاذبه دارد

که تاریخ جدیدی بخواهد آغوشت کجاست ؟ منتظرم خدا خدا خداوکیلی

حالا که حالاکه حالاکه نذر کرده ایم  دیوانه ات باشیم اول و آخر این ماجرا

که زیبایی ایستگاه فلان را حفظ کنیم و از عطر تو تازه می فهمیم یک لحظه

خیابان و کافه      تلخ نیستند

و جوانی های مان رفیق   هدرنمی رود

باتو که روزگارم به صلح است جان؟  در زبان فارسی امروزم

بوسه ها تمام نمی شوند  بگو چه قدر باشیم مست مست    در زبان مادری

که شاعرمان می کند و ایمان می آوریم

یکی یکی  و با تو تازه گی داریم

حاجت داریم   درشب های تجریش  و اول جوانی و خلاص!

-با تو که زن و معاشقه   چه نام بگیرد؟ که ضبط می کنیم

با حرف های نو که دراین فرصت هدر نمی رود  می دانیم  در هر طرف

دست خودمان نیست باچه حرصی باچه نیازی در کلمات سرکش و روشن

البته در حافظ شیراز وچند ضربه ی خاص

که تاریخ اش را ذکر می کنیم   غنیمت است باهرچه کنم باتو

که شکست یا   بگو تسلیم نداریم واین مرزهای عشق می آوریم

شکننده نیستند   با هر تکلیفی که خیال کنی     صراحت داریم

واصلا” حرفی نیست و حرفی نداریم ای رفیق  روشن است

چند ساعتی شب ها خاک مان را دریک  برداشت بهتری خلاص کنیم

بعد   دلمان بلرزد مثلا” زیر باران نم نم  تجریش و اطراف خودمان

وحالا کجای کاری؟   مثلا” دلمان زیر باران بلرزد ای ای ای

حالا که  ما سرگرم همین عطر و شیوه ی مغازله ایم  ای رفیق

ماموران شخصی بگو چه کارمان دارند؟  ای کاش بوی خوش  باتو را

منتشر می کردیم و این آوازها روشن تر بودند     و بلندتر بودند

این صداهای روزگار گرسنه گی که برما چه رفته است ومی رود

در شب های تجریش بدون ترس ولرز

ودرشب های خودمانی تر فلانی

در شب های معاشقه که مهره ی خوبی هستم  در شب های  ذکر کنیم

در شب های هرچه نام بگیریم   و بی احتیاطی نیست

در شب های به تو اعتماد می کنم  بزن قدش!  خودمانی ام

غنیمت است در این شب ها شعر خوب پیش می رود

و چند ساعت     در تجریش     با این صداهای مانده گار

حالا که حالا که خیلی هم صراحت دارم  بزن  که گرسنه ام بزن

-بزن که به توبزن که  به تو  خلاصه اعتماد دارم.

۴- فروردین ماه-۱۴۰۴

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights