بیست و پنج سالگی شهروند
نوشتن در بارهٔ نشریهای که آدم قسمتی از آن بوده است، هم سخت است و هم آسان. سخت است که میمانی از کجا بنویسی و آسان است که از هر کجا که بنویسی حداقل به قسمتی از کار نور تاباندهای. صد پنجاه یا صد سال قبل که جای خود دارد حتی اگر پنجاه سال قبل هم آدم میخواست راجع به بیست و پنج سال قبلش چیزی بنویسد چیز زیادی برای گفتن نبود اما امروز اگر کسانی که بیست و پنج سال قبل با جهان خداحافظی کردهاند و رفتهاند، به جهان باز گردند، حداقل انگشت حیرت را خواهند گزید. کسی چون من که ماندم و نرفتم و امروز را دیدم وقتی به بیست و پنج سال قبل بر میگردم از حیرت همهٔ انگشتانم را میگزم. حالا این را برای جفت و جور آمدن جمله گفتم ولی در آوردن نشریهای هفتگی که کلمه کلمهٔ آن باید تایپ میشد و با چیدن و چسپاندن و نوار چسب خطی، صفحه بندی میشد کاری بود طاقت فرسا. کاری که حداقل هفت هشت ده سال اول، شهروند با همین سبک و سیاق هر هفته بدون فوت وقت جمعهها به خانهها میرفت.
آمدن کامپیوتر و باز شدن ویندوزهای یکی پس از دیگری، نبودن امکان فارسی نویسی در آفیس ورد و سر و کله زدن با نرم افزارهای فارسی نویس اولیه در مجموع بدبختیای بود که خوشبختی آن زمان بود. وقتی این امکانات محکم و قرص شد، جهان به سمت دیجیتالی شدن هجوم برد. هجومی که به طور کلی صنعت نشر روزنامه و ناشران آن را با ورشکستکی روبرو ساخت. نشریات کوچکتر که متکی به تبلیغات و درج آگهی بودند با سیل نشریات رقیب که با استفاده از امکانات گسترده عصر نرم افزارها متولد میشدند رو به رو شدند…
با چنین اوضاعی شهروند بیست و پنج سال است که راه میآید.
این اندک را نوشتم تا به هادی ابراهیمی و کتی دیلمی گفته باشم:
تبریک، خسته نباشید. دست مریزاد.