سه شعر از آزاده فراهانی
آزاده فراهانی ( تهران ۱۳۵۸ )؛ شاعر، منتقد و مدرّس. او دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه است. از سال ۱۳۸۱ وارد حوزهی تدریس ادبیات در مدارس شد و تقریبن در همان سالها اشعارش در مجلات انتشار یافت. نشریاتی چون ویرگول، رودکی، سیاه مشق، بایا، نافه، همشهری، آوانگاردهای ادبی، عقربه، سرزمین اهورایی، فراتاب، گلشن مهر و…
مقالهی “بررسی شیوهی نوشتاری اشعار شاملو ” از وی مورد استقبال قرار گرفت و در سال ۱۳۸۴ برندهی جایزهی والس شد. همچنین کتاب “توفان بادیه”نامزد جایزهی زنان خورشید گشت.
پس از سالها کار و تحقیق در عرصه شعر و نقد ادبی که در نشریات کاغذی و مجازی منتشر شد، سرانجام در سال ۱۳۹۲ نخستین کتاب شعرش با نام “توفان بادیه” توسط انتشارات بوتیمار و سپس در سال ۱۳۹۶ مجموعه شعر دوم او با نام “استوا” به همت انتشارات نصیرا در اختیار علاقمندان شعر معاصر فارسی قرار گرفت.
[clear]
“تو هم مثل زنان پیش از خودت”
[clear]
[clear]
لابلای چمدان
از آیه گذشتی
فرود آمدی بر کرانههای جهان
تمام وطن را خلاصه کردی
در بشقاب مینا
در کاشی سفالی
و آن نگاتیوهای بیوضوح
که در “کلگری”* نشست
[clear]
دستی روی شانه تکانت داد
تا در قهوهای پر شدی از بوسه
و سینهای که مدام لمس شد
اما آن تودهی کوچک
آن عقرب مهربان که میخواست لای زیبایی بمیرد
ولی هیچ کس آن را به جا نیاورد!
[clear]
تو نشستی
نه، فروریختی !
و کیست که غریب را زیر آفتاب تنبل
کیست که فروریخته را در انجماد شمالی نشناسد ؟
قندیل بسته دخیل به خیابانهای کلگری
کبک
سردشت
وقتی جنگ در طلوع بعد از شیمیایی
ماسکهای اکسیژن بر کوهستان میبست
[clear]
دوباره وطن را خلاصه کردی در چمدان
با بغضهای پری از آیه گذشتی
و به انجمادهای شمالی فکر نکردی
[clear]
تو روبروی آینه ایستادی
و سینه از اشیای آینه نزدیکتر بود
به تودهای که بزرگتر میشد
آتش میگرفت
و فردا تکههای پروتز در زبالههای پلاسکو پیدا شد
فردا که نبود اصلن
فردا که هر روز کم میشد تا به تمام …
[clear]
قندیل را بر کف حمام جاری کردی
این نهر از کرانههای “کبک” گذشت
و روزی از کوههای سردشت
[clear]
دستی دوباره پرشد از گریه
تو مثل زنان پیش از خودت بارها برای روزنامه تسلیتی فرستادی
بارها به جنینی فکر کردی
که اگر حالا بود
آه اگر بود
و نشستی بر شرحه شرحهی کاشی
پارو زدی در اشک
در کرانههای جهان
در جانهای زندانی لابلای قابهای عکس
پارو زدی در بازوی چمدان
که نمیدانست جور کند این زندگی را یا جمع ؟
تا انتهای کبود و
جهان …
[clear]
————
*: کلگری : شهری در جنوب غربی کانادا
[clear]
[clear]
[clear]
“پیکرهای مرده ی تک سلولی”
[clear]
[clear]
هفت فرسخ تا سواد شهر
تا تنگهی الله اکبر
تا دروازه که وضو میگرفت برای غارت
و زن لای لاتَرَجّی
سینههای کوچکش را از اسفنجها بیرون میریخت
[clear]
گفتی از درختهای ولیعصر بالا برو
میرسی به عود
به چنگ
پرندگان طلا
و دیوان تسخیری
دیوان محاسبات
امروز آخرین گرده افشانی پتروشیمی ست
تمام شود آنها میدانند و خاور میانهی بی نفت
بی مخلوطی از هیدروکربنهای
جامد
مایع
گاز
بی تجزیه از پیکرهای مردهی تک سلولی
آنها که روزی جهان را زیستهاند
سیمرغ بودند ؟
درخت ؟
یا قاف ؟
بگو چیست سزای آنکه پنجره بر سیمرغ بست ؟
چیست سزای آن ابرکه بر فراز قاف نبارید ؟
نگاه کن به زنانی که در بیهقی ضجّه میزدند
آنها جگرآور نبودند
و هر روز از دانشگاه بیرون میآیند
از اتوبوس
مترو
پیستهای اسکی
و کارخانههای شعر
[clear]
[clear]
ای غولهای تکسلولی
اگر در ذخایر بازیافت بازبمانید؛ توتال در میادین نفتی، خاورمیانهتر میشود
تبریک !
ما را در مناقصه بردید
سیمرغ بال بگشا!
که زنان بیهقی زیر منارههای این مناقصه تابستان شدهاند !
بال بگشا که ما از مرده طمع نداریم سخن
[clear]
نیمهی بهار بود که با خلیفه بیعت کردی
خروارها زر فرستاد و دلبرکانی نازک کمر
تا بهار را در بیابان جاری کنند
در غرفه کنیزان را سپری کردید
آنها اوقات شما بودند
اوقاتی نازک بدن
[clear]
چند قرن سکوت تا دوباره زیر گنبد آواز بخوانیم؟
و فارسی را از جانب خراسان
خوارزم
بخارا
سمرقند
قند
قند …
که من غزال بادام چشم چنگیز نبودم
و این مردمکها مال من است
همینها که از خواص فارسیِ میانهاند و نگاه میکنند درشت
از درخت بالا برو
پیش از آنکه به جانش بیفتند
آن روزکه بنیعباس از بیخ و بن قطعشان میکرد، چشمهای من درشت مینگریست
به سرو
خراسان
درخت
به خیابان ولیعصر
قرمطیان
و به آنها که مزاحمین همیشهی خلیفه بودند
[clear]
[clear]
[clear]
“چَک چَک”
[clear]
[clear]
بایست !
برآنکه بیرمق زیر آفتاب پنهانت کرد
[clear]
و چیست این اتفاق که رُزها در تو میپیچند
درکنگرهی قصر
لاروها از تکثیر، ماهیانند در بیشمار
و تو آماده که از غشا بیرون شوی
از طومار که بار میدهد در تاریخ
[clear]
نگاه کن که ناخنهایت به گلها رنگ میدهند
به آن همه بیابان که خانه ساخت روی بیابان
[clear]
و تو، دوشیزهای که در خاک ملی میشوی
در خانه، درخت
از سقف بیرون میزنی
ترک تاریخ میکنی
[clear]
نترس از بیابان بیرباط
کاروانها در تو فرود میآیند
رُزها را که زاویه میدهی به خورشید
[clear]
بیا
آیان و روان
در برکه ماهی باش
که گلوی کویر بیدار است
[clear]
جایی برای درخت معبدی باش
بیرون بزن از غشا
که خانه سقف است .
——————————-
*: چک چک : آرامگاه نیک بانو ، دختر یزدگرد
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید