درهی میلر، نوشتهی انا کوئیندلن، ترجمهی مرجان محمدی
رویدادها و خردهروایتهای رمان درهی میلر در یکی از شهرهای کوچک آمریکا، به نام درهی میلر، و در میان مردم عادی با سبک زندگی معمول آمریکایی میگذرد، ولی ویژگیای از شیوهی روایت و پلات این داستان، آن را با بیشتر رمانهای امروزی آمریکایی متفاوت میکند. داستان از زبان میمی میلر روایت میشود. میمی در خانهای که مزرعهی دویست سالهی خانواده است زندگی میکند با پدر و مادر، دو برادر، که هر کدام ماجراهای خواندنی مخصوص به خود دارند و خالهی میمی، خواهر مادرش، عضو کناریای که از آغاز تا نزدیک به پایان داستان در خانهی کوچک چسبیده به خانهی میمی و خانوادهاش میماند و حتا در زمانهای وقوع سیلهای ساختگی، لحظهای از آن بیرون نمیآید و در همان پایان داستان، رازی وحشتناک از او برملا میشود.
داستان از تابستانی شروع میشود که میمی یازده ساله است و درهی میلر در شرف دگرگونیای سرنوشتساز برای ساکنانش؛ دگرگونیای که از بنمایههای اصلی داستان است. دولت با بهرهوری از ترفندهایی چون مخفیانه روان کردن آب به سوی خانههای این دره قصد دارد دره را از ساکنانش خالی کند تا مکانی تفریحی برای درصد کم، ولی دارای امتیاز جامعه مهیا کند. مقابله و مبارزهی مردم، حتا مقاومترین آنها، پیرمردی که با کاغذپارههایش در نشستهای محلی فعال است و تا پایان حاضر به ترک خانهاش نیست، راه به جایی نمیبرد. میمی هم حاضر به ترک خانهاش نیست و مفهوم زیستن در جایی دیگر و تغییر سبک زندگی برایش مبهم است و نمیداند با این دگرگونیها از او چه میماند و یا به چه چیزی تبدیل میشود. خانه و کاشانه از بنمایهی زیبای دیگر داستان است و با زیرکی و ظرافت این سوال را مطرح میکند که بهراستی خانه یعنی چه؟
بنمایهی توانمند دیگر داستان، جنگ و عوارض آن است. تامی، برادر میمی، از سربازان داوطلب جنگ ویتنام است و در میان مردم کوچه و بازار، که حتا از وقوع این جنگ و مکانش ناآگاهند، مورد احترام، احترامی که از مقدس جلوه دادن جنگ برمیخیزد، ولی بهواقع، تامی، قربانی بزرگی است که در واکنش به عوارض ناشی از جنگ که در او درونی شده دست به کارهای خطرناک میزند و قربانی میآفریند.
شخصیتهای درهی میلر چنان زنده، و ملموس و باورپذیرند که خواننده، ناخواسته، شادی و رنج به جا مانده از هر حادثه و تراژدیای را که برایشان اتفاق میافتد، حس میکند و این حس با او میماند. انا کوئیندلن با دقت و هوشیاری، زبانی مناسب برای داستانش یافته است و خانم مرجان محمدی این زبان را به خوبی شناخته و به فارسی منتقل کرده است.
من از خواندن این اثر لذت بردم و از خانم محمدی برای ترجمهی آن و نشر نفیر برای چاپ و هدیهشان سپاسگزارم.
[برگرفته ار فیسبوک نویسنده]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
«اکرم پدرامنیا در حاشیهی کویر کاشان پا به هستی گذاشت و در آغوش مادری بزرگ شد که داستانهایش را هرگز پایانی نبود و پدری که هر سخن را با شعری از حافظ میآراست. کودکی و بخشی از نوجوانی را در همان حاشیهی کویر بهسر آورد. از آغاز کودکی به خواندن و نوشتن عشق میورزید. در سن نه سالگی نوولایی (داستان بلند) نوشت که از پی آن جایزهی بهترین داستان را از وزیر آموزش و پرورش وقت دریافت کرد. …
پس از پایان دورهی دبیرستان برای ادامهی تحصیل به تهران کوچ کرد. بهرغم داشتن رتبههای عالی در کنکورهای سراسری، به دلیل دگراندیشی، از ورود به دانشگاه محروم شد، اما پس از صدور بخشنامهی معروف آیتالله منتظری به عنوان دانشجوی مشروط نخست در رشتهی ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و سپس در رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران به آموختن ادامه داد و پس از پایان دکترای پزشکی برای پیگیری آموزش و پژوهش به همراه همسر و دو فرزند به کشور کانادا کوچ کرد. …»